عمار گلی آسمان شهر ابری است و از شب گذشته باران امان نمی دهد. شهر همچون تمام روزهای انقلاب "ژن، ژیان، آزادی" ملتهب است وآبستن حوادث تلخ و شیرین. مردم هنوز عزادار زانیار الله مرادی و عیسی بیگلری هستند؛ دو جوانی که شامگاه ۲۳ آبان و در جریان اعتراضات مسالمت آمیز در عباس آباد به قتل رسیده بودند. سومین روز مراسم جان باختن این دو جوان مصادف شده با چهلم شهدای ۱۶ مهر. مردم شهر خشمگین هستند و مستاصل؛ از جمله امید حسنی جوان بیست ساله سنندجی. روزی که زانیار و عیسی به قتل می رسند امید به مادرش می گوید: "مامان نمیشه که من خونه بشینم و جوونای مردم شهید بشن. با این وضع گرونی زندگی کردن دیگه فایده ای نداره، چون دلخوش نیستم". امید حسنی حدود ساعت ۱۰ صبح از خانه بیرون می رود و پیش از بیرون رفتن به مادرش می گوید سر کار می رود و عصر باز خواهد گشت. قبل از بیرون رفتن، موتور تریلش را روشن می کند و کمی با آن ور می رود و از در خارج می شود. امید برقکار بود و کار سیمکشی و نصب تجهیزات برقی خانه ها و آپارتمان های تازه احداث شده را انجام می داد. در روز حادثه، ۲۶ آبان، نیروهای امنیتی برای مقابله با مردم معترض در بسیاری از معابر اصلی سنندج مستقر شده بودند. این روز که مصادف بود با چهلمین روز قتل یحیی رحیمی، پیمان منبری، داریوش علیزاده و محمد امینی؛ جانباختگانی که در ۱۶ مهر با شلیک گلوله های جنگی و ساچمه ای در سنندج به قتل رسیده بودند. از دو هفته قبل از ۲۶ آبان فراخوان های زیادی برای شرکت در مراسم چهلم جانباختگان ۱۶ مهر در سطح شهر و شبکه های اجتماعی منتشر شده بود. همزمان شهر چندین روز بود که در اعتراض به کشته شدن شهروندان معترض در اعتصاب عمومی بسر می برد. نیروهای امنیتی برای مقابله با مردم و جلوگیری کردن از رفتن شهروندان به قبرستان بهشت محمدی، تمام مسیرهای منتهی به این قبرستان را مسدود کرده بودند. با این حال هزاران شهروند از بی راهه و از طریق ناحیه منفصل شهری "آساوله" در شرق شهر سنندج و از طریق تچه ماهورهای پشت قبرستان بهشت محمدی خود را به قطعه ۱۲ رسانده بودند. تعداد زیادی از شهروندان نیز پیش از مسدود شدن کمربندی بهشت محمدی، از معبر اصلی وارد قبرستان شده بودند. امید نیز به بهانه حضور در محل کارش در یکی از ساختمان های نیمه کاره در شهرک قشلاق از خانه پدریش بیرون می رود و و همراه با دو تن از دوستانش به سمت بهشت محمدی روانه می شود و از در ورودی بهشت محمدی خودش را به قطعه ۱۲ می رساند؛ قطعه ای که بیشتر جانباختگان قیام "ژن، ژیان، ئازادی" در آن چهره بر نقاب خاک کشیده اند. حدود ساعت یک بعد از ظهر مراسم گرامیداشت جانباختگان ۱۶ مهر با حضور هزاران نفر به پایان می رسد و سیل جمعیت از معبر اصلی قبرستان وارد کمربندی بهشت محمدی شده و به سوی پل قشلاق و از آنجا نیز به سمت مرکز شهر به راه می افتد. به محض خروج مردم از قبرستان تعدادی از نیروهای امنیتی شهروندان معترض را با اسلحه جنگی هدف قرار می دهند و تلاش می کنند تا از حرکت مردم به سمت مرکز شهر جلوگیری کنند. در این فاصله مردم با نیروهای امنیتی درگیر می شوند و دست کم دو شهروند توسط نیروهای لباس شخصی با گلوله جنگی هدف قرار گرفته و به شدت مجروح می شوند. با این حال نیروهای امنیتی موفق به متوقف کردن مردم معترض نمی شوند و به سمت تقاطع سنجر خان در نزدیکی پایانه مسافربری عقبنشینی کرده و در کنار دیگر نیروهای امنیتی موضع می گیرند. امید حسنی نیز همراه با حدود ۳۰ هزار شهروند دیگر با سر دادن شعارهایی علیه جمهوری اسلامی ایران از سمت