خانی گالبات
جنگ نقده و عوارض آن
Saturday, April 22, 2023
Telegram
الف- از نظر فلسفي هر چيزي از نقطه اي شروع مي شود و گسترش پيدا مي كند. يا به عبارت ديگر براي بررسي هر پديده اي بايد آغاز و گسترش آن را در نظر گرفت. در فلسفه، در علم، در شكل گيري بحران هاي سياسي- اجتماعي و هم چنين در بحران هاي زيست محيطي، نيز اين-گونه است.
تكامل فراگردي از دگرگونيِ انباشت شونده است و خودِ اين دگرگوني نيز، به معيارِ وسيع آن، چيزي نيست جز پاسخ هاي ارگانيسم ها به محيط هاي پيوسته متغييرشان، يعني در واقع، همان فراگرد تطبيق. فراگرد تطبيق در برگيرنده ي انواع دگرگوني هاييِ است كه بر رابطه ي ارگانيسم با محيط شان پيوسته تأثير مي گذارند. اين فراگرد به دگرگوني هايي مي انجامد كه نمي توان آن ها را آرماني دانست، زيرا محيطِ اين فراگرد پيوسته در تغيير است.
هيچ تطبيق يا واكنشي نيست كه به توان آن را راه حل كامل يا نهايي انگاشت؛ هر تطبيقي با زيان ها و مخاطراتي همراه است. سود و زيان تطبيق يا ادغامِ اجباري، درخصوص فرهنگ ها، قوميت ها و مللِ تحت سلطه و يا اقشار و طبقات مختلف اجتماعي، از سوي دولت هاي اشغال گر يا مستبد محاسبه نمي شود. تلاش براي تطبيق يا به عبارت ديگر ادغامِ اجباري، با شرايطي كه خواست و مطلوب دولت هاي مستبد (نظام سلطه) بوده است، به ژينوسايد فرهنگي ملت ها و در نتيجه هويت تاريخي شان منجر شده است.
گروه ها، قوم ها و ملت ها هرگز هم گون نبوده اند؛ هر يكي از آنان در برگيرنده ي افرادي هستند كه در برابر مسائل موجودشان واكنش هاي تا اندازه اي متفاوتي را نشان مي دهند. اين گونه است كه فراگردِ تطبيق و ادغامِ اجباري، از يك سو، راه حلي است براي مسائل خاص- مثلاً قوميت ها، اقليت ها، مذاهب، فرهنگ ها و ملل تحت سلطه- و از سوي ديگر، سرچشمه ي دگرگوني هاي پيش بيني نشده و مسائل تازه است كه ناشي از مقاومت در برابر اين گونه تطبيق اجباري است. براي شناختِ ماهيت تصميم گيري يا راه حل يابي انسان ها، نخست بايد محيطي را در نظر آورد كه اين تصميم گيري ها در آن رخ مي دهند. محيطِ نهادها و مؤسسات دولت هاي مستبد، واقعيتِ ايستا و چشم انداز ثابتي انگاشته مي شوند. از همين جهت از شناخت ماهيتِ تنوع در محيط-هاي ديگر باز مي مانند. محيط هم چنين آن زمينه ي فرهنگي را كه يك فرد بايد در آن عمل كرد داشته باشد، نيز در بر مي گيرد. بايد از ميان گزينه هاي گوناگون آن گزينه اي به عمل آورد كه كم ترين مخاطره را در بر داشته باشد، نه آن كه تنها منافع احتمالي گسترده ي يك گزينش در نظر گرفته شود.
در محيط حيات اجتماعيِ ما همه ي گزينه ها را در جهت منافع خاص (شوونيستي، طبقاتي، مذهبيِ خاص و تأمينِ منافع سلطه ي حاكم) انتخاب كرده اند كه همه منجر به «ژينوسايد» شده-اند. مقاومتِ شديد تا سرحدِ مرگ و نابودي تنها گزينه اي است كه مستبدين در مقابل جوامعي، نظير كُردها يا فلسطيني ها و غيره، كه مي خواهند به اجبار با شرايط و خواسته هاي خود منطبق كنند، در برابر آنان قرار مي دهند. به عبارت ديگر تنها راهي است كه براي آنان باقي مي ماند.
در هر جامعه ي بشري انواعِ تمهيدها براي تطبيق با مسائل گوناگونِ محيطي به كار بسته مي شوند، كه در دولت هاي ديكتاتور، چنين تلاشي در راستاي منافع عمومي انجام نمي گيرد. آنان در پي شرايطِ يك سان در راستاي منافع خوداند. زيرا انسان ها گرايش به اين دارند كه در شرايط يك سان تصميم هاي يك سان بگيرند. به اين جهت است كه دولت های چهارگانه ی اشغالگر کردستان تلاش نموده اند، با ژينوسايد زبان، فرهنگ و تاريخ كُردها، هویت شان را تغییر دهند. اگر چنين نباشد، فاشيسمِ دولت- ملت ها و دولت- مذهب ها امكان ناپذير مي شود. رژيم هاي تماميت خواه نمي توانند پيامد نهاييِ هر تصميم يا گزينش ميان گزينه هاي گوناگون را پيش بيني كنند و يا حتي گزينه هاي را كه در اختيار دارند به درستي تشخيص دهند. به اين خاطر هدف هاي را در پيش مي گيرند كه آشكارا منافعِ چنداني را براي شان در بر ندارد، مانند جنايات وصف-ناپذيري كه براي كسب قدرت انجام مي دهند. هم چنين با افرادي روبرو مي شويم كه؛ تصميم هاي-شان كه ناشي از شورِ مذهبي، سياسي و يا ملي گرايي افراطي است كه دولت ها مروج آن اند، از هر نظر نابخردانه است. تمام مستبدينِ اشغالگر در برابر كُردها نتوانستند عاقبت اقدامات خود را، برغم ظهور جلوه هاي آن- مثلاً در عراق، سوريه، ترکیه، ایران و . . . - تشخيص دهند. تا محيط فراگردهاي تطبيقي (يا دگرگوني ها) را نه شناسيم، نمي توانيم اين فراگردها را به درستي تشخيص دهيم.
به دنبال پيروزي انقلاب ايران و مطرح شدن خواسته ها و مطالبات ملت كُرد، به اين اميد كه انقلاب به همه ي ستم هاي طبقاتي، سياسي، جنسيتي، فرهنگي، قومي، ملي و اجتماعي خاتمه خواهد داد، و پاسخ تند و توأم با خشونت و سركوب دولت موقتِ برآمده از انقلاب، كه به آغاز نبرد خونين شهر سنندج در اولين نوروزِ پس از پيروزي انقلاب انجاميد و اولين بهار كردستان را به خون آغشته كردند، خبر از آينده ي شومي مي داد. به عبارت ديگر، بوي استبداد نويني مي آمد. عصر سركوب حقايق از طريق خشونت آغاز گرديد.
بر فرهنگِ سياسي و دموكراتيكي كه كُردها خواهان آن بودند كه شرط غير قابل اغماض براي هركشور و جامعه اي و خصوصاً جامعه اي كه خالق يكي از عظيم ترين انقلاب هاي قرن بود، فوري مهر تجزيه طلبي و جدايي خواهي و حتي بدتر ارتداد زده شد و بدين ترتيب اقداماتي كه تا سطح نسل كُشي پيش رفتند، پنهان و يا توجيه گرديدند. چنان نشان دادند كه مسئله ي كُرد هيچ ارتباطي با حقوق، آزادي و دموكراسي ندارد و فاقد تعريف و عنواني، غير از آن چه كه مطرح كرده بودند يا به عبارت ديگر تهمت زده بودند، نيست!
مدعي بودند كه با اين اقدام دارند از ارزش هاي انقلاب دفاع مي كنند. حال آن كه جنبش كردستان به هيچ عنوان يك حركت ضد انقلابي نبود. مردم كُرد حقوقِ « برابري و آزادي» كه در دوران انقلاب به همه ي ملل ايران وعده داده شده بود را طلب مي كردند كه اين خواست، هم حقوق ساير ملل ايران و هم داراي ريشه هاي تاريخي بود. هيچ توجيه تاريخي، اجتماعي، حقوقي، سياسي و يا دفاع از ارزش هاي انقلاب و تماميت ارضي وجود نداشت. كسان و يا نيروهايي كه در سركوبي كردستان يا مشاركتِ مستقيم داشتند و يا آن را تأييد مي كردند، شناختي از واقعيتِ فاشيستي شكل گرفته را نداشتند و نمي خواستند دستگاه فاشيسمي كه با آن رو به رو بودند را درك كنند. فاشيسمي كه بر عليه كُردها اِعمال شد، اكنون سراسر كشور را در برگرفته و هيچ كس از آن در امان نيست.
وضعيتي را بوجود آورده اند كه انگار استقلال و آزادي به صورت ريشه اي از ذهنيتِ ملل ايران زدوده گشته است. با غرق شدن در لجنزار خرافات، جهان را از پنجره ي وابستگيِ مطلق ادراك مي نمايند. استقلال فردي و جمعي و آزادي، گويي كه دشمن آنان است. هويت ايرانيِ آزاد و دموكراتيك در معناي معاصر خود، هنوز به دنيا نيامده مرده بود. سقط جنين شده بود. غير از اين موارد، هيچ دست آورد ديگري از سركوبي كردستان حاصل نيامده است.
هر جنگی عبارت از قهر و خشونت نسبت به ملل و به ويژه در منطقه ی ما عليه ملت كُرد است. هر نوع توسل به قهر، موجب انحطاط اخلاقی كسی و يا دولتی می شود كه آن را بكار برده است. مبارزه عليه سياست های سركوب گرانه جلوی خيلی از ويراني ها و زيان ها را مي-گيرد. اگر جريان های سياسی و ساير نيروهای اجتماعی در سال 1979 از سركوبی مردم كُرد از سوی رژيم مذهبی ايران حمايت نمی كردند، هم كُردها و هم خود آنان شرايطی غير از وضعيت فعلی پيدا می كردند. افراد و يا جريان های ياد شده در سال 1979 كه بر اين تصور بودند؛ سكوت و تسليمِ بدون قيد و شرط ملت كُرد و نيروهای آن بهترين راه حل بود، اكنون بايد به اشتباه و خطای خود پی برده باشند.
