موضوع روز:

NNSROJ

پاشنه و در/بخش نخست

Thursday, December 1, 2011

عارف سلیمی 

 
می گویند سیاست یعنی دروغ و ریا و نیرنگ. می گویند کثیف است. بخواهی واردش شوی باید قید خیلی چیزها را بزنی. پیش و بیش از همه چیز صداقت و اخلاق و انسانیت را. و اگر می خواهی پله های ترقی را طی کنی باید یاد بگیری چگونه فرصتها را بقاپی و یاد بگیری چگونه بدری.. و الا... دریده می شوی. 

اصطلاح "تکرار تاریخ" هم احتمالا به گوشتان خورده است. "تا بوده همین بوده" و "در بر همین پاشنه چرخیده".
در بطن جملات فوق در عین حال نوعی "تردید"، "عدم اطمینان"، "عدم آرامش" و "ترس و اظطراب" هم به چشم می خورد.
راستی چه عواملی چنین گزاره هایی را در ذهن جوامع ایرانی ایجاد کرده است؟ آیا سیاست و سیاست ورزی ماهیتا چنین خصلتی دارد یا آنکه تکرار مکرر برخی رویدادها در تاریخ گذشته ایران (و منطقه) چنین باورهایی را در میان مردم به وجود آورده است؟

در این سلسله نوشتارها قصد بر آن است با نشان دادن برخی سرگذشتها/ رویدادها/ ساختارها/ هنجارهای مشابه در کنار هم، تکرار مکرر برخی سیکلهای تاریخی نشان داده شود.
 
در هر بخش موارد مشابه از دریچه موضوعی خاص مورد بررسی قرار می گیرد و ابتدا نمونه هایی از تاریخ گذشته ایران آورده می شود. البته نمونه های مشابه دیگری نیز می توان از سیکلهای مکرر می توان با رجوع به تاریخ سایر کشورهای خاورمیانه و حتی در متون مقدس دینی سراغ گرفت که به نوبه خود به آنها هم پرداخته می شود.

بخش نخست: صدارت کرسی نفرین شده

با نگاهی به گذشته ایران می توان دریافت که  رابطه بین نفر اول و نفر دوم معمولا حسنه نبوده است. حبها به فاصله کوتاهی به بغضها تبدیل شده و تقریبا همواره نفر دوم منفور و مغضوب واقع شده است. در واقع می بینیم که غضب سلطان (ولیه فقیه) بر وزیر اعظم (صدر اعظم، نخست وزیر، رئیس جمهور) امری است که بیشتر به قاعده شبیه شده است تا استثنا[1] . قاعده ای که برخی اصطلاح "وزیر کشان[2] " نیز بر آن نهاده اند.
 
نکته قابل توجه ای که در اینجا به چشم می خورد، توطئه ها، دسیسه ها، بدگویی ها و تحریکاتی است که در هر دوره از سوی سایر رجال و نخبگان سیاسی و حکومتی (و بعضا با هدف دستیابی به مقام آنان) علیه رئیس الوزرها و وزیر اعظمان صورت می گیرد. به طوریکه همین تحریکات سایرین است که آتش غضب پادشاه را بر آنان فرو می ریزد.
 
سرنوشت برخی از صدر اعظمها و نخست وزیران گذشته ایران را مرور کنید:

آل برمک: برمکیان از نخستین خاندانهای ایرانی بودند که در دستگاه خلافت عباسی به شکوه و جلال رسیدند. یحیی پسر خالد برمکی از معروفترین و مقتدرترین افراد این خاندان بود. اوج اقتدار برمکیان با انتخاب یحیی به وزارت هارون الرشید در سال 162 هجری آغاز شد. گفته می شود به خلافت رسیدن هارون الرشید خلیفه مقتدر عباسی مرهون پافشاریهای یحیی بوده است. خاندان برمکی به ویژه یحیی و فرزندانش زمانی تمامی مناصب و مقامات مهم دستگاه خلافت را در اختیار داشتند. اما حسادتها و توطئه های افرادی همچون فضل الربیع موجب شد تا پس از مدتی هارون الرشید در سال 187 هجری حکم به قتل و توقیف برمکیان دهد.  یحیی به حبس انداخته شد و تمامی اموالش مصادره گشت.

