استعمار داخلی و هراس از "آزادسازی": درباره کارزار ناسیونالیسم مرکزگرا علیه ملیتهای دیگر ایران
تحولات اخیر در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان بار دیگر مساله حق تعیین سرنوشت سیاسی را در دستور کار "اقلیت"ها و گروههای تحت ستم منطقه و ایران قرار داده است. تجربه سخت اما پربار انقلاب روژاوا در سوریه نمونهای اخیر از توانایی و عزم این گروهها برای تغییر مناسبات درونی کهنه و غیردموکراتیک دولت-ملتهای منطقه است؛ تجربهای که نشان میدهد پروژه «آزادسازی» "اقلیت"های طبقاتی، نژادی/ملی و جنسیتی ایران و منطقه میتواند حول محور سیاستهای رهاییبخشی شکل بگیرد که به تقسیم یکسان قدرت میان اقشار و گروههای مختلف در این کشورها و به دست این "اقلیت"ها بینجامد.
موضوع حائز اهمیت این است که خودمختاری و حق تعیین سرنوشت سیاسی برای این گروهها و "اقلیت"ها نه تنها حربهای برای تشدید تمایزات محرز طبقاتی، ملی و جنسیتی خاورمیانه و یا توطئهای سهلانگارانه برای بازبینی مرزهای دولت-ملتهای منطقه نیست، بلکه در فقدان آلترناتیوهای فراگیر سیاسی در ایران و منطقه، خودمختاری سیاسی مسیری برای گذار به آزادی و دموکراسی در مناطقی را فراهم میکند که علاوه بر دست و پنجه نرم کردن با نظامهای دیکتاتوری میبایست علیه تبعیضهای قومی و نژادی انباشت شده و منحصر به جغرافیای سیاسی این دولت-ملتها هم مقاومت کنند.
به عنوان جمعی از فعالان و روزنامهنگاران چپ کُرد، ما به دنبال بازتعریف این مناسبات در کردستان ایران هستیم. برخلاف حاکمیت تمامیتخواهی همچون جمهوری اسلامی که هرگونه سیاست رهاییبخش در هر نقطه از ایران و خصوصا مناطق مرزنشین کشور را خطری برای «تمامیت ارضی» ایران محسوب میکند، ما کردستان ایران را مستعمره نظم بینالمللی «دولت-ملتی» میدانیم که حق پایان دادن به این اختناق و حق تعیین سرنوشت سیاسی مردم کردستان به دست این مردم را به اشکال قانونی و سیاسی سلب میکند. از آنجا که رهایی از یوغ حاکمیت جمهوری اسلامی و سیاستهای تبعیضآمیزش در سراسر ایران یکی از لازمههای آزادی و دموکراسی در کردستان ایران است — پروژهای که دیگر اقشار و گروهها در ایران سوای مرزبندیهای هویتی در آن سهیماند —-پروژه گذار به دموکراسی در کردستان با گذار به دموکراسی در ایران و خاورمیانه پیوند میخورد. در متن چنین روندی، سناریوی «فروپاشی ایران» میتواند نتیجه سهلانگاری حاکمان و ملیگرایان ایرانی در قبال نیاز مضاعف مردم کردستان ایران به آغاز این گذار و سهمگیری از آن باشد.
در این میان، از چپ ایرانی انتظار میرود که از تکرار و مشروعیت بخشیدن به گفتمان برساخته جمهوری اسلامی و ملیگرایان محافظه کار پرهیز کرده و با گذار از گفتمانی تحریف شده و حکومتی که بر مفاهیمی همچون «تمامیت ارضی» و «تجزیه طلبی» استوار است، بتواند به تعریف و تولید اشکالی از استراتژی سیاسی کمک کند که قابلیت همکاری و همصدایی با خواستهای دموکراتیک و به حق مردم کردستان در کنار ادامه مبارزه مشترک علیه دولت مرکزی را داشته باشد. لازمه چنین روندی بازبینی انتقادی نگاه و رفتار چپ سراسری ایرانی در قبال مواضع و رنجهایی است که بر "اقلیت"ها و گروههای محروم ایران تحمیل شده است.