بررسي سركوبي جنبش كُرد خسارات تاريخيِ بزرگي در عرصه هاي مختلف حيات اجتماعي- سياسي ايران را نشان مي دهد. اگرچه سركوبي ملت كُرد و ناديده گرفتن مطالبات شان، منجر به از دست رفتن حقوق شهروندي، آزادي بيان و ساير آزادي هاي مشروعِ نسل جاري شد، اگر اين وضعيت ادامه داشته باشد، براي نسل هاي آينده هم خواهد شد. آن چه روشن است، سركوبي كردستان به بحران هاي زنجيره اي و سركوبي آزادي هاي جامعه ي ملل ايران منجرشد. اشتباهات بنيادين را تنها از طريق از ميان برداشتنِ آن اشتباهات و جايگزيني موارد صحيح و بنيادين مي توان تصحيح كرد.
به هر حال، هیچ مذاکره یا مصالحه ای در کار نبود. راه حل، راه قساوت آمیز بود... با این قبیل فصادی ها، یعنی کشتن بخش پیکارجوی مردم (بویژه در کردستان)، تا کنون خطر انقلاب تازه ای را از سر دور کرده اند.
مهم ترين عاملي كه رژيم از طريق آن مي تواند ميان ملل ايران زمين تفرقه ايجاد كند، عامل مذهبي است. بايد به دور از تعصبات كورِ مذهبي، شوونيستي و خرافات ناسيوناليستي، ضمن احترامِ متقابل نسبت به عقايد مذهبي و ديني همديگر، جهت دست يابي به اهداف ملي، قومي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي در جبهه ي مشتركِ واحدي با تعريف روشن از حقوق برابر يكديگر، مبارزه عليه بحران هاي زيست محيطي، بي عدالتي هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي را سازماندهي و به پيش برد. براي ملت كُرد قابل قبول نيست كه ساير ملل ايران بزعم خود، از ملل ديگرِ جهان نظير فلسطيني ها و حزب الله لبنان و... حمايت كنند اما در عين حال در سركوبي برادران كُرد خود در كردستان مشاركت كنند.
از آنجاي كه نفي هويت كُردها به معناي انكار واقعيتِ هستي آن هاست، طبيعتاً هدف نهايي نيز اثبات اين ادعاست كه كُردها به عنوان يك ملت وجود ندارند و فاقد تاريخ، فرهنگ، سياست، اقتصاد، جامعه و اساساً هر نوع سيماي ملي هستند.
ب- بنابراين، خواسته ها و مطالبات ملت كُرد چيز تازه اي نبود، بلكه داراي ريشه هاي تاريخي بود كه از ده ها سال قبل، حداقل از زمان جمهوري هاي آذربايجان و كردستان در تبريز و مهاباد، خواسته ها و مطالبات مشترك دو ملت بزرگ و تاريخي تُرك در آذربايجان و كُرد در كردستان و تقاضاهاي خفته بود كه روي هم انباشته و تلنبار شده و در فضاي بوجود آمده در بعد از پيروزي انقلاب امكان ظهور و تجليِ دوباره يافته بود. بنابراين چيز تازه اي كه ناشي از تحريكات يا دخالت هاي بيگانگان باشد، نبود. رهبري انقلاب و دولت برآمده از انقلاب به دليل ماهيت ارتجاعي خود قادر به درك و هضم آن نبودند.
بعد از نبرد خونين بهار سنندج دوباره در همان بهار حادثه ي خونين و دلخراش نقده توسط ملاحسني ها، سرگرد معبودي ها و مراد قطاري ها و . . . به انگيزه ي ايجاد نفاق و فاصله ي هر چه بيشتر بين دو ملت كُرد و ترك كه داراي خواسته ها، حقوق، مطالبات و دشمن مشترك و در صورت اتحاد داراي پتانسيل عظيم اجتماعي بودند، بوجود آوردند.
تنها بهانه ي حوادث دل خراش نقده بين مردم كُرد و ترك كه سال ها با مسالمت و در صلح و صفا در كنار هم زيسته بودند، برگزاري ميتينگي از طرف حزب دموكرات كردستان ايران در شهر نقده بود. دشمنان مردم كُرد و تُرك تحمل آن را نداشتند و با بزرگ نمايي خطر واهي كُرد براي مردم تُرك، اين فاجعه را بوجود آوردند كه با همكاري عناصر ضد انقلابي و دشمنِ اتحاد خلق ها در لشكر 64 اروميه، آن لشكر را وادار به دخالت جانبدارانه در آن درگيري ها كردند.
به هيچ عنوان در اين مسئله، قصد دفاع و جانبداري از «حزب دموكرات كردستان ايران» و يا تبرئه ي عناصر كُردي كه ممكن است در اين موضوع دست داشته باشند، از طرف نگارنده مطرح نيست، اما مي كوشم آن را درك كنم. اين موضوع وظيفه ي خودِ حزب دموكرات است كه اسنادِ مربوط به آن را ارائه دهد. نكته ي «استراتژيك» در اين موضوع اين است؛ كه كُردها بر عليه ملل ديگر، نظير آذري ها، فارس ها و ساير ملل در ايران و خاورميانه و يا بر عليه مذهبي خاص، نمي جنگيدن و نمي جنگند. جنگ كُردها اساساً بر عليه نظام سلطه و دفاع مشروع بوده است. خودِ كُردها از اين مسئله حيرت زده هستند؛ چرا ملل ديگر خصوصاً برادران آذريِ ما فكر مي كنند كُردها بر عليه آنان مي جنگند؟ به هر حال، برگزاري ميتينگي از طرف كُردها و گشايش دفتر يك حزب كُردي (حزب دموكرات كردستان ايران) در شهر نقده كه حداقل نصف جمعيت آن كُرد بودند يك حق و يك امر طبيعي بود و هست. هر دو طرف داراي چنين حقوقي-اند. مسخره است كه اگر طرفين بخواهند اين حقوق را از هم ديگر سلب كنند، آن هم با خشونت. هم ميهنان آذري به جاي آن كه در كنار دفتر حزب دموكرات كردستانِ ايران، حزب دموكرات آذربايجانِ ايران را افتتاح كنند و يا نهادها و سازمان هاي سياسي با هويت و تشخص آذري تأسيس كنند، در ركاب حسني ها مردم كُرد را سركوب كردند كه خود نيز تا كنون نه توانسته اند هيچ گونه سازمان يا حزب و مؤسسه ي فرهنگيِ آذري تأسيس كنند و اگر به خواهند چنين كاري به كنند به شدت سركوب مي شوند. برادران آذريِ ما هنوز هم به نتيجه و عواقب كار خود پي نبرده اند.
دولت موقت و خودِ آیت الله خميني در آن زمان هيچ وقت حاضر نشدند كميته اي ويژه و دادگاهي صالح و بي طرف براي تحقيق و تفحص در اين موضوع تشكيل شود. بعداً، در آن زمان ژنرال فربد رئيس ستاد ارتش كه مخالف هرگونه عمليات عليه مردم بود، ناچار به استعفا شد. او براين باور بود كه اعزام نيرو به استان هاي مختلف به منظور تأمين نظم، يك خطا محسوب مي شود. او در استعفانامه ي خود مي نويسد؛ من به ارتشِ آزاد و دموكراتيك كه هيچ گاه ضد مردم اسلحه به دست نگيرد، معتقدم.
هيأت حزب دموكرات كردستان ايران جهت روشن گري پيرامون وقايع نقده و درخواست يك كميسيون تحقيق در قم با آیت الله خميني ديدار مي كند. زنده ياد دكتر قاسملو تعريف مي كند كه «ما به آیت الله خميني گفتيم كه توطئه و تحريكاتي در كار بود و چنان چه اقدامي عاجل در اين زمينه به عمل نيايد، بايستي در انتظار بروز وقايعي جدي تر بود.» اما آیت الله خميني باز هم خيلي گنگ و مبهم پاسخ مي دهد؛ «در اسلام همه با هم برابرند. چيزي كه افراد را از هم جدا مي كند تقوا است.!» قتل عام در كردستان، سركوبي ددمنشانه ي دانشگاه ها، كشتارِ سال 1367 زندانيان سياسي، قتل هاي زنجيره اي، ماجراي زندان كهريزك، بي دادگاه هاي خلخالي در كردستان كه وقتي در آخر عمر، به اصطلاح، اصلاح طلب شده بود؛ اعتراف كرد كه تمام آن جنايات را به دستور آیت الله خميني انجام داده است، هم چنين، غارت و دزد ي هاي نجوميِ ثروت و سامان ملل ايران، نمونه هاي ساده و كوچكِ تقواي آیت الله خميني و اخلاف وي هستند كه ملل ايران در حدود بیش از چهار دهه ي گذشته تجربه، مشاهده و لمس كرده اند.
در همين ديدار، جليل گاداني عضو كميته مركزي حزب دموكرات از آیت الله خميني مي پرسد؛ آيا برنامه و اساسنامه حزب را كه در ملاقات اوليه به او تسليم كرده بود، مطالعه كرده است، آیت الله خميني در پاسخ مي گويد؛ «وقتي به سن و سال من برسيد مي دانيد كه چيزي را كه امروز مطالعه كنيد، فردا فراموش خواهيد كرد.» تنها كاري كه آیت الله خميني كرد، يك كميسيون تحقيق به سرپرستي آيت الله رباني كه شخصيتي ضد كُرد بود به كردستان اعزام كرد كه تنها دو ساعت در مهاباد توقف كرد و هيچ وقت هم نتيجه ي بررسي هاي كمسيون فوق اعلام نشد، و بعد از اعلام جهاد از سوي خميني برعليه مردم كُرد، براي هميشه به فراموشي سپرده شد. يا به عبارت دقيق تر، نتيجه ي آن روشن شد.
