موضوع روز:

"حکومت گورستان ها را بمباران و بدن های بیجان را شکنجه می کند"

Tuesday, September 12, 2017



tagesspiegel
برگردان از آلمانی: عمار گلی

سرکوب و خشونت روزانه در جنوب شرق ترکیه: آنطور که مردم در دیاربکر زندگی می کنند، خاطره هایی که دارند و آنگونه که با رنج کنار می آیند.

چگونه می توان ترکیه را توضیح داد، به گونه ای دیگر، عمیق، پیچیده و نزدیک به واقعیت مردمانش؟ چگونه از اختلاف و دو دستگی، از درد و رنج، از علل نزاع کنونی [می توان صحبت کرد]؟ اینها شماری از سوالات طرح شده در کارگاه آموزشی ای بودند که توسط پروژه خبرنگاری "۶۰ صفحه" در ماه مارس و با همکاری وزارت خارجه آلمان در استانبول برگزار شد.

"۶۰ صفحه" شبکه ای از نویسندگان بین المللی مستقر در برلین است که با متونی با حجمی بیشتر از یک مجله و کوتاه تر از یک کتاب در تلاش هستند تا شیوه دیگری از خبرنگاری را پرورش دهند. دو متن که از این کارگاه آموزشی بیرون آمده اند، یکشنبه این هفته در جشنواره بین المللی ادبیات در چارچوب کنگره دموکراسی معرفی شدند.

نورجان بایسل نویسنده متنی که توسط رجایی حلاج از زبان ترکیه ترجمه شده و ما خلاصه ای از آن را اینجا چاپ کرده ایم، متن را خواهد خواند و به بحث خواهد پرداخت. بایسال سال ۱۹۷۵ در دیاربکر به دنیا آمده است، او نویسنده نشریه مستقل اینترنتی "T۲۴" است. متن کامل این اثر پاییز امسال در ۶۰ صفحه به چاپ خواهد رسید. بازخوانی او از حمله به دیاربکر در سال ۲۰۱۵ سندی است از شهامتی شخصی. و در دیاربکر همچنان وضعیت فوق العاده برقرار است.

پلیس اکثر خیابان های اصلی را با موانع مسدود کرده و کنترل بسیار شدید است. برای رسیدن به دفترم چهل دقیقه وقت نیاز دارم. مسیری که در حالت عادی بیشتر از ده دقیقه طول نمی کشد. از مقابل تابلوی سیاهی می گذرم. رویش نوشته شده "بیست و پنجمین روز ". با یک اسفنج آنجا رفتم و نوشتم "روزبیست و ششم ". امروز ۲۶امین روز [برقرارری مقررات] منع رفت و آمد است. ۲۸ دسامبر ۲۰۱۵.

تلاش می کنیم آنچه که اینجا در حال رخ دادن است را با دنیای خارج درمیان بگذاریم. همزمان در تلاشیم تا با همراهی سازمان های مدنی و فعالان تیراندازی ها و بمباران ها را متوقف کنیم. ما مرتبن نشستهایی با نمایندگان دولت و جنبش کردستان داریم.

امروز تظاهرات دیگری برگذار می شود. اما نه از مقابل دروازه مرکز تاریخی شهر سور. تمام این منطقه مسدود شده است. مقابل موانع صدها تن از نیروهای ویژه کلاشنیکوف به دست ایستاده اند. ورود به سور ممنوع است. و کسانی که محبوس شده اند اجازه ندارند خارج شوند. اعضای خانواده دیگر نمی توانند باهم باشند. دیوار شهر همچون سابق دیگر از شهروندان آمد /دیاربکر در مقابل حملات حفاظت نمی کند. اکنون عملکردی تماما متفاوت را برعهده دارد: جدا کردن انسان ها.

اوایل افراد زیادی بودند که علیه ممنوعیت و محاصره سور اعتراض می کردند. روزهای متوالی تلاش می شد که به مرکز شهر برسند. کارساز نبود. اکنون شمار معترضان روز به روز کاهش می یابد. امروز باز اعتراض می کنم. همزمان می ترسم. تازه یکی را با تیر کشتند. با انفجار هر بمب با گفتن "تیلیلیلی" اعتراض می کنیم.

ابتدا نفربرها و ماشین های آب پاش آمدند، سپس فوردهای رنجر

اکنون کار روزمره از سر گرفته می شود: ابتدا زره پوش ها و ماشین های آب پاش می آیند. با گاز اشک آور به ما حمله ور می شوند. وقتی که جمعیت متفرق نمی شود، فوردهای سیاه با سرعت به سوی ما یورش می آورند. از ترس این ماشین ها فرار می کنند و به دنبال مخفیگاه می گردند. همه جا را گاز اشک آور فرا گرفته. جیغ و داد. بازداشت و مصدوم. خوشبختانه امروز کشته ای وجود ندارد.