حسنک وزیر: یکی از نخستین وزرایی است که در تاریخ نحوه قتل او با آب و تاب بسیار بیان شده است. ابولفضل بیهقی در تاریخ بیهقی ماجرای بر دار کردن او را با قلمی شیوا و رسا بیان کرده است.  وی آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی بود که در سال 425 هجری به دستور سلطان مسعود و به فتوای خلیفه بغداد به جرم قرمطی (اسماعلیلی) بودن دار زده شد. بیهقی پافشاری شخصی به نام بوسهل زوزنی را عامل بسیار موثری در بر دار شدن حسنک دانسته است.[3]

عمید الملک کندری: وزیر دانشمند طغرل و آلب ارسلان سلجوقی که در سال 456 به تحریک خواجه نظام الملک طوسی برکنار و سپس به دار آویخته شد. می گویند اعضای بدن وی در پنج شهر مختلف دفن گردید. آورده اند که عمید الملک به جلادش گفته است: "وزیر(خواجه نظام الملک) را بگو بد رسمی نهادی و وزیر کشتن در سلاطین آموختی. عجب اگر بر خود و نسل خود این معنی باز نبینی."

خواجه نظام الملک طوسی: وزیر قدرتمند دوران سلجوقی که معمولا از او به عنوان نویسنده سیاستنامه و پایه گذار مدارس نظامیه یاد می شود. وی  به مدت بیست و نه سال مقام صدارت را در زمان دو تن از پادشاهان سلجوقی (آلب ارسلان و فرزندش ملکشاه) در اختیار داشت. در سالهای آخر پادشاهی ملکشاه میان او و خواجه اختلافاتی پیش آمد که سرانجام به عزل نظام الملک و سپس ترور مشکوک او  در سال 485 قمری منجر شد. اگرچه ترور او را به اسماعیلیان نسبت داده اند اما برخی از مورخین هم برکناری و قتلش را نتیجه توطئه دربار سلجوقی(ترکان خاتون همسر ملکشاه) می دانند.

عطا ملک جوینی: صاحب تاریخ جهانگشا و وزیر امیر ارغون حاکم خراسان بود که با وی دو بار به مغولستان سفر کرد. در سال 654 که هلاکوخان مغول به خراسان آمد، در جنگهای هلاکو با اسماعلیلیه در الموت و خلیفه عباسی در بغداد وی را همراهی کرد. پس از مرگ هلاکو، بر اثر بدخواهی مجدالملک یزدی به حبس افتاد. وی به فاصله کوتاهی پس از رهایی از حبس در سال 681 هجری در  وضعیت رقت باری درگذشت.

شمس الدین محمد جوینی: برادر عطا ملک جوینی مدت 22 سال وزیر اباقاخان پسر هلاکو خان بود. در نهایت در اثر بد زبانی امیر بوقا به تهیه سم برای قتل اباقاخان متهم شد و در سال 683 در حوالی اهر به دستور ارغون خان به قتل رسید.

سعد الدوله یهودی: پزشک و وزیر بانفوذ ارغون خان. وی در زمان صدارت به جمع مال و ثروت پرداخت و دست مسلمانان را از کارها کوتاه کرد. مخالفانش پس از مرگ ارغون خان در سال 693  مجلسی در خانه یکی از بزرگان مغول به نام طغاجار برگزار کردند و درهمان مجلس او را کشتند.

خواجه صدرالدین زنجانی: وزیر گیخاتوخان و غازان خان شاهان ایلخانی. غازان خان در سال 697 هجری (سال سوم سلطنتش) خواجه صدرالدین زنجانی را در نتیجه حسات درباریان به قتل رساند.

خواجه سعدالدین ساوجی: غازان خان پس از قتل خواجه صدرالدین، او و رشید الدین فضل الله همدانی را به همراه هم وزیران خود کرد. خواجه صدرالدین مدتی پس از مرگ غازان خان، به دستور جانشینش سلطان محمد خدابنده و به تحریک تاج الدین علیشاه گیلانی در سال 712  هجری به قتل رسید و تاج الدین علیشاه جای او را گرفت.