با همين سياست هاي آپارتايدي و تفرقه افكنانه، كينه، كدورت، تنفر و تعصبي كه بر عليه مردم كُرد در دلِ ساير ملل ايران كاشته اند، هزاران بار بدتر از قتل عام، عمليات هاي گسترده-ي نظامي، شيميايي باران، شكنجه، ويراني و تخريبات گسترده است. رژيم از اين طريق به بدترين و نفرت آورترين شيوه ها و روش ها پاسخِ خواسته هاي دموكراتيك مردم كُرد را داده است. به گونه اي عمل كرده است كه در طول سال يان متمادي نمي توان از عوارض شوم آن رهايي يافت، به نحوي كه حتي بعد از سلطه ي اين رژيم نيز ادامه خواهد يافت. اين كينه ها و كدورت هاي تعصب آميز و نفرت آور چنان انباشته شده اند كه مانند تجربه ي عراق، وقتي ملل ايران از اين استبداد و ديكتاتورِ مذهبيِ بنيادگرا رهايي يابند، ممكن است نمود پيدا كند و ملل به جانِ هم بيفتند. اين بدان معناست كه حتي برغمِ رهايي ملل ايران از ديوان سالاريِ مذهبي و نظاميِ رژيم مذهبي، به اين راحتي نمي توان از عوارضِ شوم ايدئولوژيكيِ آن رهايي يافت. عراق، افغانستان، سوريه، ليبي مانند آزمايشگاهي تجربي در برابر ماست.
همه بايد بدانند؛ تجارب عراق، افغانستان، ليبي، سوريه و . . . نشان داد كه آثار و تبعات ديكتاتوري و فاشيسم، پس از فروريختن شان بسيار مخرب تر، ويران گرتر، گسترده تر از دوران حاكميت و سلطه شان است. اين موضوع ناشي از تخريبِ فكر و انديشه ي جماعت است. وقتي جامعه اي از اقوام، مذاهب، فرهنگ ها، نژادها و طبقات شكل گرفته باشد، به محض رهايي از فاشيسم به جان هم مي افتند. چرا؟ انسان هايي كه تحت سلطه ي فاشيسم به مدت زيادي فكر و انديشه شان تباه گشته، هم چون پوسته هاي تهي شده از مغز و هسته بيش از رمز و راز خود عمر مي كنند. زبان و قلمِ روشنفكريِ ايرانيِ ما به جاي آن كه اين صورت ها را تميز دهد، به دفاع از آن هم كمك مي كند. دست آورد ارتجاع و فاشيسم براي هر كشوري گرفتار در تور آن، جز اين نخواهد بود. وقتي سيستمي خطا پذير و اصلاح پذير نيست، اين سناريويِ وحشتناك و غم انگيز كه بدتر از يك سونامي است، چندان دور از ذهن نيست.
آن همبستگي و يك پارچگيِ شگفت انگيز، خارق العاده و وصف ناپذيرِ ملل ايران قبل از پيروزي انقلاب، به آساني دوباره به دست نمي آيد. اين مخوف ترين دست آورد منفيِ رژيم مذهبي براي نه تنها ملل ايران، بلكه براي ملل منطقه هم است. همان گونه كه انشعابِ دين اسلام به مذاهب و فرقه هاي گوناگون براي هميشه تحقق امت اسلامي را به خواب و خيالِ دست نيافتني تبديل كرده است، سياست هاي بنيادگرايي و تفرقه افكنانه ي رژيم چنان ضربه اي مهلك و كُشنده بر وحدت و يك پارچگي ملل ايران وارد كرده است كه هيچ چيزِ ديگري به اين اندازه تماميت و وحدت و يك پارچگي ملل ايران را به خطر نمي انداخت. كساني كه در شرايط فعلي، از امنيت و آسايشِ ملل ايران نسبت به وضعيتِ ساير ملل خاورميانه حرف مي زنند، قادر نيستند امنيت را براي خود درست تعريف كنند و بدانند كه امنيت زير سرنيزه، شلاق و باتون، حقارت و سركوبي است، نه امنيت!
اين فاناتيسم و تعصب كورِ مذهبي و شوونيستي انجام هر جنايتي را در حق هر فرد كُرد- زن، مرد، پير، جوان، آگاه ناآگاه...- مانند داعش، تكليف مذهبي مي پندارد. صدها هزار انسانِ كُرد در جنوب كردستان در عمليات انفال- با استناد به سوره ي انفالِ قرآن- زنده به گور شدند، هزاران تن در بمب باران هاي شيميايي، سردشت، حلبچه و ساير مناطق كردستان كشته و زخمي شدند، ميليون ها تنِ ديگر آواره و در به در شدند.
هم اكنون در ايران مردمِ كُرد و بلوچ، قربان نيان اصليِ اين تعصبات كور مذهبي اند. كساني اند كه پَست ترين نوع در ميان ساير ملل ايران تلقي مي شوند. اين اقدامات و توطئه گري را روز به روز گسترش داده اند كه به احياء دوباره ي تفكر قرون وسطايِ شيعي گريِ صفوي و سني گريِ عثماني انجاميده است. اين تعصباتِ مذهبي را با شوونيسم ملي درهم آميخته اند كه نتيجه ي آن جنايات افسار گسيخته است.
تأثير عظيمِ نابرابري در فرهنگ عموميِ ملل و اقوام ايراني، به عنوان امري جدي و پديده-اي منفي پذيرفته شده است. اگر افراد و يا اقوامي به دليل عدم دست رسي به مشاركت در قدرتِ سياسي، در فرآيند توليد مادي و فرهنگي و عدم دست رسي به آموزش و پرورش به زبان مادري، بهداشت و تغذيه ي مناسب از فرآيند اداره ي عموميِ جامعه عقب بمانند، طبيعي است كه نمي توانند داراي زندگيِ شرافتمندانه و درخورِ شأن انساني باشند. در چنين شرايطي دور زدن قانون، نقض قانون و مقررات، دفاع مشروع و در يك كلام نافرماني، امري مشروع، حياتي، انقلابي و دموكراتيك است. هرگونه مبارزه برعليه ستم گري اعم از ستم سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، ملي و آموزشي، امري انقلابي است. در فرهنگِ سياسيِ ملل ايران كساني كه عليه اين نابرابر ها مبارزه مي كنند، ضد انقلاب و كسان و نيروهايي هم كه بانيِ اين گونه ستم هايند، انقلابي محسوب مي شوند. تعريفِ غلط واژه ها به منظور پنهان كاري و به انحراف بردن افكار عموميِ مردم يعني همين. بیش از چهار دهه است افكار عموميِ ساير ملل ايران را نسبت به دركِ صحيح از وضعيتِ ملت كُرد، جنبش و حقوق آن به انحراف كشانده اند.
به قول معروف؛ آفتاب هميشه زير ابر باقي نمي ماند. اكنون ديگر كسي در خصوص دست داشتن ملا حسني در جنايات نقده انكار و حاشا نمي كند، بلكه آن را از افتخارات وي به حساب مي آورند، از مبارزات وي بر عليه مردم كُرد فيلم تهيه مي كنند و در پشت جلد دفاتر و كتاب هاي دانش آموزان دبستان، از وي به عنوان مفاخر آذربايجان، چنين از افتخارات وي ياد شده است؛ «... مبارزه با چپاول گران حزب منحله ي دموكرات و پشتيباني از حماسه ي دفاع غيورانه ي مردم نقده....».
مردم كُرد هم از نظر آنان مردم نقده نيستند، و لشكر 64 اروميه هم مرتكب هيچ جناياتي در حق مردم كُرد نشده است!
انگار همه چيز و همه كس مرتبط با هويت كُردي، از منظر رژيم مذهبي، مسئله دار بود. هيچ كس نبود كه در اين موضوع خويش را مسئله دار احساس نكند و آن گونه نيانديشد. مسئله در اصل به ماهيتِ واقعيتِ در حال جريان مرتبط بود؛ به رويكردهاي متفاوتي كه در قبال چيستي و چگونگيِ طبيعت اجتماعي كُرد اتخاذ مي گرديد، مربوط بود. البته وقتي هر چيز و هر كس مسئله دار به شمار آيد، ماهيتِ مسئله از انظار پنهان مي ماند و ارزش تحقيق، تفحص و پژوهش در باره ي آن باقي نمي ماند. بيش از حد در باره ي مسئله ي كُرد دماگوژي ( عوام فريبي) صورت گرفته است.
هر چند كه نتوانيم مداركِ مستند و مستدل از دخالت مستقيم يا غير مستقيمِ رژيم مذهبي در حوادثي نظير مورد نقده را ارائه دهيم، اما به دنبال حوادث سنندج، نقده و موارد فراوانِ ديگر كه امكان بازگويي آن در اين مختصر نمي گنجد و اعلام جهاد بر عليه ملت كُرد و بعداً پروژه ي ترور رهبران كُرد (زنده ياد دكتر قاسملو در اتريش و زنده ياد دكتر شرفكندي در ميكونوس آلمان) كه به استناد رأي دادگاهِ ميكونوس مقامات طراز اول رژيم مذهبي در آن دست داشتند، ثابت مي كند؛ كه مقامات رژيمِ مذهبي و آخوندها در خلق و ايجاد حوادث ناخوشايند بين ملل ايران به منظور برهم زدن يك پارچگيِ آنان هيچ وقت بي علاقه نبوده اند. يا به عبارت ديگر، هميشه به انحاء مختلف ايجاد نفاق بين ملل ايران را در برنامه هاي خود داشته اند.