در روزهای اخیر و به دنبال انتشار مصاحبه کانال تلویزیونی بی بی سی فارسی با کامران متین، صاحبنظر چپ کُرد و استاد روابط بینالملل دانشگاه ساسکس انگلیس، درباره اخبار مذاکرات پنهانی اخیر تعدادی از احزاب کُرد اپوزیسیون با نمایندگان جمهوری اسلامی در نروژ، شاهد موجی از واکنشهای عمدتا تخریبگرایانه از سوی گروههای سیاسی مختلف به ویژه شوونیستهای مرکزگرا و فارسزبان بودهایم. مسأله اصلی مورد مناقشه استفاده متین از عبارت "آزادسازی" درباره احتمال به دست گرفتن اداره سیاسی برخی از مناطق کردستان ایران توسط احزاب کُردی و در پی تهاجم احتمالی نظامی آمریکا به ایران است. کارزار گستردهای که یک سوی آن به جناحهای مختلف جمهوری اسلامی و سوی دیگرش به ملیگرایان و حتی بخشهایی از نیروهای لیبرال و چپ مخالف این نظام میرسد، در روزهای گذشته و در تقابل با موضع کامران متین انواع روشهای تخریبی را علیه شخص او، جریانات سیاسی کردستان، و دیگر ملیتهای تحت ستم ایرانی به کار گرفته است. بنگاه خبری بیبیسی فارسی نیز در اقدامی عجیب و بیسابقه، با انتشار توضیحی کوتاه تاکید کرد که " این تعبیر از سخنان آقای متین نقل شده بود و نظر بیبیسی فارسی نیست"، گویی موارد دیگری که تاکنون در بیبیسی نقل شدهاند همگی از «مواضع رسمی» این بنگاه خبری بودهاند.
ما نویسندگان این متن ضمن محکوم کردن این کارزار مخرب علیه کامران متین و همفکران وی، که هدفی جز سانسور و محدود کردن آزادی بیان دگراندیشان را دنبال نمیکند، لازم میدانیم نکاتی چند درباره مقوله آزادسازی کُردستان، رویکرد سرکوبگرانه شوونیسم فارسی، و همنوایی رسانههای کلان فارسی زبان با تبعیض ساختاری علیه ملیتهای تحت ستم در ایران را با افکار عمومی در میان بگذاریم.
***
برخلاف بخشهایی از جنبشهای چپ خاورمیانهای، به ویژه جنبش مقاومت کُردها در باکور کردستان (کردستان ترکیه)، که تجربیاتی محدود* در زمینه روابط سازنده بین چپ مرکزگرا و ملیتهای تحت ستم در چارچوب ملی را در کارنامه خود دارد، در ایران چه از سوی نیروهای فراگیر چپ و چه از سوی احزاب کُردستان به میزان لازم به این روابط و ابعاد آنها پرداخته نشده است. اگرچه در خلال بحثهای مرتبط با گذار ایران به مدرنیته شکلگیری دولت-ملت و ناسیونالیسم ایرانی به شکلی جسته و گریخته به عنوان واکنشی به استعمار کلاسیک معرفی شده است، اما در گفتمان جریانات چپ سراسری به ندرت سخن صریحی از استعمار داخلی و بازتولید مناسبات استعماری در اشکال بومی آن- — در «درون» دولت-ملتهای به اصطلاح پسااستعماری — به میان آمده است. فقر نظری حاکم بر جریان چپ ایرانی باعث شده که هرگونه بحثی پیرامون استعمار داخلی در کردستان (و دیگر نقاط سکونت ملیتهای تحت ستم ایران در بلوچستان، آذربایجان و خوزستان) و وضعیت مردمان بدون حق تعیین سرنوشت تابو قلمداد شود. هرچند که در گفتار رسمی احزاب کُرد از حضور دولتها و حکومتهای مرکزگرا در کردستان ایران به عنوان دخالتی «اشغالگرایانه» یاد شده است، از کردستان به عنوان یک محدوده سیاسی با حق تعیین سرنوشت مستقل و ضرورت رهایی این محدوده از استثمار ساختاری چارچوب دولت-ملت کمتر سخنی به میان آمده است.