پس از شاید بیست دقیقه همه چیز یکبار دیگر عادی می شود. در پس زمینه صدای معمول سقوط بمب ها و تیراندازی ها ترافیک یکبار دیگر به جریان میافتد. به سوی شورای شهر که در کنار یک مرکز خرید است می روم. جلوی باغ ساختمان چادر کوچکی برپا شده، کنارش چندین صندلی، که بر رویشان شماری از مردان و زنان نشسته اند. فهمیدم که آنها بخشی از کارکنان بهداشت هستند. با شب زنده داری علیه محاصره و ممنوعیت ورود اعتراض می کنند. برای من توضیح می دهند که شماری از همکارانشان به سوی شهر محاصره شده جزیره حرکت کرده اند. اما اکنون باید پیش از رسیدن به جزیره منتظر بمانند چراکه اجازه ورود به شهر را ندارند.

به یک کیوسک مطبوعاتی می روم. نگاه من به روزنامه های جریان اصلی میافتد. بیشتر از این برایم قابل تحمل نیست، از فرط خشم برافروخته شدم. روزنامه فروش جوان گفت: " این رو میبینی خواهر، دولت بمبارانمان می کند، هر روز بچه هایمان را می کشد و هنوز هم می گویند: اما آنجا خندق ها قرار دارند."

ولی خندق وجود دارد. این جمله ای است که این اواخر توسط روزنامه نگارانی که منطقه را از غرب کشور به نظاره نشسته اند محبوب شده است. علاوه بر این برخی از کُردها نیز که از منطقه گزارش می کنند این استدلال را پذیرفته اند. از جولای ۲۰۱۵ و از زمانی که جنگ میان دولت ترکیه و حزب کارگران کُردستان یکبار دیگر از سر گرفته شد، حقوق بشر در منطقه معلق شده است. مقررات منع عبور و مرور غیرقانونی مقرر می شود، صدها هزار انسان باید هفته ها با گشنگی و تشنگی سر کنند. مکان هایی با صد هزار ساکن محاصره و توسط دولت بمباران می شوند.

مردم قادر به یافتن بستگانشان نیستند. اما ما با این استدلالها مواجه می شویم که همه این قساوت ها را با خندق توضیح می دهد. این گفتمانی است که تانک، توپ، تک تیراندازان و بمباران دولت را نادیده می گیرد. به گونه ای غم انگیز در گفتگوهایی فرو رفته ایم که دیگر چیزی برای گفتگو در آنها وجود ندارد. گفتگوها میان کُردها و ترک ها به شدت قطبی شده و [فضای گفتگو] صدمه دیده است و به حل و فصل منازعات کمک نمی کنند بلکه درگیری را تثبیت می کنند. نمونه ای مشخص از چنین گفتگوهایی اینگونه است:

حکومت سیلوان را ۱۲ روز تمام بمباران کرد، آتش زد و با خاک یکسان کرد. "ولی در آنجا خندق وجود دارد."
حکومت گورستان ها را بمباران می کند، بدن های بیجان را شکنجه می کند.
حکومت ۱۴ روز تمام غذا و آب را به روی نصیبین بست، کودکان و زنان حامله را بر بالکن هایشان با گلوله به قتل رساند.
حکومت در جزیره به مردم اجازه نداد فرزندانشان را دفن کنند، پیکرهای بی جان کودکان را در یخچال ها محصور کرد. "ولی در آنجا خندق وجود دارد."
سربازها در کوهستان تندورک جوانان کُرد را پس از آنکه کشتند در آتش سوزاندند. "ولی در آنجا خندق وجود دارد."
هلین گشنه بود، زمانی که نانوایی دوباره باز شده بود، خواسته بود سریع از آنجا یک نان گرم بگیرد، او را از ناحیه سر هدف قرار داده بودند. . "ولی در آنجا خندق وجود دارد."
روزهای متوالی جنازه جوانان کُرد بر روی زمین می ماند، حکومت اجازه نمی دهد که به خاک سپرده شوند. "ولی آنها بیرون از خندق ها هستند."
حکومت گورستان ها را بمباران و بدن های بیجان را شکنجه می کند. "ولی در آنجا خندق وجود دارد."
سر و صدای بمب ها و تیراندازی های مداوم مردمی را که مواد غذایی می خرند تعقیب می کند. "ولی در آنجا خندق وجود دارد." این جمله برای من شبیه پارازیت و خش خش کردن رادیویی است که خراب است. 