همين مسائل ظن دخالت افرادي مانند ملا حسني ها كه در حاكميت جايي گرفته بودند، قرين به يقين مي كند. اكنون هم ضرورت دارد كميته اي بي طرف براي تحقيق و تفحص در اين امر تشكيل شود تا حقايق آن براي مردم كُرد و آذري روشن شود تا دشمنان واقعي خود را به شناسند. حتي براي درمان اين زخم چركين، لازم است نيروهاي كُرد و تُرك در خارج از كشور كميته اي مشترك و با همكاري سازمان هاي بين المللي و حقوق بشر براي بررسي اين مسئله تشكيل دهند. بايد تمام راه هاي كه ممكن است به تكرار اين فاجعه منجر شود را مسدود كرد. بدون افشاي چهره هاي واقعي و اهداف كساني كه باني اين جنايات بودند نمي توانيم از تكرار آن جلوگيري كنيم. هنوز هم چهره هاي زيادي در رژيم مذهبي بويژه در آذربايجان غربي، وجود دارند كه بي علاقه به تكرار چنين جناياتي نيستند. مردم كُرد و تُرك به هيچ عنوان نبايد به سازشان برقصند و بدون دليل و مدرك هم ديگر را متهم كنند. آن چه كه جايي تأسف بود اين است؛ «در آن زمان مردم كُرد و تُرك به قتل عام و غارت هم ديگر مبادرت كردند، بدون اين كه بدانند به چه كسي و يا كدام نيروها خدمت مي كنند و براي چه اهدافي مي جنگند»!
ج- حقوق دموكراتيك، حقوقي است متكي بر تنوع. بعد از پيروزي انقلاب نيروهاي ارتجاعي اجازه ندادند نظام هاي حقوقيِ فدرال- يا حداقل شبه فدرال- رواج يابند تا در برابر قدرتِ مركزي و انحصارگر، منافع ملل ايران را به حالت توازن درآورند. ملل ايران و از جمله كُردها به سبب اين كه موجوديت شان انكار گرديده، نتوانسته اند حقوقي مختص به خود داشته باشند. وقتي در اين رابطه بحث از صلح مطرح مي شود؛ مقصد از راه حل صلح آميز و دموكراتيكِ مسئله ي كردستان و يا ساير ملل سازش بر مبناي قانون اساسيِ مليِ دموكراتيك است كه به خودمختاري دموكراتيك منتهي شود.
جنبش كردستان در واقع مقاومتي بود در برابر اين انحرافات. اكنون تمامي دانش پژوهان و روشنفكرانِ با وجدان مي دانند كه فاشيسمِ سر برآورده از انقلاب ملل ايران يك تشكيلات و سازمانِ غارت گر، توطئه گر، سركوب گر و كودتاگر- كودتاي انتخاباتي 88- است، سپس با انقلابِ كذايي بنام انقلابِ فرهنگي، يا در اصل يورش به دانش و فرهنگ، و در طول جنگ ايران و عراق مهر خويش را بر كل نظام قدرت زد. بي مورد نبود كه آیت الله خميني در مورد جنگ ايران وعراق گفت؛ اين جنگ براي ما نعمت بود.
بايد بسيار به خوبي بر چگونگيِ سلطه بر انقلابِ ملل ايران، اعلام جهاد عليه كردستان، اعدام ها خصوصاً در كردستان و در سال 67 در زندان اوين، سركوبي و به تعطيلي كشاندن دانشگاه ها، ترورها و قتل هاي زنجيره اي كه مزدوران انجام دادن و مي دهند تا جنبش ژینا (زن، زندگی، آزادی) واقف بود و تمام آن را در يك رابطه ي ارگانيكِ قدرتِ سازمان يافته ي بنيادگرايي مذهبي تحليل نمود. دانشجويان و دانشگاهيان، روشنفكران، كارگران كه در پيروزي انقلاب داراي نقش استراتژيك بودند، بعد از تهاجم به كردستان، سركوب، ترور، زنداني ، اعدام و يا آواره گرادنيده شدند. طرد و سركوبي كُردها و ساير خلق ها، به حاشيه راندن دانشگاهيان، سركوبي و قتل عامِ روشنفكران، دگرانديشان، سركوبي جنبش كارگري، نقض آزادي هاي مشروع، اجراي انقلاب هاي كاذب فرهنگي و . . . همه و همه كودتاهاي مكرر عليه ويژگي هاي مردمي و دموكراتيك انقلاب به شمار مي آيند.
اصولاً بايد مقاومتِ جنبش كردستان در برابر اين كودتاها را مشروع، مترقي و آزادي-خواهانه، دموكراتيك، انقلابي و داراي مضمونِ ضد ستم گري ارزيابي نمود نه اين كه حركتي ضد انقلابي و «تروريسم» تلقي نمود.
دفاع يك كاركرد يا نقش ويژه و اساسيِ اجتماع است. بدون آن، حيات به هيچ وجه قابل تداوم نيست. جنبش كردستان اساساً دفاع ذاتيِ مردم كردستان در برابر يورش سنگيني بود كه بر عليه آنان تدارك ديده شده بود. دفاعِ مسلحانه ی مردم کُرد در آغاز تنها جهتِ دفاع از موجوديتِ خود بود كه با گسترشِ تهاجم و اعدام هاي كور و خودسرانه يِ خلخالي ها به كردستان به مرحله ي دفاعِ مشروعِ متكي بر خشونتِ متقابل گذار نمود. جنبش كردستان كه به دفاع مشروعِ مردمي تبديل شد، مورد تهاجم نيروهاي هژمونيكِ ذيربط و بويژه يورش هاي برنامه ريزي شده، نظير قتل و ترور رهبران كُرد، قرار گرفت. از آن جاي كه كُردها رفته رفته با تصرف دوباره ي شهرهاي كردستان به سمت رقم زدن سرنوشت خود در كردستان حركت مي كردند، تمامي نيروهايي كه از برهم خوردنِ تعادل منطقه توسط كُردها بيم داشتند، از تهاجم گسترده به كردستان پشتيباني كردند.
اكنون حداقل ترين شرط زندگي مشتركِ ملل ايران، ضمانت مبتني بر قانون اساسيِ دموكراتيك است تا هويت ذاتي و حيات آزادانه ي همه ي ملل ايران حفظ گردد. كُردها با تابلوهاي زنده اي آكنده از تلخي ها و ناگواري ها رويارو گشته اند. خلق ها به هنگام لزوم يعني هنگامي كه پاي موجوديت شان در ميان است و با از دست دادن آزادي و شرافت شان رويارو باشند، ناگزير مي جنگند. هيچ روشي به غير از جنگ منجر به حفظ موجوديت، آزادي و شرافت شان نمي شود. كُردها با چنين شرايطي روبرو بودند و هستند. جنگ تنها روش هستي يافتن براي آنان بوده و هست. با اعلام جهاد بر عليه شان ديگر روشي براي شان باقي نمانده بود. جنگ به هر قيمتي كه مي بود و نتيجه اش به هر نحوي كه شكل مي گرفت، تنها يگانه راه هستي و شانس حياتِ آزاد و سرپا ايستادن براي كُردها بود.
چون آذري ها در ماجراي آيت الله شريعتمداري كه مدافع حقوق شان بود، نظير كُردها نه تنها با شايستگي به اين وسيله متوسل نگشتند، حتي رژيم را در سركوبي كردستان ياري رساندند، از فرهنگ، قوميت و حيات اجتماعي خود، هر چه بيشتر دور گردانيده شدند. برادران آذري ما هنوز متوجه نشده اند كه كدام حقوقي وجود دارد كه بايد كسب گردند و كدام باري بر دوش شان است كه بايد دور انداخته شود و كدام بردگي وجود دارد كه بايد از بن ريشه كن گردد.
هر جنبشي كه از لحاظ ماهوي مخالف با تمركز قدرت باشد، دموكراتيك است. تقسيم قدرت و تسهيم در قدرت، در مغايرت با منطقِ رژيم مذهبي است. رژيم مذهبي در واقع هنرش در عمق بخشيدن به بحران هاست و نه برون رفت از آن ها. راه حل هاي رژيم در برابر هر بحراني كه در شكل سر برآورده، خود منتهي به بحران هاي ديگر شده و مي شود. رژيم هاي كه بر مبناي تئولوژي (ديني، مذهبي) شكل مي گيرند، به اقتضاي منطق شان بر پايه يِ ضديت با آزادي و دموكراسي اند. اين ضديت در سال هاي اخير در ايران، به ضديت با اجتماع مبدل گرديده و محيط زيست را نيز به نابودي مي برد.
با اين راه و روش ها، چه كساني فايده بردند و چه كساني دچار شكست شدند، كدام ايدئولوژي و فرهنگ شكست خورد و كدام يك دچار شكست گرديد.
ملت كُرد، نسبت به ساير ملل ايران اداي احترام مي كند و از آنان هم خواهان احترام متقابل است. بين روشنفكران، دگرانديشان، انقلابيون و دموكرات منشان ملل ايران از جمله ملت فارس، با شوونيست هاي مرتجع و مذهبيونِ قشري تفاوت اساسي قائل است. در مورد برادران آذري هم نگرش خاص داريم. همراه با احترام ويژه، با آنان درد مشترك، حرف مشترك و دشمن مشترك داريم. استراتژي ما با آنان و ساير ملل اتحاد و همبستگي است، نه نفاق و جدايي و تخاصم. هر كسي در هر رنگ و لباسي و از هر طرف كه باشد، به هر عنوان و بهانه اي، خواه مذهبي، نژادي، تأكيد بر حوادث ناخوشايند گذشته و يا طرح ادعاهاي پوچ ارضي قصد تفرقه بين اين دو ملت را داشته باشد، روك و پوست كنده دشمن هر دو ملت (كُرد و تُرك) و مزدور دشمن مشترك هر دو ملت است. اتحاد و اتفاق دو ملت ياد شده پتانسيل اجتماعي عظيمي ايجاد مي كند كه دشمنِ مشترك مان بشدت از آن هراسناك است. لذا هر سياست و اقدامي كه به كاهش اين پتانسيل عظيم اجتماعي بينجامد از طرف هر كه باشد و با هر انگيزه اي كه باشد خدمت به دشمن است.
مرزهاي بين دو ملت كُرد و آذري را هم بنا بر ملاحظات سياسي- نظامي و پاشيدن بذر نفاق در آينده طراحي كرده اند. به عبارت روشن تر؛ بذر دشمني كاشته اند تا مرگ درو كنند. همین موضوع یکی از دلایل جنگ در نقده بود.
