موضوع روز:

سیامک بردباریان

چطور کار به جایی رسید که خامنه‌ای واکسن را هم ممنوع کرد؟

Thursday, January 14, 2021


 
کارد به استخوان رسیده. هر روز جامعه با چهره جدید دیکتاتوری ولایت‌فقیه مواجه می‌شود که برای مردمان گروگان گرفته شده در دست این نظام سیاسی هم قابل هضم نیست. 

تقویم ما پر است از روزهای تلخی که دیکتاتوری ولایت‌فقیه ساخته است. کشتار معترضان گرانی بنزین در آبان، کشتار دی ماه، ساقط کردن هواپیمای مسافربری، اعدام روح‌الله زم، اعدام نوید افکاری، اعدام فعالان سیاسی کرد، عرب و بلوچ در دادگاه‌های غیر علنی و در پشت درهای بسته.

مرگ مکیه نیسی، زن عرب سی‌وشش‌ساله اهوازی ساکن حصیرآباد در زندان سپیدار اهواز، خودکشی کودکان، خودکشی کودکان کار، خودسوزی زنان، هویدا شدن گورخوابها و اشکالی از حیات که استانداردی در حد گتوهای آشویتس دارد. 

ذهن مدرن که عادت به ریشه‌یابی و تجزیه‌وتحلیل وقایع دارد تلاش می‌کند که  منطق این سیستم را بفهمد. دلیل این سبعیت را کشف کند و احتمالا این ماشین کشتار را متوقف کند. 

یک روز پس از سالگرد ساقط کردن هواپیمای مسافربری اوکراینی، خامنه‌ای اعلام کرد که مخالف وارد کردن واکسن‌های ساخت آمریکا و انگلیس است. 

رهبر جمهوری اسلامی بدون آگاهی از دانش ویروس‌شناسی، بیماری‌های واگیردار، خطراتی که کادر درمانی کشور را تهدید می‌کند چندجمله‌ای گفت و برای جان هشتاد میلیون شهروند تصمیم گرفت. 

یک‌تنه به جای کارشناسان وزارت بهداشت، هیات وزیران، رئیس‌جمهور و مجلس کشور تصمیم گرفت. البته سربازان ولایت بعد از صحبت خامنه‌ای نظریات او را تئوریزه کردند و برای حرف‌های او دلایل شبه‌علمی هم جور کردند. 

کسانی در فضای تویيتر به داستان مخالفت علمای شیعه با مایه‌کوبی (واکسن) در دوران قاجار پرداختند. گفتند آخوندها همیشه مخالف تکنولوژی و پیشرفت بوده‌اند؛ اما مخالفت اخیر خامنه‌ای با واردات ویروس را نمی‌توان با اشاره به ماهیت دینی حکومت توجیه کرد. 

چهل‌وسه سال بعد از استقرار حکومت اسلامی مانند چاه‌کنی که در قعر چاه گیر افتاده باید فکر کنیم که چگونه به اینجا رسیدیم. 

اندیشه سیاسی معاصر ایران بیش از هر چیز از ناسیونالیسم تک‌صدا تاثیر گرفته است. در این ناسیونالیسم باور بر این است که ایران کشوری است باستانی با یک گذشته درخشان، ازلی که بدون وقفه برقرار بوده است. البته از سوی اقوام پابرهنه و وحشی مورد هجوم قرار گرفته اما به دلیل برتری فرهنگی همچون کوهی استوار و شکست‌ناپذیر باقی‌مانده و فرهنگ‌های مهاجم را در خود هضم و ادغام کرده است. این اندیشه سیاسی که خود تحت‌تاثیر شبه‌علم نژادشناسانه، باستان‌گرایی و دیگری‌ستیزی xenophobia بوده را می‌توان شالوده سلب این فرهنگ دانست- شالوده یعنی بنیاد عمارت، پی ساختمان و سلب یعنی مستحکم، منظورم زیربنای بتنی اندیشه سیاسی ایرانی است. 

در این اندیشه یک فرهنگ برتر و یک زبان اصلی و ملی وجود دارد که باید حاکم باشد. باید حاکم ساکن پایتخت از طرف گروه حاکم به حاشیه با فرهنگی بی‌قدر، زبان‌هایی بدون افتخار مسلط باشد و برای آن‌ها تکلیف تعیین کند. 

از نیروی کار ارزان آن‌ها در مشاغل غیرتخصصی غیرکلیدی و سخت استفاده کند. منابع معدنی آن‌ها را استخراج و صادر کند و خود تصمیم بگیرد که سهم آن‌ها را به قدری که لازم می‌داند بدهد. 

کارد به استخوان رسیده اما اندیشه سیاسی تغییر نکرده است. اندیشه سیاسی پیش از انقلاب و امروز بر سر ناسیونالیسم متفق‌القول است. 
 