رشید الدین فضل الله همدانی: مولف کتاب جامع التواریخ و وزیر غازان خان و سلطان محمد خدابنده. وی نیز همچون خواجه سعد الدین ساوجی با توطئه  تاج الدین علیشاه گیلانی درزمان پادشاهی ابو سعید بهادرخان فرزند و جانشین سلطان محمد از وزارت عزل و به تهمت مسموم کردن سلطان محمد خدابنده، به همراه پسرشانزده ساله اش در سال 718 هجری به طرز فجیعی به قتل رسید.

حاجی ابراهیم خان کلانتر: از رجال شیراز در زمان زندیه که با خیانت به لطفعلی خان زند (آخرین پادشاه زندیه)،  نقش مهمی در روی کار آمدن سلسله قاجاریه داشت. وی پس از مرگ آقا محمدخان( موسس قاجاریه) نیز در به سلطنت رساندن فتحعلی شاه قاجار نقش اساسی ایفا کرد و توانست سمت صدراعظمی را برای خود حفظ کند. او به تدریج بر میزان نفوذ و اقتدار خود افزود. اما همین بسط قدرت باعث بدگمانی فتحعلی شاه نسبت به او شد و سرانجامی شوم برایش رقم خورد. وی در سال 1215 هجری دستگیر و به طالقان تبعید شد. حدود یک ماه بعد به دستور شاه قاجار چشم او را به میل کشیدند، زبانش بریدند و به قتلش رساندند.

قائم مقام فراهانی: صدر اعظم ایران در زمان محمد شاه قاجار بود. پس از آنکه فتحعلی شاه در سال 1250 قمری درگذشت، محمد شاه که والی آذربایجان بود قصد عزیمت به پایتخت را کرد. قائم مقام٬ جهانگیر میرزا و خسرو میرزا، دو برادر محمد شاه، را که در قلعه اردبیل زندانی بودند، نابینا کرد و وسایل جلوس او را فراهم آورد. اما با این همه دیری نپایید بدگوییهای برخی درباریان و نیز تحریکات حاجی میرزا آقاسی موجب بدبینی شاه نسبت به قائم مقام شد. محمد شاه در سال دوم سلطنت خود دستور داد قائم مقام را زندانی و پس از چند روز خفه کنند. می گویند شاه پیشتر برای قایم مقام سوگند خورده بود که خونش را نریزد. ماموران شاه قایم مقام را خفه کردند تا خونش ریخته نشود!

حاجی میرزا آقاسی: آخرین صدراعظم محمد شاه قاجار بود. پس از آن که قائم مقام فراهانی به فرمان محمدشاه کشته شد، به صدارت رسید. وی اگرچه کشته نشده اما پس از مرگ محمد شاه، توسط امیرکبیر به کربلا تبعید شد و همانجا در سال 1265 قمری در انزوا درگذشت.

میرزا تقی‌خان فراهانی (امیرکبیر): از مشهورترین و تاثیرگذارترین صدراعظم‌های ایران در دوران قاجاریه بود. وی  پس از مرگ محمد شاه در تامین هزینه عزیمت ولیعهد ناصرالدین‌شاه به تهران نقش مهمی داشت. امیرکبیر در اوایل سلطنت ناصرالدین‌شاه به مقام صدراعظمی دست یافت. اما حضورش در دربار همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه قرار داشت. پس از سه سال و سه ماه صدارت تلاش‌های این عده سرانجام منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر گردید. امیرکبیر دو روز پس از عزل به کاشان تبعید شد و سرانجام در سال 1268 قمری در حمام فین کاشان با بريدن رگ دستهايش به قتل رسید.

میرزا نصرالله خان نائینی: سیاست‌مدار اواخر دوران ناصری تا اوایل سلطنت محمدعلی شاه. فرمان مشروطیت در دوران صدراعظمی او به امضای مظفرالدین شاه رسید و تاج پادشاهی را پس از فوت مظفرالدین شاه او بر سر محمد علی میرزا گذارد. مرگ او ( در 14 سپتامبر 1907) به طرز مشکوکی روی داد. بسیاری از جمله ادوارد براون و ناظم‌الاسلام کرمانی مرگ او را نیز نظیر نخست‌وزیران پیشین قاجاریه به پادشاه نسبت می‌دهند.

محمدولی‌خان تُنِکابُنی: معروف به سپهدار تنکابنی، حکمران گیلان، سیاست‌مرد و پنج دوره رئیس‌الوزرای ایران. اگرچه او در زمان صدارتش در دوران قاجاریه به قتل نرسید اما در دوره رضاشاه بسیاری از املاک و اموال او را گرفتند و بالاخره در سال 1305 هجری خورشیدی خودکشی کرد.