در شرايط فعلي طرح ادعاهاي ارضي از سوي طرفين كه متأسفانه امروزها زياد هم شنيده مي شود، آن هم در وضعيتي كه همه چيزِ هر دو ملت زير سلطه ي ديگران است، بسيار احمقانه و توطئه اي از طرف دشمن به نظر مي رسد. زيرا توطئه تنها وسيله ي كم هزينه و آسان ترِ سلطه است. بر اين اساس ما را از همديگر مي ترسانند.
در فضاي دموكراتيك كه همه ي ما بايد براي آن تلاش كنيم همه ي اين مسائل با اراده ي مردم قابل حل است. اگر عميقاً روي اين موضوع فكر كنيم، در وضعيت و شرايطي كه جهانِ متمدن-تر و پيشرفته تر با درس گرفتن از تجارب خونين گذشته ي خود مرزهاي بين خود را بر مي-دارند، خنده آور است كه ما بر سر تعيين مرزها با هم بجنگيم. جنگ و خون ريزي به غير از اين كه نشانه ي عقب ماندگي و كُند ذهني سياسي است، هيچ افتخار و نتيجه يِ مطلوبي به جز براي دشمن مشترك براي هيچ كس در بر نخواهد داشت. اين استراتژيِ (وحدت و مبارزه ي مشترك)ِ ملت كُرد نه تنها با برادران آذري خود، بلكه با ساير ملل نيز هست.
بدين گونه، توده هاي ملل حاكم بر كردستان را گرفتار آشفته فكري كردند، وحشي گري هاي كه شاهد آن ايم ناشي از همين آلودگي ذهني است. تصور اين كه بعضي موجودات دونِ انساني وجود دارند- مانند كُردها و يا هر كس ديگر- و اين كه اين موجودات (كُردها) خطر وحشتناك براي جامعه ايجاد مي كنند و بايد با صدور فرمان جهاد، زنده به گور كردن، شيميايي باران كردن، اعدام كردن و تبعيدهاي اجباري، نابود شوند، از آشفتگي هاي فكري زنان و مردانيِ مايه مي گيرد كه از طرف هيئت هاي حاكمه ي استثمارگر خود و از طريق پريشان گوي شوونيزم ملي- مذهبي تحميق مي گردند. آنان چنان كر، لال و كور گردانيده شده اند كه قادر نيستند درك كنند دونِ بشر بودن يعني چه و عالي تر و پست بودن چگونه چيزي است و چه چيزي شكنجه كردن وكشتن «پست ترها» را توجيه مي كند؟ آنان از درك اين موضوع كه كُردها در راه چه اهدافي مبارزه مي كنند و چه معناي براي حيات قائل اند ناتوان اند. جان مردم كُرد به همين چيزها بستگي دارد. كسان و يا نهادهاي كه موجد چنين آشفتگي هاي فكري و آلودگي ذهني اند، جوامع را به جنگ و ويراني مي كشانند. وقتي چنين افكاري در تار و پود واقعيتِ زندگي تنيده مي شوند، بطور بسيار جدي مسئله ساز مي شوند. زماني كه انسان هاي خيلي سطحي، چنين عقايدي را پايه ي زندگي خودشان قرار مي دهند، بهترين فرصت ها را براي استثمار گران فراهم مي كنند.
هيئت حاكمه ي انقلاب با ابراز تعلقِ خاطر خود به نظام كهن، دقيقاً توده هاي مردم را اين-گونه پرورده است. در صورت عدم رعايت حقوق ملت كُرد و ساير ملل ايران، جامعه ي ايران دست خوش طوفان هاي عظيم تري خواهد شد و ثبات و امنيت و آرامش ممكن است با هزينه هاي اندك بدست نيايد و يا حتي با هيچ هزينه اي نتوان بدان دست يافت و اين منفي ترين نتيجه ي عملكرد حكومت مذهبي براي ملل ايران خواهد بود.
د- تبليغ رژيم در ميان ملل ايران، بويژه در مناطقي كه هم ميهنان ما شيعه مذهب بودند، به منظور تشويق آن ها به خصومت و خشونت عليه كُردها، گسترش يافت. روحانيون و مبلغان مذهبي با برگزاري آئين هاي مذهبي و تشبيه كشته شدگان خود در كردستان، با ادعاي اين كه سرِ آنان بريده شده است، با ياران امام حسين (ع) در واقعه ي كربلا، هر چه بيشتر تنفر عليه كُردها را توسعه دادند. كساني كه مدعي پيروي از امام حسين (ع) و ياران او بودند؛ سراسر سرزمين كردستان را به كربلا و هر روز آن را نيز به عاشورا تبديل و خود نقش يزيديان را بازي كردند. اين بازي خود را نيز وارونه به ساير ملل ايران القاء كردند. آن چه كه جاي تأسف بود اين است كه روشنفكران و انقلابيونِ واقعيِ ايراني ضمن اين كه موضع گيري روشني در قبال اين حوادث كردستان نداشتند، بلكه بعضاً در اين مورد از رژيم هم حمايت كردند. انتقاد جدي در اين خصوص متوجه روشنفكران آذري است. ضروري است كه ملل ايران از تعصبات قوم-پرستي، مذهبي و زبان كه رژيم مذهبي به آن دامن مي زند به پرهيزند. مذهب جهت ايجاد نفاق بين مردم براي رژيم نعمت است. به اين خاطر است كه حس عدالت خواهي و انسان دوستي رژيم مذهبي و مردم ايران بر فراز آسمان خون بار كردستان و ستم و مصيبت هاي آن، پرواز كرده و در سرزمين فلسطين و لبنان فرود مي آيد!
ايجاد تفرقه و نفاق بين ملل ايران، بويژه بين كُردها و آذري ها جهت ايجاد جو بي اعتمادي به يك عرف و فرهنگ تبديل كرده اند. رژيم مذهبي با سوءاستفاده از احساسات مذهبيِ مردم آذربايجان و بزرگ نمايي خطر واهي كُرد براي مردم آذربايجان، تلاش نمود با آشفتگي و فاسد كردن ذهنيتي، آنان را به سوي مزدوري براي طبقات فرادست حاكميتِ جديد سوق دهد، كه از اين طريق و به دنبال كشتن آيت الله شريعتمداري و سركوبي حزب خلق مسلمان كه از حقوق مردم آذربايجان حمايت مي كرد، بخش هاي مهمي از مردم آذري به مغايرت با اهداف خويش دچار گشتند. خصوصاً بورژوازي آذري به وسيله ي رانتي كه دريافت مي كردند، به تدريج از هويتِ آذري خود دور شدند و مي شوند. در چنين شرايطي چيزي كه باقي مي ماند توده هاي بي رهبري بود كه از آگاهي در خصوص هويت و تاريخ شان محروم گشتند. در ميان كُردها هم قشري مزدوري پيشه كردند. هم بورژوازي آذري و هم طبقات فرادست در جامعه ي كُرد- اگر آنان را بورژوازي كُرد بناميم- در كنار برخي از رؤساي قبايل و عشاير كُرد، مزدوري پيشه كردند. بورژوازي آذري در حاكميت جذب شد و ديگر سرنوشت توده هاي مردم آذربايجان براي شان اهميت نداشت و ندارد. اما بورژوازي كُرد يا به عبارت ديگر خرده بورژوازي و رؤسايي از قبايل و عشاير كُرد، به جايي پذيرش در قدرتِ حاكم، از هويتِ ملي و سياسي كُردي گسستند و اكثراً به هويت كُردي خيانت ورزيدند. راه ديگري براي شان جهت نوكريِ قدرت رژيم مذهبي وجود نداشت. بورژوازي آذري هم، از زمان جمهوري آذربايجان در تبريز تا كنون نيز؛ نه نيروي مبارزه جهت بازار مليِ آذري را دارا بود و نه يك فرهنگ سياسي معطوف به اين امر را داشت. هم اكنون هم با زد و بند با بورژوازي فارس در آن حل شده است. بنابراين صدا و گفتار بورژوازي آذري را نمي شنويم. با موضعي نظير «كاسه ي داغ تر از آش» هر چه بيشتر در پاك سازي هويت، فرهنگ و تاريخ آذري نقش بر عهده گرفته و به سود خود مي افزايد. در حالي كه بورژوازي به عنوان يك طبقه ي خلاق، نيروي گذارِ اروپاي غربي به سيستمي نوين بود. اما بورژوازي آذري مقلد بود و هست.
هنوز هم، سياستِ نفي و نابودي نه تنها به صورت پنهاني و سر پوشيده تداوم داده مي شود، بلكه اِعمال ده ها ساله ي اين سياست منجر به نوعي از خودبيگانگي جدي در ميان آذري ها شده است. اين سياست در مورد كُردها و بلوچ ها با زور و از طريق اقتصادي و بدون شرم تحقق بخشيده مي شود كه همين موضوع موجب مقاومت و دفاع از سوي آنان مي شود، اما در مورد آذري ها چون پنهان صورت مي گيرد كه مقاومتِ درخور توجهي از سوي آنان مشاهده نمي شود، بجز اعتراضات گاه و بي گاه در برابر تمسخر مردم آذري در روزنامه ها و رسانه ها. حتي بي-توجهيِ رژيم مذهبي به بحران درياچه ي اروميه با اين سياست ها بي ارتباط نيست. شوونيسم فارس كه در چهره ي مذهبي تجلي يافته، در كنار جنبش رهايي بخش كردستان، به شدت نگران ناسيوناليسمِ مبارزه جوي آذري ها است، براي تضعيف جنبش آن به هر توطئه اي متوسل مي شود. در اين راستا از به هم خوردن تركيب جمعيت آذري ها و ادغام شان در مناطق غير آذربايجان بي علاقه نيست. با تسامح در حل مسئله ي درياچه ي اروميه در انتظار آواره شدن ميليون ها انسان از جمعيت كُردها و آذري ها در پيرامون درياچه، به نقاط ديگر است. از اين طريق هم مردم را ناچار به كوچ اجباري از سرزمين مادري شان كرده و هم از نگراني هاي خود كاسته و هم از سوي هيچ نهاد داخلي و خارجي متهم به ژينوسايد و پا ك-سازي قومي و جغرافيايي نمي شود. از هيچ طريق ديگري نمي تواند به اين اهداف خود برسد. اما برغم اين تصورات خام، ميليون ها انسان در ايران در معرض تهديد بحران ناشي از خشك شدن درياچه اي اروميه اند و برابر برآوردها و پيش بيني ها ريزگردهاي نمك در زمان بروز طوفان هاي نمكي اراضي كشور را تا تهران از لحاظ زراعي نابود خواهد كرد. يعني به راحتي مي توان گفت كه، نيمي ازكشور از دست خواهد رفت و نيم ديگر نيز تحت تأثير آن قرار خواهد گرفت. بحراني در حال شكل گيري است كه وقتي انسان بدان فكر مي كند به مرز جنون مي رسد. لابد با آگاهي از اين موضوع است كه تلاش دارند پايتخت را از تهران به مكاني ديگر انتقال دهند؟!