با این حال، همانگونه که در علوم اجتماعی مناسبات استعماری- — فارغ از اشکال متفاوتش — واجد دو ویژگی کلی «سلب حق خودگردانی سیاسی» از یک ملت و «غارت منابع اقتصادی» پنداشته میشود، ستم ملی در کُردستان ایران را میتوان در زمره استعمار داخلی در قالب دولت-ملت به اصطلاح «پسااستعماری» به شمار آورد. از اینها گذشته، آسیمیلاسیون (assimilation) اجباری و نظاممند دولتهای ایرانی در یکصد سال اخیر و ترویج ساختاری برتری هویت فارسی که با فرودستسازی هویتهای غیرفارس در ایران همراه بوده است، از دیگر نشانههای قسمی مناسبات استعماری علیه کُردها و دیگر ملیتهای تحت ستم در ایران است. ناگفته نماند که از جمله اشکال عریانتر مناسبات استعماری در ایران -- و ناقض مشخص افسانه عدم وجود نژادگرایی در تاریخ و سیاست ایران -- نژادگرایی کلاسیک در قامت عربستیزی علیه عربهای خوزستانی است. بنابراین و با وجود چنین نشانههای آشکاری از مناسبات استعماری در ساختار دولت-ملت ایران، قاطبه چپ سراسری ایرانی نه تنها اهتمام نظری و عملی جدی در پیگیری مسائل ملیتهای تحت ستم نداشته است، بلکه گهگاه با واکنشهای خود شائبه همراهی سیاسی با شوونیسم فارسی را هم تقویت میکند.
تا آنجا که به رسانههای اصلی فارسی زبان مربوط است، مواضع آنها نیز در اغلب موارد محدود به بازتولید گفتار ملیگرایی حاکم و در تقابل با حقوق ملیتهای تحت ستم بوده است. واکنش خصمانه اخیر بیبیسی فارسی به اظهارات کامران متین نیز نه تنها به این رسانه محدود نیست بلکه ادامهی رویهای آشنا در سیاست رسانهای بنگاههای عمده فارسیزبان است. حتی برخی مدعیان گفتار چپ و تفکر انتقادی که در مواردی صاحبان رسانههای به اصطلاح بدیل نیز هستند، گاه با تاکید بر تزهای همسانسازی در قالب تقدیس ساختار دولت-ملت و گاه با تقلیل مساله ملیتهای تحتستم به پروژهای «امپریالیستی» برای سلب ثبات دولت-ملتهای جهان سومی، با انگ «هویتطلبی» انواع گوناگون مقاومت چپهای غیر مرکزگرا را به حاشیه میرانند. آنها با انحصاری کردن تریبونهای رسانهای خود و در همراهی با گفتمان غالب جمهوری اسلامی، هرگونه مداخله نظری و انتقادی در این حوزه را با سوءاستفاده از برچسبهایی از قبیل «خائن»، «تجزیهطلب» و «وابسته» مسدود میکنند.