رضا شاه در سال 1304 پس از انحلال سلسله قاجاریه به پادشاهی رسید. دوران دیکتاتوری مطلقه او تا زمان عزلش توسط نیروهای متفقین در سال 1320 ادامه یافت. در تمام این دوران تنها دولتمردی که تا حدودی در برابر او قدرتی یافت، عبدالحسین تیمورتاش بود.

عبدالحسین تیمورتاش:  دولتمرد دوره‌های قاجار و پهلوی بود. او از کسانی بود که در برانداختن قاجارها و برآوردن پهلوی‌ها کوشش بسیارکرد. در دوره رضاشاه نخستین وزیر دربار و در واقع نفر دوم مملکت پس از رضا شاه بود. او هرچند هیچگاه نخست وزیر نشد اما گفته می شود در انتخاب نخست وزیران دخالت می کرده است.
شاید بتوان نقش تیمورتاش در تاجگذاری رضاشاه را با نقش هاشمی رفسنجانی در ولایت فقیهی آیت الله خامنه ای مقایسه کرد.
تیمورتاش چند سال بعد مورد بدبینی و غضب رضاشاه قرار گرفت و در 1312 خورشیدی در زندان قصر کشته شد.
 
پس از قتل تیمور تاش، رضا شاه به رجال سیاسی دیگر آنقدر بها نداد که بعدا از جانبشان احساس خطر کند. در واقع نخست وزیران، وزرا و کارگزاران حکومتی در آن دوران هیچگاه نتوانستند زیر سایه دیکتاتوری رضا شاه خودی نشان دهند و بیشتر مهره هایی بودند که مطابق اراده ملوکانه هر از چند گاهی جا به جا می شدند.
اما در دوران پهلوی دوم (محمد رضا شاه)، غضب ملوکانه بازهم گریبان شماری از نخست وزیران را گرفت. در این میان کشمکش و نفرت شاه نسبت به محمد مصدق بیش از سایرین بوده است.

عبدالحسین هژیر: در سال 1327 به مدت پنج ماه نخست وزیر ایران بود. وی یک سال بعد به سمت وزیر دربار منصوب شد و حدود دو ماه پس از آن در روز 13 آبان 1328 هدف گلوله سید حسین امامی عضو جمعیت فدائیان اسلام قرار گرفت و کشته شد.

حاجی علی رزم آرا: سپهبد رزم آرا در اوایل تیرماه 1329 به نخست وزیری منصوب شد و در شانزدهم اسفند همان سال توسط فدائیان اسلام ترور شد.

محمد مصدق: رهبر جبهه ملی ایران و شاید قدرتمندترین نخست وزیر دوران محمد رضا شاه. تنها نخست وزیری است که علنا با شاه رو در رو شده است. کودتای معروف 28 مرداد سال 1332 علیه او و به حمایت از شاه شکل گرفت. پس از کودتا به مدت سه سال زندانی شد و پس از آن نیز تا پایان عمرش در سال 1345 در ملک خود در "احمد آباد" تحت حصر خانگی بود.
 
فضل الله زاهدی (سرلشکر زاهدی): زاهدی در 28 مرداد با کودتایی که از حمایت آمریکا و انگلیس برخوردار بود، مصدق را برکنار و مقدمات بازگشت شاه از رم را، که در پی ناکامی اولیه کودتا در روز 25 مرداد به ایتالیا فرار کرده بود، فراهم ساخت و نخست وزیر کودتا شد.
 
افزایش اقتدار زاهدی شاه را نگران کرد. وی سرانجام  در فروردین 1334 پس از بیست ماه صدارت ناچار به کناره گیری شد. وی سپس به عنوان ریاست نمایندگی دایمی ایران در ژنو منصوب و در واقع به صورت محترمانه ای به تبعید فرستاده شد. او تا پایان عمرش در سال 1342 به جز یک هفته که آن هم برای شرکت در مراسم ازدواج پسرش به تهران آمد، اجازه ورود به کشور را نداشت.
 