كُردها در برابر اِعمال سياست هايي آشكارِ نفي و نابودي به دفاع از موجوديت خود پرداخته-اند. هم اكنون كُردها به لحاظ هويتي (كُرد بودن خويش) از تماميِ حوزه هاي سياسي، نظامي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي رانده شده اند. حتي اسامي كُردي نيز ممنوع گشته. حق ندارند در بازارها هم از نام و نشانه هاي كُردي استفاده كنند. اين برخورد با كُردها چنان نهادينه گشته و ريشه دوانيده كه تقريباً هيچ انديشه، نُخبه، روشنفكري اعم از راست گرا، چپ گرا، اسلام گرا، ليبرال و اصلاح طلب باقي نمانده كه از اين سياست هاي غير انساني دفاع ننمايد.
اقدام بعدي آنان (رژيم) تبديل كردستان به پادگان نظامي تا به امروز، كنترل دائمي مردم كردستان با استفاده از دستگاه هاي جاسوسي و نظامي و محروم كردن مردم كُرد از هرگونه حق مشاركت در اداره ي امور عمومي بود. به رغم اين توطئه ها جنبش كُرد هم چنان گسترش مي يافت و مبارزات روز به روز توده اي تر مي شد. اين مسئله رژيم را ناچار كرد سياست «كُردي كردن» مبارزات ملت كُرد اعمال نمايد كه علاوه بر به مزدوري گرفتن بعضي از رؤساي قبايل و عشاير كُرد كه حس احترام به خود، عزت نفس، استقلال و آزادگي خود را از دست داده بودند، احزاب كُرد شمال عراق (جنوب كردستان) نيز بر عليه جنبش كُرد در شرق كردستان را به كار گرفتند.
اين گونه است كه اگر سيستم يا رژيمي توانايي حل مشكلات را در بطن خود نداشته باشد و بر سركوب بخش هاي مختلف از مردم اش، بويژه اگر كشوري مانند ايران، چند مليتي باشد، اصرار ورزد، دير يا زود كشور و جامعه را به سوي فروپاشي سوق خواهد داد. هم ميهنان آذري هم كه ضرورت سركوبي جنبش كُرد، جلوي ديدشان را گرفته بود و برغم اين كه خواسته ها و مطالبات جنبش كُرد در واقع، خواسته ها و مطالبات آنان نيز بود، با علاقه ي هر چه بيشتر در اين اقدامِ بدون مطالعه و بررسي مشاركت كردند. طولي نكشيد، خواسته ها و مطالبات مردم آذربايجان هم كه از سوي مرحوم آيت الله شريعتمداري مطرح شد، كه صداي او در گلو و طرح اش در نطفه خفه شد. با همين روش پاسخ خواسته هاي مردم تركمن، بلوچ و عرب را نيز دادند.
سركوبي ملت كُرد و سايرين منتهي به استقرار سيستم جهنمي متمركز شد.
بدين گونه انقلاب ايران ثابت كرد؛ انقلاب هاي كه بلافاصله با قدرت عجين مي گردند و به سطح دولت مي رسند، تنها پايان يافته تلقي نمي شوند، بلكه در عين حال دچار خيانت به ايدآل-هاي برابري، آزادي و دموكراسي خويش نيز مي گردند. انقلاب ها، خصوصاً در كشورها و جوامعِ چند مليتي، آن گاه مي توانند در خدمت دموكراسي و جامعه اي آزاد باشند كه بر خلاف انقلاب ايران، ضد مركزيت گرايي و قدرت گرايي باشند. جنبش كُرد خواهان همين موضوع، يعني تقسيم قدرت سياسي بود. اما متأسفانه ملل ايران ضمن اين كه به اين موضوع توجه نكردند، بلكه مستقيم يا غير مستقيم در سركوبي جنبش كُرد از سوي رژيم مذهبي مشاركت داشتند.
اين موضوع كه كسي، گروهي و يا ملتي، با اسلحه يا به روش هاي ديگر و با فداكاري مبارزه كند و با گذشت از جان و مال خود بجنگد، اما نه براي آزاديِ خود، بلكه براي سلب آزادي ديگران، نهايت محروميت از عقلانيت است. يكي مي كوشد براي كسب حقوق غصب شده، ديگر مي جنگد براي نقض آن حقوق، در عين حال كه حقوق خودِ وي نيز مي باشد و خود نيز از آن حقوق محروم است. يكي مبارزه مي كند براي آزادي، ديگري مي جنگد براي سلب آزادي. كساني كه زماني دراز در تاريكي هاي فكري مانده اند به آساني نمي توانند چنين مسائلي را درك كنند. پيش از هر چيز، دشمنان سنتيِ پيشرفت بايد كنار گذاشته شوند. برخورد رژيمِ مذهبي با مردم آذري نشان داد؛ كسان و نيروهايي كه در ركاب رژيم مذهبي، بر عليه كُردها مي جنگيدند و مي جنگند، فقط تا آن حد از سوي رژيم مذهبي آزاد بودند و هستند كه آزادي كُردها را سلب كنند.
ر- كسي كه محروم از آزادي باشد نمي تواند داراي هويت و بنابراين معنا و حقيقت نيز باشد. به اين جهت، تلاش براي انكار هويت كُرد بود. هر هويتي كه خويش را انكار كند، مبدل به فاشيسم مي گردد. هميشه برخي نيروها مي خواهند كساني كه، به دشوارترين جنگ ها مي-پردازند مورد سوء استفاده قرار دهند و به كارشان گيرند. نيروهاي بنيادگراييِ مذهبي از همين افراد تشكل يافته است. چه دردناك و تلخ است كه اين خلق ها در حين نابود كردن همديگر، عميقاً متوجه نيستند كه به چه چيزي و چه كسي خدمت مي كنند. يك جنگجو و ارتش تا زماني كه اهداف اش روشن نباشد، هميشه ممكن است نظير بنيادگرايان مذهبي، دچار خطاهاي شود و حتي فاسد گردد. اگر به آستانه ي پيروزي هم برسد نمي داند چه كاري را بايد انجام دهد.
بزرگ ترين فلاكت براي يك جامعه اين است كه نيروي «انديشه آفريني، اقدام و كنشگري» در باره ي خويش را از دست دهد. همين رفتارِ سرشار از بدگماني و بي اعتماديِ اين طبقات و اقوام و ملل و مذاهب با يكديگر است كه به رژيم مذهبي امكان داده با همه بدون استثناء حقيرانه و مستبدانه و خارج از عرف و ويژگي هاي جامعه ي متمدن و دموكراتيك رفتار كند. ملل ايران نبايد بيش از اين خود را بفريبند و يا تسليم شوند.
همه ي موارد ياد شده، صحت اين سخن عبدالله اوجالان را نشان مي دهد؛ «فاشيسم به اقتضاي تعريف اش، رژيم جنگِ مستمر با جامعه است. فاشيسم را اساساً مي توان به عنوان رژيم جنگ داخلي نيز تعريف كرد».
بدين گونه، بي توجهيِ ملل ايران نسبت به جنبش كردستان و حتي مشاركتِ داوطلبانه در سركوبي آن براي همه گران تمام شده است. آيا رعايت حقوق بر حقه ي ملت كُرد براي ايران و ملل ايران اين قدر خطر مهلكي بود كه ساير ملل ايران كه خود داراي همان حقوق و محروم از آن بودند، در مقابل سركوبي آن (جنبش كُرد) اين ديكتاتوري دهشتناك و قرون وسطاي را ترجيح دادند؟! اصلاً برخي افراد و جريان ها بنا بر عادت و منافع خود بدون توجه به واقعيت ها، هميشه از طرف قوي حمايت مي كنند. آن چه كه رژيم را به اين جا رساند، اطاعت كوركورانه ي مردم ايران (به استثناءكردستان) بود. به قول امرسن: «ابلهي مردم هميشه داعي و جالبِ گستاخي قدرت بوده است» وقتي رژيم مذهبي متوجه شد كه مردم مي خواهند گول بخورند، گفتند؛ پس گول شان بزنيم.
همان گونه كه سركوبي، پاك سازي و نابودي كُردها فاكتور اساسيِ تمامي رويدادهاي ناخوشايند اند كه در دوران سلطه ي رژيم مذهبي رخ داده اند، عكس آن نيز صحيح است. يعني ترقي و پيشرفت جامعه يِ ملل ايران بر پايه ي مطلوب و بويژه دموكراتيزاسيون نيز بسته به آزاد گرديدن ملل ايران و خصوصاً كُردهاست. تاريخِ سرزمين مان (ايران) اين واقعيت را به روشني آشكار ساخته است. در شرايطي كه در آن قرار داريم، جمهوريِ ملل ايران بر سر دوراهي است. جمهوري كه در ابتدا به سوي جنگِ كُردستيزانه جهت دهي شد، اينك دوباره به واسطه ي سياست هاي جنگ عليه ملل ايران، بويژه كُردها، اعرابِ خوزستان و بلوچ ها جهت دهي مي شود، خويش را در بن بستِ بزرگ تري يافته است. بيش ازچهار دهه ي گذشته جمهوري ملل ايران كه بنيادگرايي مذهبي بر آن سلطه يافته، با تقلا و پا زدنِ بيهوده در همين بن بست ها گذشت. نوعي تباهي و تلاشيِ اجتماعيِ سنگين تر از فروپاشي و انحلال رويداده است. بنيادگرايي كه خود را به منزله ي يك ارگانيزاسيونِ رژيم قرون وسطاي در آورد، مي تواند به هر نوع رژيم سياه و پشت پرده اي تبديل گردد، اما به هيچ وجه نمي تواند رژيم جمهوري باشد. بزرگ ترين ضعف اصلاح طلبيِ ايران عدم تشخيص و درك اين موضوع است. جمهوريِ دموكراتيك كه از همان ابتداييِ انقلاب مي بايستي ملل ايران وارد آن مي شدند، يگانه راه صلح اجتماعي و حل مسائل- از جمله بحران هاي زيست محيطيِ- پيش روي ماست. جنبش ملل و بويژه جنبش كردستان نه تنها مانعِ اين اقدام نيست، بلكه فرصت و پتانسيلي جهت چاره يابي و راه حل آن است.