پارک محمدی وارد بلوار مستضعفان شده و به سمت مرکز شهر روانه می شود. با عبور جمعیت از پل قشلاق و نزدیک شدن آنها به تقاطع سنجرخان، نیروهای امنیتی از چندین سمت مردم را آماج حملات خود قرار داده و با شلیک گلوله های جنگی و ساچمه ای و همچنین گاز اشک آور سعی در متفرق کردن مردم می کنند. گروهی از جوانان معترض علیرغم شلیک گلوله و گاز اشک آور به سمت نیروهای امنیتی یورش می برند و سعی می کنند تا مسیر را برای مردم باز کنند. علاوه بر نیروهای مستقر شده در تقاطع سنجر خان، شماری نیز از داخل پایانه مسافربری معترضان را در بلوار مستضعفان و بلوار دکتر حسینی هدف قرار می دهند. تعدادی نیرو نیز از سمت بیمارستان توحید و مسیر کمربندی سنجر خان به محل درگیری وارد می شوند و راه فرار شهروندانی که زیر پل با نیروهای امنیتی درگیر شده اند را مسدود می کنند. شهروندانی که زیر پل، کنار ستون های پل و همچنین در حد فاصل پل عابر پیاده و پل سنجر خان قرار دارند کاملا محاصره شده و از دو سمت هدف قرار می گیرند. تعدادی از شهروندان موفق می شوند با کمک دیگر شهروندان از دیوار حایل بالا رفته و از مهلکه فرار کنند. اما تعدادی از مجروحان و دیگر شهروندان معترض از جمله امید حسنی در حلقه محاصره گیر افتاده و با خشونت تمام توسط نیروهای یگان ویژه و نیروهای لباس شخصی وابسته به حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی بازداشت می شوند. یکی از بستگان امید می گوید "از ساعت ۱۴ و ده دقیقه موبایل امید از دسترس خارج و خاموش شد. مادرش هر چند دقیقه یک بار با موبایل امید تماس می گرفت به امید اینکه جواب دهد اما موبایل امید خاموش شده بود." شکنجه گاه ناحیه انتظامی اکثر شهروندان بازداشتی روز ۲۶ آبان در بلوار مستضعفان و بلوار دکتر حسینی به بازداشتگاه ناحیه انتظامی سنندج در میدان ۱۲ فروردین حدود ۱۶۰۰ متر بالاتر از تقاطع سنجر خان منتقل می شوند. در آن روز دست کم ۲۹ شهروند بازداشت شده پس از انتقال به ناحیه انتظامی با چشمان و دست های بسته برای چندین ساعت زیر باران و در حیاط نگهداری می شوند تا نوبت بازجویی آنها فرا برسد. به گفته یک شاهد عینی ماموران لباس شخصی هر از چندگاهی به محوطه می آمدند و چند تن از بازداشتی ها را برای بازجویی به داخل یکی از ساختمان ها منتقل می کردند. "خشونتی که بکار می گرفتند غیرقابل توصیف بود. علاوه بر ضربات متعدد مشت و لگد و باتون، رکیک ترین فحش های جنسیتی را به بازداشتی ها می دادند. از دید نیروهای لباس شخصی تمام این افراد متهم به دست داشتن در حمله به خودروی ماموران نیروی انتظامی و کشته شدن یکی از آنها در نزدیکی بهشت محمدی بودند." به گفته این شاهد نیروهای امنیتی حتی به کسانیکه مجروح شده بودند و در وضعیت جسمانی بدی بسر می بردند رحم نکرده و آنان را نیز زیر مشت و لگد قرار می داده اند. مشخص نیست که امید دقیقا چه ساعتی و تحت چه شرایطی به اتاق بازجویی منتقل شده است، اما امید پس از پایان شکنجه و بازجویی و بازگشت به حیاط ناحیه انتظامی، نسبت به درد شدیدی که در ناحیه پشت گردن و سر داشته شکایت می کند و خواستار رسیدگی پزشکی می شود؛ اما به وضعیت او رسیدگی نمی شود. ساعت هشت و نیم ناگهان روند بازجویی ها به دلیل داد و فریاد شهروندان بازداشت شده متوقف می شود. امید در حیاط ناحیه انتظامی از هوش رفته و نقش بر زمین شده است. ماموران لباس شخصی امید را به درون اتاق بازجویی می برند و بقیه بازداشتی ها را نیز خارج می کنند. اعزام آمبولانس از بیمارستان توحید راس ساعت ۹ از ناحیه انتظامی با