منوچهر اقبال: سیاستمدار، پزشک و موسس سازمان نظام پزشکی ایران. دکتر منوچهر اقبال از سال 1336 تا 1339 نخست وزیر بود. در انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی پس از اعتراضهایی که از از سوی احزاب و مردم شد، شاه نتیجه انتخابات را مردود اعلام کرد و دکتر اقبال استعفا نمود. وی در سال 1342 به سمت مدیرعاملی شرکت ملی نفت ایران منصوب شد. در سال 1356 امیرعباس هویدا، وزیر دربار، به دیدن دکتر اقبال رفت و به امر شاه استعفایش را خواست. اقبال یک ساعت بعد سکته قلبی کرد و درگذشت.
 
علی امینی: دکتر علی امینی در سال 1339 با حمایت دولت جان اف کندی در آمریکا به سمت نخست وزیری منصوب شد. تلاشهای او برای کاهش نقش شاه در اداره امور کشور با مقاومت و مخالفت محمدرضا شاه مواجه گشت و پس از ناامیدی از همراهی جبهه ملی (جبهه اپوزیسیون)، در سال 1341 ناچار به کناره گیری شد. علی امینی در پی انقلاب 57 به فرانسه رفت و در سال 1371 در پاریس درگذشت.
 
حسنعلی منصور: نخست وزیر ایران از اسفند 1342 به مدت یازده ماه. در اول بهمن 1343 در مقابل مجلس شورای ملی توسط یک عضو گروه "هیئتهای موتلفه اسلامی" ترور شد.

از بارزترین نخست وزیران در دوران پس از کودتا می توان به امیر اسد الله علم و امیرعباس هویدا اشاره کرد. علم از سال 1341 تا سال 1342 (پیش از حسنعلی منصور) نخست وزیر بود. امیرعباس هویدا نیز پس از ترور حسنعلی منصور در سال 1343به مدت سیزده سال بر کرسی صدارت نشست و به این ترتیب رکورددار طولانی ترین دوره ریاست بر دولت در طول تاریخ ایران شد. 
 
این دو از مهمترین چهره های سیاسی دوران پهلوی دوم محسوب می شوند و هر دو پس از نخست وزیری به وزارت دربار منصوب شده اند. اسدالله علم تنها نخست وزیری است که تا پایان عمر با شاه روابط نزدیک داشته است و به لحاظی خوش اقبال ترین نیز محسوب می شود. علم در اوایل سال 1357 به علت ابتلا به سرطان خون درگذشت.
 
سایر نخست وزیران پس از علم تا پایان دوره پهلوی در سال 57،  یا ترور شدند( حسنعلی منصور و شاهپور بختیار) یا تیرباران(هویدا) و یا به تبعید اجباری در غربت تن دادند( جمشید آموزگار، جعفر شریف امامی، غلامرضا ازهاری). 
امیرعباس هوایدا در بحبوبه حوادث سال 57 به دستور شاه به همراه تعداد دیگری از رجال سیاسی به زندان افتاد تا بلکه آتش انقلاب مهار شود. اما در فردای پیروزی انقلاب از زندان به محاکم انقلابی برده و در فروردین سال 1358 به دستور صادق خلخالی تیرباران شد.
شاهپور بختیار هم که زمانی از سران جبهه ملی بود و به همین دلیل هم چند باری به زندان افتاده بود، در دی ماه 57 آخرین فردی شد که پست نخست وزیری را از شاه در یافت کرد. وی پس از پیروزی انقلاب به فرانسه رفت و به مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی پرداخت. در سال 1370 در پاریس توسط عوامل جمهوری اسلامی ترور شد.

پس از انقلاب اسلامی، پست ریاست جمهوری به طور رسمی به جایگاه دوم در سلسله مراتب قدرت در ایران تبدیل شد. اما در ده سال نخست کماکان پست نخست وزیری در کنار پست ریاست جمهوری وجود داشت و ریاست هیات وزیران همچنان با نخست وزیر بود.

در میان پنج نفری که در جمهوری اسلامی ایران به مقام نخست وزیری رسیده اند، تنها آیت الله مهدوی کنی هنوز هم به نوعی در دایره قدرت باقی مانده است. آیت الله مهدوی کنی پس از ترور رجایی و باهنر به مدت کمتر از دو ماه کفیل نخست وزیری بود. وی هم اکنون رئیس مجلس خبرگان و رئیس جامعه روحانیت مبارز، از تشکلهای نزدیک به اصولگرایان، است.