از اين طريق محيطِ انقلاب تازه پيروز شده را به محيطيِ ضد انقلاب تبديل كردند و جهت پنهان كاري، برچسب ضد انقلابي را بر كُرد و كردستان چسباندن و از اين طريق به جنايات خود در كردستان مشروعيت بخشيدند.
تجربه ي رژيم مذهبي ايران نشان داد، قدرت هر اندازه بيشتر و مسئوليت آن كم تر باشد، فاسدتر است. بعد از گذشت چهار دهه از انقلاب، تازه ملل ايران متوجه شده اند كه كاري كرده-اند كه همه در گِل فرو رفته اند و ديگر نمي توانند يكديگر را به اين سادگي از آن بيرون آورند و مجبورند تاوان سنگيني بابت اين اشتباه خود بپردازند.
كافي نيست گفته شود ملل ايران غافل گير شدند، غفلتِ مللي كه تجارب انقلاب مشروطه، دوران مصدق و كودتايي 28 مرداد را در برابر خود داشت، بخشودني نيست. با اين طرز تعبير هيچ مشكلي را نمي توان گشود، بلكه فقط مشكل به بيان ديگري در مي آيد. ما با اين موضوع مواجه ايم كه چگونه مجموعه ي ملل چند ده ميليوني با تاريخي ديرين و سرداراني فكور از طرف عده اي آخوند غافل گير شود و بدون مقاومت (به استثناءكردستان) تن به اسارت دهد، به نحوي كه چهره هاي مبارز و انقلابي و روشنفكران آن تسليم دادگاه هاي ويژه شدند و يا در سياه چال ها و شكنجه گاه ها پوسانده و يا به دستور خلخالي ها بدون محاكمه به جوخه ي اعدام سپرده شدند و يا در قتل هاي زنجيره اي و يا در پشت ميز مذاكره ي صلح ترور شدند و به جاي آنان در اركان دولت و جامعه چهره هاي بيش ازپيش مبهم و فاقد صلاحيت نشاندند كه كارشان گزافه گوئي هاي بي شرمان بود و است. بدون ترديد در وجود بشريت اگر سرمايه و سودي هست، همانا مردان و زنان بزرگ اند. همان مردان و زناني كه در رژيم مذهبي يا قربانيان جوخه هاي اعدام، سياه چاله ها و يا هسته هاي گزينش يا به عبارت ديگر دستگاه انگيزاسيون قرون وسطاي اند.
ملل ايران، كساني را كه براي رهبري خود برگزيده بودند، درك نكردند و يا نخواستند درك كنند كه مبارزه در راه آزادي به معناي باز گرداندن ارزش ها و شكل هاي گذشته به فرهنگ ملي مردم نيست. هدف اين مبارزه روابطي با تفاوت هاي بنيادي و در شكلي متعالي تر در ميان مردم و ملل است و درست به اين خاطر نمي تواند شكل و يا محتواي فرهنگ مردم را هم دست نخورده باقي بگذارد.
عرف و عادات نو وقتي مي آيد كه عرف و عادات سابق درهم مي شكند. هر حركتي بايد براي جلو و ايجاد شكلي نوين و عالي تر باشد. نگاه به عقب يا بعبارت ديگر عقب گرد براي يك ملت بزرگ ترين فاجعه و مصيبت است. هر جامعه اي براي دست يابي به اهداف خود، بايد در مقياس وسيع و عظيم تغيير كند و اين تغيير تنها با جنبش عملي و يا انقلاب رخ مي دهد، انقلابي كه محرك اصلي آن نياز به رهايي باشد. بدون چنين اقدامي نمي توان خود را از نكبت هاي انباشته شده ي گذشته خلاص كرد. رهبريِ انقلاب ملل ايران بدست خيال بافاني فريبكار افتاد كه براي علاج درد و رنج مردم في البداهه سيستم به اصطلاح اخلاقي ساختند. بدين ترتيب اجازه ندادند ملل ايران به درستي دريابند كه چرا جامعه ي كهنه را ساقط كرده اند تا دريابند آينده را چگونه بايد بسازند. در دوران انقلاب و در طول تمام سال هاي گذشته ضمن اين كه براي از بين بردن جهل و خرافات هزاران ساله كاري صورت نگرفت، بلكه جهل عمومي را بر تربيت غالب كرده اند.
ديگران نبايد فكر كنند كه تنها كُردها شكست خورده اند. مشكل مي توان مرز غالب و مغلوب و يا پيروزي و شكست را تميز داد. شكست تنها در جنگ رخ نداد، بلكه مقطعي كه مي توانست صدها سال مؤثر واقع شود از دست همه رفت. سيستم متمركزي از آن حاصل آمده كه جهت نگه داري و پايداري آن در چند دهه ي گذشته يك دنيا ثروت و درياهاي خون صرف شده و ضمن آن كلاني از مسائل حاد به ارث باقي مانده كه هنوز هم برون رفت از آن ها دشوار مي-باشد. تمامي مسائلي را كه تاريخِ استبداد انباشته است، در زمان حال در برابر ملل ايران تلنبار شده است. هنگامي كه تجزيه و تحليل اشتباه باشد، به بارآمدن چنين نتيجه اي گريزناپذير است. بيماري در هر كجا باشد در همان جا نيز بايد معالجه شود.
عدم نوگرايي و ايجاد روابط بنيادي جديد ميان ملل ايران و تأكيد برگذشته درانقلاب ايران باعث شد كه بعد از مدتي كوتاه شور و شوق هاي اوليه رو به افول و جامعه در دوراني از احساس پشيماني فرو رفته كه هنوز فرصت نيافته كاميابي هاي دوره ي طوفان و التهابش را با آرامش و سنجيدگي جذب و هضم كند و دريابد كه چه كرده و سركوبي جنبش كُرد در اوايل انقلاب سرآغاز چه حادثه اي بود و به چه نيروهاي آسيب رسانده است. بهار ملل ايران در آغاز انقلاب چندان نپاييد كه بازهم زمستان سخت و سيه فايق گشت.
در چنين اوضاع و احوالي بود كه ملت كُرد ناچار به مقاومت در برابر جهاد بر عليه خود شد. كُردها ميان انسانيت و كُرد بودنِ خود از يك سو و جان خود از سوي ديگر، مي بايستي يكي را انتخاب مي كردند. مقاومت با شكوه ترين لحظه ي زندگي كُردها بود. اكنون كل انسانيتِ ايراني به خاطر عدم مقاومت در برابر سركوبي آزادي هاي خود، زير سلطه رژيم مذهبي رو به اضمحلال است.
مقاومت مسلحانه يِ جنبش رهايي كردستان از شمالي ترين نقطه در آذربايجان غربي (ماكو) گرفته تا كرمانشاه و قصرشيرين گسترش يافت. راه هاي زميني دسترسي به شهر اروميه از سوي شاخه ي نظامي جنبش مورد تهديد قرار گرفت. اين موضوع باعث شد ملاحسني نماينده ي آیت الله خميني در آذربايجان غربي متوجه ساختن راهي ارتباطي از طريق درياچه ي اروميه شد. در آن زمان طرح اين «استراتژي» از سوي حسني از طرف تمام مقامات دولت موقت، هم در مركز و هم در استان، و هم اكثريت مردم آذري زبان استان كه تحت تأثير رژيم مذهبيِ سركار آمده واقعاً فكر مي كردند كه، دارند با يهودان ابن قريظه (كُردها) مبارزه مي كنند و سرشار از كدورت و نفرت نسبت به مردم كُرد و جنبش آن بودند، مورد تأييد قرار گرفت.
از اين قرار؛ ضرورت سركوبي جنبش رهايي بخش كردستان از سوي آنان، موجب گرديد تا هرچه زودتر احداث راه ميان بر از طريق درياچه ي اروميه شروع شود. لذا بدون هيچ گونه بررسي، مطالعات اوليه و كارشناسي و محاسبه ي سود و زيانِ اين اقدام در آينده و تأثير زيست محيطي آن، شروع به انفجار و كندن كوه هاي مجاور و ريختن آن به دريا كردند. با انفجارهاي عظيمي كه انجام دادند، آسيب هاي جدي به بستر، لايه ها و سفره هاي آب زير زمين هاي اطراف وكف درياچه رساندند، غافل از اين كه دارند پايه و مقدمات چه بحران زيست محيطي عظيمي را در آينده مي گذارند!
با چشم پوشي از اين حقايق؛ سال هاي سال بدين گونه و بدون حتي يك صفحه مطالعات كارشناسي كوه را كندند و منفجر كردند و در دريا ريختند، اكوسيستم دريا را به هم ريختند و به اين موضوع اصلاً و ابداً فكر نكردند كه سركوبي جنبش كُرد براي آنان چه سود و زياني را در پي خواهد داشت. به نحوي كه الآن با فدا كردن جان خود نيز نمي توانند از عواقب هراس-انگيز اقدام خود رهايي يابند. اكنون بعد از گذشت بیش از چهار دهه؛ هرگونه اعتراض مردم نسبت به بي توجهيِ دولت به موضوع درياچه ي اروميه، شديداً سركوب مي شود. به اين موضوع فكر نكرده بودند كه روزي نوبت خودِ آنان خواهد رسيد. اكنون به جايي رسيده ايم كه همه ضررمنديم و هنوز هم حاضر نيستيم از گذشته درس بگيريم. ملل ايران از اين مسئله غافل بودند؛ كه بررسي زمان حال مي تواند وسيله اي براي نظاره ي آينده باشد. هنوز هم چنين ادراكي از خود نشان نمي دهند.