فوریت های پزشکی سنندج تماس گرفته می شود و خواستار اعزام یک یگان امدادی می شوند. در فاصله ای کمتر از ۵ دقیقه آمبولانس اعزام شده از بیمارستان توحید وارد محوطه ناحیه انتظامی شده و امدادگران بر بالین امید حسنی حاضر می شوند. بنا به شهادت یک شاهد عینی هنگام ورود نیروهای امدادی، امید حسنی کاملا بیهوش بوده و علائم حیاتی هم نداشته است. "وقتی نیروههای امدادی بر بالین امید حاضر شدند امید تمام کرده بود و میان امدادگران و نیروهای لباس شخصی بگو مگوی تندی درگرفت. یکی از دو نیروی امدادی بعد از چند بار بررسی علائم حیاتی و احیای قلبی امید، خطاب به نیروهای امنیتی گفت که مرده و هیچ علائمی نداره. در پاسخ نیروی لباس شخصی مدعی شد که نه اینطور نیست فقط تشنج کرده و باید به بیمارستان منتقل بشود." پیکر بی جان امید حسنی پس از نیم ساعت به بیمارستان توحید سنندج منتقل شده و نیروهای امنیتی یکبار دیگر و اینبار در بیمارستان از پرسنل و پزشکان میخواهند تا عملیات احیای قلبی او را از سر بگیرند. پس از چندین بار تلاش بیهوده ماموران از پرسنل بیمارستان درخواست صدور گواهی فوت بدون درج علت فوت و حتی نام متوفی می شوند. پرسنل بیمارستان علیرغم اصرار و تهدید نیروهای امنیتی از چنین اقدامی سر باز می زنند. نهایتا نیروهای لباس شخصی پیکر بی جان امید را با یک خودروی پژو و یک گواهی فوت بی نام از بیمارستان خارج کرده و با خود به مکان نامعلومی منتقل می کنند. قاتلانی بی خبر از مقتول پس از چندین ساعت بی خبری ، پدر و مادر امید مستاصل به دنبال گرفتن نشانی از فرزندشان به تک تک کلانتری های شهر، بیمارستان ها و مراکز امدادی مراجعه می کنند، اما احدی نشانی از فرزندشان ندارد. در ساعات پایانی شامگاه روز ۲۶ آبان یکی از ماموران نیروی انتظامی به "حیدر حسنی" پدر امید می گوید شاید فرزندش را به ناحیه انتظامی در میدان ۱۲ فروردین منتقل کرده باشند. کاک حیدر همراه با همسرش "نگار رسولی" به سوی ناحیه انتظامی حرکت می کنند. "وقتی کاک حیدر و نگار خانم از ماموران ناحیه انتظامی سراغ فرزندشان را می گیرند، ماموران با توهین و رفتاری خشن آنها را از در ورودی ناحیه دور می کنند و مدعی می شوند که اطلاعی از سرنوشت فرزندشان ندارند." فردای آن روز یعنی روز جمعه ۲۷ آبان پدر و مادر امید مجددا صبح زود راس ساعت ۶ به ناحیه انتظامی مراجعه می کنند بلکه خبری از فرزندشان بگیرند. "اون شب اصلا نخوابیدیم، مادر امید تا صبح آرام و قرار نداشت. بستگان یکی از بازداشتی ها به پدر و مادر امید گفته بودند که دیشب یک آمبولانس وارد محوطه شده و یکی از بازداشتی ها رو به سرعت خارج کرده و به بیمارستان منتقل کردن." با این حال هیچ مقامی به خانواده امید جواب درستی نمی دهند و آنها مجددا بی نتیجه به خانه باز می گردند. راس ساعت ۶ بعد از ظهر روز جمعه فردی ناشناس با موبایل پدر امید تماس می گیرد و به او اطلاع می دهد که یک جنازه در غسالخانه بهشت محمدی است شاید پیکر فرزند او باشد. "حدودا ۱۰ نفر از بستگان و اعضای خانواده امید به سمت بهشت محمدی راه افتادیم. وارد غسالخانه که شدیم چند مامور یک جنازه کفن شده را به ما نشان دادند و گفتند این جنازه امید است. عموی امید درحالی که بشدت عصبانی بود و با ماموران درگیر شده بود خواستار باز کردن کفن شد. وقتی کفن رو باز کردن با صورت له و لورده و زخمی امید مواجه شدیم که در یک نایلون یا ظرف پلاستیکی پیچیده شده بود. خون آبه در نایلون جمع شده بود. امید رو کالبد شکافی هم کرده بودند و خودشان هم جنازه رو شسته بودن." ماموران