مشخصا، در مواجهه با جریانات رهاییبخش منطقهای از جمله انقلاب روژاوا و دستاوردهای دموکراتیک و آزادیخواهانه آن، این رسانهها و فعالان چپ به شکلی سادهانگارانه و عوام فریبانه عاملیت و مقاومت مردمان کُرد (و عرب و سریانی) سوریه را به تابعیت مطلق از پروژههای امپریالیستی ناتو تقلیل میدهند، بی آنکه از پیچیدگیها و دینامیسم سیاسی موجود - — و یا حمایتهای بیبدیل نظامی و سیاسی ناتو از اشغال مناطق شمالی کردستان سوریه توسط دولت ترکیه — سخنی بگویند. همان مردمان کُرد سوریه که در طی یکصد سال اخیر هویت کُردیشان به طور سیستماتیک توسط حکومت بعث انکار شده است و بخش قابل توجهی از جمعیتشان به مناطق عربنشین سوریه رانده شده تا آسیمیله شوند؛ رانده از مناطقی که با وجود منابع سرشار زیرزمینی و طبیعی در زمره فقیرترین مناطق سوریه به شمار میآیند؛ مردمانی که در کنار مقاومت علیه یوغ دولت استعماری سوریه، در سالهای اخیر با اسلامگرایان داعش و در مقاطعی ارتش ترکیه هم در چندین جبهه دیگر جنگیدهاند. رسانهها و فعالان چپ مرکزگرا به این پرسش بنیادین پاسخ نمیدهند که با در نظر گرفتن همه این مشکلات و موانع، مردمان کُرد سوریه چگونه میبایست پیگیر حقوق اولیه (و حق تعیین سرنوشت) خود باشند، بی آنکه به خودکشی جمعی تن در ندهند؟
برای تمامی کسانی که به فردایی بهتر میاندیشند مواضع این دسته از چپ سراسری زنگ خطر را به صدا در میآورد. عمق و گستردگی شوونیسم فارسی و حاشیهستیزیاش، حتی در میان گروههایی که زیر ضرب نظام حاکم هستند، دلیل محکمی بر ضرورت جدی گرفتن همبستگی و تقویت دمکراتیک نیروهای واقعی آزادیخواه و عدالتطلب طبقات و گروههای سیاسی-اجتماعی تحت ستم ایران است.
از این رو، ما نویسندگان این بیانیه، نسبت به فضای مملو از ارعاب و تهدیدی که در واکنش به مصاحبه تلویزیون بیبیسی فارسی با کامران متین به راه افتاده است هشدار میدهیم. ما سیاستها و مواضع تبعیض آمیز و "اقلیت"ستیز رسانههای فارسیزبان و برخی مدعیان چپ و دمکراسیخواهی در ایران علیه مردم کردستان و دیگر خلقهای تحت ستم در ایران را محکوم کرده، و آنها را تلاش دیگری برای تولید تفرقه بین ملیتهای فارس و غیر فارس در ایران میدانیم. ما، ضمن به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملیتهای تحت ستم، رهایی از بند مناسبات استعماری را منحصر به تشکیل دولت-ملت های جدید نمیدانیم و باب بحث و سازماندهی در خصوص اشکال متفاوت بدیلهای وضع ناعادلانه موجود را باز میدانیم. از همین رو، از تمامی نیروهایی که تحت اشکال مختلف ستم ملی، جنسیتی، طبقاتی و مذهبی هستند دعوت میکنیم که در محکومیت بازتولید تبعیضهای ساختاری و سرکوب نظاممند آزادی بیان و عاملیت سیاسی به حاشیهراندهشدهها با ما همصدا شوند. امید است که چنین همبستگیای باب بحثی جدی درباره مفاهیم و مقولاتی همچون مناسبات استعماری، نژادگرایی و استعمار داخلی را گشوده و از این رهگذر، میدانی وسیع برای پرداختن به مسائل بنیادین دیگر همچون دموکراسی، آزادی زنان، رهایی هویتهای دگرجنسگرا و پایان استثمار طبقاتی را فراهم کند.
* پی نوشت: از دهه ٧٠ میلادی، در ترکیه و باکور کردستان بحثهای نظری پردامنهای در جنبش چپ ترکیه درباره ماهیت استعماری رابطه دولت مدرن ترکیه و کُردهای ترکیه در گرفت که ثمرات فکری و سیاسی عینی و مشخصی به جای گذاشت. از جمله می توان به اثر تحقیقی اسماعیل بشیکچی جامعه شناس تُرک، با عنوان "کردستان: مستعمرهای بینالمللی" و نیز شکلگیری حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) اشاره کرد. بدیلی که در آن زمان پ.ک.ک برای وضعیت استعماری کردستان ارائه کرد تشکیل دولت مستقل کُرد در خاورمیانه بود که شامل نه تنها باکور بلکه باشور (کردستان عراق)، روژهلات (کردستان ایران) و روژاوا (کردستان سوریه) بود. اگرچه پ.ک.ک بعدها ایده تشکیل دولت-ملت کردستان را وانهاد، با وجود این میراث نظری غنی و سودمندی درباره موضوع بازتولید مناسبات استعمار کلاسیک در کردستان برجای گذاشت.