مهدی بازرگان اولین نخست وزیر دوران انقلاب در همان سالهای اولیه به حاشیه رفت و به ویژه پس از سال 1362 به کلی از صحنه سیاست و حکومت رانده شد. وی تا زمان مرگش در سال 1373 به عنوان یکی از مخالفان داخلی جمهوری اسلامی محسوب می شد.

محمد علی رجایی، نخست وزیر دوران بنی صدر و محمد جواد باهنر نخست وزیر بعدی با هم در در اثر انفجار دفتر نخست وزیری در شهریور ماه 1360 کشته شدند.

و در نهایت کسی نیست که از وضعیت کنونی آخرین نخست وزیر ایران، میرحسین موسوی، اطلاع نداشته باشد. میرحسین موسوی، نخست وزیر دوران هشت ساله جنگ ایران و عراق، از یک سال پیش تاکنون در منزلش در تهران تحت حصر خانگی است. وی حتی از حقوق اولیه یک زندانی از قبیل حق داشتن وکیل، حق ملاقات با بستگان و به طور کلی هرگونه ارتباط با جهان خارج محروم است.


ادامه دارد....
________________________________________________________________________________ 
[1]: بارزترین موارد استثنا در این زمینه رضا شاه،موسس سلسله پهلوی، و آیت الله علی خامنه ای رهبر کنونی ایران هستند. رضاشاه تنها فرد در طول تاریخ ایران است که توانسته است از مقام صدارت به مقام پادشاهی (با حذف شاه سابق از صحنه سیاست) ارتقاء یابد. آیت الله خامنه ای نیز پس از مرگ آیت الله خمینی از مقام ریاست جمهوری به مقام رهبری (ولیه فقیه) ارتقاء یافت.

[2]: در سال 1369  کتابی با همین عنوان(وزیر کشان)، نوشته سید جعفر حمیدی، توسط موسسه انتشاراتی و آموزشی نشر دانش چاپ شده است. همچنین این اصطلاح در شماره 24 مجله کیهان فرهنگی چاپ 1364 در مقاله ای با عنوان "سعایت تاج الدین علیشاه گیلانی از رشیدالدین فضل الله فهرست  وزرایی را که در اثر سعایت و حسادت رقیبان و درباریان به کام مرگ فرستاده شده اند، آمده است. در این نوشتار از مقاله کیهان فرهنگی وام گرفته شده است. در سالهای اخیر نیز در شماره 429 روزنامه اعتماد ملی مورخه 14/5/ 1386 مقاله ای با عنوان "وزیر کشان؛ نگاهی به زندگی حسنک وزیر" به قلم مازیار ایراندوست چاپ شده است.
 
[3]:  روزنامه اعتماد ملی شماره 429.

بیشتر سرگذشتها از ویکیپیدیای فارسی و منابع اینترنتی گرفته شده است.
  

Telegram Icon

به تلگرام پایگاه خبری و تحلیلی روژ بپیوندید

مطالب مرتبط:

کلمات کلیدی:


دیگر مقالات نویسنده


صفحه 0 از 0

First Last 
بازنشر مطالب پایگاه خبری و تحلیلی روژ تنها با ذکر منبع مجاز است

تحلیل خبر

analis picture

قاتلانی بی خبر از مقتول؛ روایت قتل امید حسنی

آسمان شهر ابری است و از شب گذشته باران امان نمی دهد. شهر همچون تمام روزهای انقلاب "ژن، ژیان، آزادی" ملتهب است وآبستن حوادث تلخ و شیرین. مردم هنوز عزادار زانیار الله مرادی و عیسی بیگلری هستند؛ دو جوانی که شامگاه ۲۳ آبان و در جریان اعتراضات مسالمت آمیز در عباس آباد به قتل رسیده بودند. سومین روز مراسم جان باختن این دو جوان مصادف شده با چهلم شهدای ۱۶ مهر.

یکشنبه ۲۸اسفند۱۴۰۱/ ۱۴:۵۵


خبر


مصاحبه

Interview Picture

هیچکس نباید از انتقاد من برای تضعیف HDP استفاده کند. من عضو HDP هستم و خواهم ماند. من می خواهم همه این را به خوبی بدانند

پنجشنبه ۱۱خرداد۱۴۰۲/ ۱۷:۵۶