به پدر و مادر امید میگویند که باید همین امشب جنازه را دفن کنید، درغیر اینصورت جنازه را تحویل نداده و خودشان آن را به خاک خواهند سپرد. درپی مقاومت خانواده ماموران تهدید می کنند اگر صدایی از کسی بلند شود و یا مراسم عمومی بگیرند و یا اینکه با رسانه ها مصاحبه کنند سرنوشت امید در انتظار تک تک ۱۱ نفری خواهد بود که در غسالخانه حضور داشته اند. حدود ساعت ۸ و نیم شامگاه روز جمعه ۲۷ آبان پیکر بی جان امید با حضور تعداد کمی از اعضای خانواده و بستگانش در قطعه ۱۱ و در قبری که ماموران امنیتی آماده کرده بودند به خاک سپرده شد. ضربات متعدد به سر و صورت علیرغم گذشت بیش از چهار ماه از قتل امید حسنی زیر شکنجه، تاکنون گزارش پزشکی قانونی و مراجع ذیصلاح در خصوص نحوه به قتل رسیدن امید در اختیار خانواده او قرار نگرفته است. یکی از پرسنل درمانی که پیکر بی جان امید را در بیمارستان مورد معاینه قرار داده بود در گفتگو با NNSROJ علت اصلی مرگ امید را وارد آمدن ضربات متعدد به سر او عنوان کرد. به گفته این منبع هنگامی که امید به بیمارستان منتقل می شود آثار خون مردگی در پشت گوش و پشت گردن او مشهود بوده است، "به وضوح مشخص بود که ضربات محکمی به قاعده جمجه وارد آمده بود و علاوه بر شکستگی، خونریزی مغزی نیز کرده بود. اگر زودتر به بیمارستان منتقل می شد شاید میتوانستیم نجاتش دهیم." همچنین منبعی نزدیک به خانواده امید حسنی تایید کرد که سر و صورت امید صدمه دیده بوده است. "صورتش کبود شده بود، لب و لثه هاش پاره شده بودند و بنظر می رسید که با چیزی محکم به صورتش ضربه خورده. پشت گوشش سیاه شده بود و آثار ضربات محکم هم روی جمجمه اش مشهود بود." مقامات قضایی و امنیتی تا این لحظه هیچ توضیحی به خانواده امید حسنی در خصوص نحوه قتل او ارائه نداده و همچنین نتایج کالبد شکافی نیز علیرغم گذشت بیش از چهار ماه از روز قتل این جوان بیست ساله کورد هنوز به خانواده او تحویل داده نشده است. در گواهی فوتی که برای او صدار شده علت مرگ امید حسنی "نامعلوم" درج شده است.
آسمان شهر ابری است و از شب گذشته باران امان نمی دهد. شهر همچون تمام روزهای انقلاب "ژن، ژیان، آزادی" ملتهب است وآبستن حوادث تلخ و شیرین. مردم هنوز عزادار زانیار الله مرادی و عیسی بیگلری هستند؛ دو جوانی که شامگاه ۲۳ آبان و در جریان اعتراضات مسالمت آمیز در عباس آباد به قتل رسیده بودند. سومین روز مراسم جان باختن این دو جوان مصادف شده با چهلم شهدای ۱۶ مهر.
هیچکس نباید از انتقاد من برای تضعیف HDP استفاده کند. من عضو HDP هستم و خواهم ماند. من می خواهم همه این را به خوبی بدانند
یک گروه شبهه نظامی تازه تاسیس کُرد ضمن انتقاد شدید از یگان های مدافع خلق و حزب کارگران کُردستان خواستار پیوستن کُردها به صفوف خود شده است.
6/1/2016 1:54:00 PM
در نود و نهمین روز برقراری مقررات منع رفت و آمد در منطقه سور دیاربکر و یک روز پس از آنکه استاندار دیاربکر با صدور اطلاعیه ای خبر از پایان عملیات نظامی ارتش در منطقه سور دیاربکر داد، درگیری های سنگینی در این منطقه به وقوع پیوسته است.
3/10/2016 12:56:00 PM
با نزدیک تر شدن به هفتم اسفند روز برگزاری انتخابات دهمین دوره مجلس و پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری، اختلاف میان جناح های رقیب در جمهوری اسلامی افزایش یافته است.
2/9/2016 9:39:00 AM
گروه دولت اسلامی در آخرین ساعات حضور در شهر باغوز ده ها تن از زنان ایزدی در اسارت خود را در اقدامی تلافی جویانه به قتل رسانده است.
2/24/2019 3:03:00 PM