هر جامعه اي در حالتي از تلاطم يا دگرگوني به سر مي برد، مخصوصاً اگر در دوران انقلاب و گذار قرار داشته باشد. آن چه كه در آينده پديد خواهد آمد، معمولاً پيوندهاي با زمان حال دارد كه اكنون ما شاهد چنين پيوندهاي هستيم.
اين موارد نشان مي دهد كه انسان ها در برابر دگرگوني به شيوه هاي گوناگون واكنش نشان مي دهند. آن چه كه در اوايل انقلاب ايران در مورد جنبش كُرد رخ داد، نشان داد كه؛ ملل ايران، به خصوص هم ميهنان آذري، تعريف روشني از اهداف و آرمان هاي خود از انقلاب را نداشتند و خواسته هاي سنتي و نه انقلابي- دموكراتيك از انقلاب داشتند. آنان نه خواستند هويتي از آنِ خود داشته باشند. بر اين اساس بيشترِ آنان گرايش به حفظ وضع موجود از خود نشان دادند. انسان ها معمولاً به آساني خواستار و پذيراي دگرگوني نيستند، زيرا ممكن است دگرگوني يا درك نشود و يا مخاطراتي را در برداشته باشد و يا به منافع شان آسيب برساند. نوآوري معمولاً از سوي كساني تحريك مي شود كه چندان چيزي براي از دست دادن ندارند و يا براي تحمل مخاطرات به اندازه ي كافي منابع در اختيار دارند.
هر جامعه اي نياز به رسيدنِ تعادل ميان قواعد اجتماعي و انحراف دارد. انحراف در حوزه ي نوآوري در زمينه هاي مختلفِ اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي، عمراني و بهره برداري از منابع امري اجتناب ناپذير و گاهي هم ضروري به حساب مي آيد. هرگاه برخي از اعضاء جامعه-اي يك قاعده ي اجتماعي، سياسي، حقوقي، عمراني را زير پاگذارند و عمل شان در حل يك مسئله ي ديگر توفيق يابد، به آن ها مبتكر و خلاق مي گويند نه منحرف. هنوز هم كسي ملاحسني-ها را بخاطر اشتباهي كه در موضوع درياچه ي اروميه و ايجاد نفاق بين مردم كُرد و تُرك يا به عبارت ديگر شيعه و سني مرتكب شده، منحرف و گمراه به حساب نمي آورد، بلكه هنوز هم از سوي بيشترِ مردم عوام و خود دولت، از مفاخر آذربايجان به حساب مي آيد! حتي آیت الله خميني از وي تمجيد كرد و گفت همه ي ما بايد مثل امام جمعه ي اروميه مسلح شويم. تمجيد خميني از حسني هر كسي را به ياد سخن شيخ اجل، سعدي مي اندازد؛
تو اول بگو با كيان دوستي پس آنگه بگويم كه توكيستي
يا
رقم بر خود بناداني كشيدي كه نادان را به صحبت برگزيدي
تمام اقدامات وي ضمن اين كه به حل هيچ مشكل و معضل اصلي يا فرعي منجر نشد بلكه روز به روز بر مشكلات افزود.
البته كساني بودندكه به ماهيت ملاحسني ها و نقش مخرب آنان در تاريخِ جديد ايران زمين كه درحال تحقق بود، پي بردن و حتي درجه داران و افسران آگاهِ لشكر 64 اروميه اقدام به كشتن وي كردند اما ناكام مانند. حتي برخي از اعضاي خانواده اش بر عليه وي شوريدند كه، پسر خودِ وي (حسني) مخالف جنايات و سياست هاي پدرش بودكه درنهايت توسط پدرش به جوخه ي اعدام سپرده شد و دخترش نيز خودسوزي كرد. هيچ وقت نوآوري درايجاد پل ارتباطي در درياچه ي اروميه، به يك محاسبه و حسابگري دقيق و روشن مرتبط دانسته نشده است.
همه ي انسان ها تا اندازه اي نوآوري به خرج مي دهند و همه ي جمعيت ها دست كم شماري از افراد نوآور و مبتكر در اختيار دارند. دگرگوني زماني رخ مي دهد كه اين آدم ها و افكارشان از طرف اجتماع پذيرفته شوند. در ايرانِ بعد از انقلاب، نوآوران واقعي در حوزه هاي سياسي و حقوقي و روابط بين ملل، كُردها بودندكه سركوب و رانده شدند. در واقع در ايرانِ بعد از انقلاب تنها كُردها نبودند كه رانده و سركوب شدند بلكه انسان هاي عالم، انديشمند، متخصص و روشن فكر از سوي هسته هاي گزينشِ رژيم مذهبي كه تاكنون به عنوان دستگاه انگيزاسيون قرون وسطا كاملاً فراقانوني عمل مي كنند، با برچسب هاي منحرف طرد و از اداره ي امور جامعه رانده شدند و كودن هايي مانند ملاحنسي ها كه مضحكه ي خاص و عام اند، بر اداره ي امور جامعه مسلط و غالب كردند كه قادر به محاسبه ي دقيق سود و زيان هاي اقدامات خود نبودند و نيستند.
حتي هسته هاي فوق فضاحت را به جايي رسانده اندكه؛ مي كوشند درون جويندگانِ كار و اشتغال را به كاوند و موضع شان در خصوص بحران زيست محيطي درياچه ي اروميه را بدانند. براي اين منظور پرسش هاي را در مورد وضعيت درياچه ي اروميه مطرح مي كنند. كساني كه صادقانه عامل انساني و نقش دولت را در اين مسئله مؤثر دانسته اند مردود و جواناني كه زيركانه و با آگاهي از سياست هاي هسته هاي گزينش، اين موضوع را فاقد اهميت اساسي و مرتبط با تبليغات مسموم آمريكا و اسرائيل به منظور ايجاد نفاق بين اقوام ايراني دانسته اند، قبول و موفق به اشتغال خود شده اند.
آن چه در حدود چهار دهه ي گذشته در ايران اتفاق افتاد، نشان داد كه آخوند توانايي اداره ي كشور را ندارد، و آخوند هيچ گاه قادر به يادگيري تكنو كراسيِ اداره كردن كشور نيست. با افكار، قوانين و مقررات كهن كه مربوط به دوران خاص درگذشته دور است، نمي توان دنياي جديد و يكسر متفاوت از گذشته را اداره نمود. حقيقت اين است كه اگر دولتي مذهبي باشد نمي تواند به لحاظ نظري و سياسي تكامل بيشتري يابد، زيرا در ذات خود داراي نظر و عمل محدود است و با حركتي كوتاه پايان مي گيرد و هر كاري انجام دهد تكرار است. اگر غير از اين باشد بايد از عقايد كهن خود دست بردارد كه در آن صورت نمي تواند مدعي مذهبي بودن باشد و بدين ترتيب موجوديت خود را در معرض تهديد و خطر قرار خواهد داد.
علت اصلي سانسور و منع آزادي بيان ترس از برملا شدن همين مسائل است. يكي از راه هاي شناخت پيامدهاي دراز مدت تطبيق هاي خاص، بازگشت به گذشته است؛ داده هاي گذشته در مورد فراگردهاي درازمدتِ دگرگوني هاي رخ داده ي زمان حال نظير بحران زيست محيطي درياچه ي اروميه را به گونه اي مستند نشان مي دهند. در ايرانِ بعد از انقلاب ضمن اين كه هيچ گاه چنين بررسي هاي صورت نگرفته بلكه نتيجه ي كار ملل ايران يك سره بازگشت به گذشته بود.
به هر روي، به دنبال اين دگرگونيِ بدون محاسبه و مطالعه استحاله ي تدريجي درياچه ي اروميه پيش آمد. تداخل وظايف نهادها، مؤسسات و ادارات دولتي، نظير مديريت مراتع و چراگاه هاي آن از سوي نيروهاي نظامي (سپاه پاسداران) كه ناشي از مسائل امنيتي و سركوبي جنبش كُرد بود، به جاي ادارات ذيربط كه هيچ گونه شناخت و تخصصي در آن نداشتند، پوشش گياهي به دلايل چرايي بي رويه و عدم تناسب دام و ظرفيت مرتع، در حوزهاي آب ريز درياچه ي اروميه، روز به روز كاهش يافت كه فرسايش خاك، كاهش آب هاي زير زميني و جاري را به دنبال داشت. اين گونه دگرگوني هاي تدريجيِ زيست محيطي، اجتماعي، سياسي، اداري و امنيتي پيامدهاي ژرفي را به دنبال داشت.
شمار كشاورزان و سطح زير كشت بدون برنامه ريزي گسترش يافت، بدون اين كه به پيامدهاي دراز مدت اين عمل انديشه شده باشد. در اثر اين اقدام جامعه از نظر اجتماعي قشربندي بيشتري يافته، روحانيون و نظاميان و پيشه وران و تجار شهري با موقعيت هاي ويژه افزايش يافته اند و به موازات قدرت مند شدن آنان، تصميم گيري ها متمركزتر شده است.
سرانجام همه ي اين موارد به پيامدهاي تلخي انجاميده اند. تباهي زيست محيطي براثر فرسايش خاك و برداشت بي رويه و بدون كنترل از آب هاي زيرزميني، ته كشيدن منابع دريايي، دشواري-هاي را به دنبال داشته است. بحران زيست محيطيِ درياچه ي اروميه تنها يك تب گذرا نيست كه بگويم تمام مي شود. موضوع تا آن حد مصيبت بار است كه؛ براي هر اقدامي در اين خصوص فردا دير است.
مطالب مرتبط:
کلمات کلیدی:
چند لحظه منتظر بمانید...
بازنشر مطالب پایگاه خبری و تحلیلی روژ تنها با ذکر منبع مجاز است