مهمت و خانواده اش از بخش مسدود شده و قدیمی شهر هستند. یک کارمند دولتی گفت: "ما نمی توانیم به محله شما برویم آنجا سنگر و خندق وجود دارد." چندین روز خانواده مهمت و همسایه آنها صبر کردند تا پلیس آنها را از محله به بیرون منتقل کند. به دلیل بمب ها و سنگرهای حفر شده نمی توانند خانه  خود را ترک کنند. بسیاری از غیرنظامیان زمانی که برای رفتن به توالت وارد حیاط شده بودند از سنگرهای مستقر بر روی پشت بام ها گلوله باران شده بودند. آب و هیچ چیزی برای خوردن وجود ندارد، جریان برقی وجود ندارد. همسایه ها به یکدیگر کمک می کنند. مهمت احساس یک زندانی را دارد."

یافتن خانه دشوار است

مهمت توضیح می دهد: "پدر و برادر زاده ام مانده اند. پدرم گفت: من در خانه خواهم مرد. برادر زاده ام هم هوادار جنگاوران جوان است. ۱۵ ساله بود. پس از اینکه ما رفتیم پدرم نتوانسته بود او را برای ماندن در خانه قانع کند. بیرون می رود و کشته می شود. آنطور که ما بعدها اطلاع یافتیم او ابتدا مجروح شده بود. گریلاها تلاش می کنند او را درمان کنند ولی نمی توانند او را نجات دهند.  به دلیل نبردها بعد از سه یا چهار روز به خاک سپرده می شود." و توضیح می دهد: "گریلاها اسمش را بر روی قبر نوشته بودند تا بستگانش بتوانند او را بیابند. خانواده اش با خواست یافتن جنازه اش دست اعتصاب زدند. پنج یا شش ماه بعد پلیس او را از قبر خارج کرد. او را به عنتاب منتقل کردند. تعین هویت شد. اما چه کسی اکنون پاسخگوی ما است؟ برای اینها نه تنها از قدرت کافی برخوردار نیستیم، بلکه نمی دانیم به چه کسی باید مراجعه کنیم."

مهمت عمیقا به فکر فرو می رود. شاید برادر زاده اش میخواسته به خانواده اش ملحق شود، یا اینکه او کنجکاو بوده که ببیند بیرون چه اتفاقی در حال وقوع است. او ضعیف بود و اسلحه نداشت. و در حقیقت اسمش در لیست غیرنظامیان کشته شده قرار گرفته است. در تمام شهر انسان های جوان، مردم در سور، دیگران خارج از دیوار شهر و وقتی که علیه خشونت در سور اعتراض می کنند کشته می شوند. 

مهمت و خانواده اش سور را ترک کردند. اکنون به خانه ای نیاز دارند. ولی یافتن خانه کار آسانی نیست. "ناگهان بی سرپناه شده بودیم. پدر و مادرم پیش عمه ام رفته بودند. ولی من نمی خواهم پیش دیگران اقامت کنم، شرم می کنم. گاهی پیش دوستی می نشستم، گاهی هم تمام شب را در یک چای خانه. بسیاری از دوستانم نیز همین راه را رفتند. برف می بارید."

برف می بارید. برف در این زمستان هیچ رحمی نسبت به مردم ندارد.


Telegram Icon

به تلگرام پایگاه خبری و تحلیلی روژ بپیوندید

مطالب مرتبط:

قاتلانی بی خبر از مقتول؛ روایت قتل امید حسنی

روایت قتل سپهر مقصودی در ایذه

روایت قتل زانیار الله مرادی در سنندج

تعویق حمله نظامی ترکیه به شمال سوریه

آب به عنوان سلاح؛ چگونه ترکیه علیه کُردها در سوریه عمل می‌کند؟

کلمات کلیدی:


بازنشر مطالب پایگاه خبری و تحلیلی روژ تنها با ذکر منبع مجاز است

تحلیل خبر

analis picture

قاتلانی بی خبر از مقتول؛ روایت قتل امید حسنی

آسمان شهر ابری است و از شب گذشته باران امان نمی دهد. شهر همچون تمام روزهای انقلاب "ژن، ژیان، آزادی" ملتهب است وآبستن حوادث تلخ و شیرین. مردم هنوز عزادار زانیار الله مرادی و عیسی بیگلری هستند؛ دو جوانی که شامگاه ۲۳ آبان و در جریان اعتراضات مسالمت آمیز در عباس آباد به قتل رسیده بودند. سومین روز مراسم جان باختن این دو جوان مصادف شده با چهلم شهدای ۱۶ مهر.

یکشنبه ۲۸اسفند۱۴۰۱/ ۱۴:۵۵


خبر


مصاحبه

Interview Picture

هیچکس نباید از انتقاد من برای تضعیف HDP استفاده کند. من عضو HDP هستم و خواهم ماند. من می خواهم همه این را به خوبی بدانند

پنجشنبه ۱۱خرداد۱۴۰۲/ ۱۷:۵۶