رویکرد پدرسالارانه نسبت به زنان و اقلیت‌های اتنیکی 

در دوران ریاست جمهوری ترامپ هم بخش ناسیونالیست سلطنت‌طلب یک momentum (نيروي حرکت آنی) دریافت کرد و امیدوار شد که ترامپ احتمالا بعد از شکست دادن ملاها کلید تهران را در دست وارث بر حق سلطنت پهلوی بگذارند؛ بدون در نظر گرفتن خواست و اراده اقلیت. مجاهدین خلق هم امیدی مشابه داشتند. فقط آن‌ها امیدوار بودند که مسعود و مریم را پشت سکان فرماندهی بنشانند و سوئیچ این ماشین را در زمان رفتن به آن‌ها تحویل دهند. باز هم بدون در نظر گرفتن خواست و اراده سیاسی کردها، عرب‌ها، ترک‌ها، بلوچ‌ها، غیرمسلمانان، غیر شیعیان، زنان و همجنسگرایان. 

اندیشه سیاسی تمرکزگرای ایرانی که معتقد است باید یک مذهب رسمی و زبان رسمی حاکم باشد. متوجه نیست که این تمرکز قدرت در دست یک نفر - شاه یا شیخ- در دست یک حزب، در دست یک الیت اصلی‌ترین عامل بدبختی امروز مردم ایران است. 

حتی تصمیم گرفتن یک دولت هم احمقانه است. اگر می‌خواهید دلیل بدبختی امروز را بفهمید من به شما می‌گویم همان زندان و زندانبانی که برای حفظ کیان ملی ساختید، همان دولت مرکزی مقتدر که قرار بود اقلیت را استثمار کند دیگر بر تمام عرصه‌های زندگی مسلط شده و می‌تواند در نیروگاه‌های برق مازوت بسوزاند، اجازه برگزاری مراسم مذهبی را در اوج شیوع کرونا بدهد.

آجر به آجر زندان جمهوری اسلامی ایران نام دارد. نام یکی حذف بهاییان از صحنه سیاسی است. آجر بعدی، کنترل بدن زنان است که امروز به کنترل بدن همگان تبدیل شده و برای ما عجیب شده است. مسئله واردات واکسن هم کنترل بدن شهروندان است. 

 آجر بعدی، مجازات همجنسگرایان در مستند کامران شیردل صحنه تاسف برانگیزی وجود دارد که دو مرد متهم به برقراری رابطه جنسی در برابر خلخالی محاکمه می‌شوند. جامعه در آن زمان خود را محق تصور می‌کرد که دو مرد را به دلیل برقراری رابطه جنسی نامتعارف محاکمه کند. این محق بودن حاکم به تمام ابعاد زندگی تسری پیدا کرد. مردان و زنانی که بدون ازدواج رابطه برقرار می‌کردند را شلاق زدند. کسانی که مشروب می‌خوردند را شلاق زدند. کسانی که بوردا و مجله‌های مد خارجی را داشتند شلاق زدند. گران‌فروشان را شلاق زدند. این بدن‌ها تبدیل به محل اجرای اراده حاکم شد.
 
وضعیت استثنایی که برای جمعیت حاکم پیش آمده وضعیت روزمره‌ی زندگی گروه‌های به حاشیه رانده است. یک شهروند تهرانی احتمالا با تعجب می‌گوید یعنی جان ما برای این حاکمیت هیچ ارزشی ندارد؟ اما یک کولبر کرد که بارها شاهد کشته و زخمی شدن همکاران خود بوده از بی‌ارزش بودن جانش در برابر حاکم تعجب نمی‌کند. 

در اعتراض اخیر آمریکا سه پلیس قوی یک مرد سفیدپوست را بر روی زمین نگه داشته‌اند تا دستگیر کنند او می‌گوید شما با من مانند یک سیاه پوست رفتار می‌کنید. 

همان شخصی که موافق خشونت پلیس در برابر دیگران است زمانی که خودش گیر می‌افتد اعتراض می‌کند. 

نظام مبتنی بر سرکوب و استثمار ممکن است در یک زمانی به نفع یک گروه اتنیکی باشد اما فردا روز که قدرت خود را تثبیت‌شده دید به همان گروه‌ها هم رحم نخواهد کرد. 

ناسیونالیست‌های ایرانی تاکید دارند که نوروز یک جشن کهن ملی همه‌ی ایرانیان است. این گروه حاضر نیستند روایت گروه‌های اتنیکی غیرفارس را بشنوند. نمی‌خواهند عناصر فرهنگی غیر فارسها در مدارس تدریس شود و در وضعیت موجودی تغییر حاصل شود. نتیجه همین می‌شود که ولی‌فقیه یا شاه می‌تواند برای خرید واکسن مورد نیاز آن‌ها تصمیم بگیرد. برای پوشش آن‌ها، برای برنامه‌های تلویزیونی آن‌ها، محتوای کتاب‌های درسی کودکانشان و هزار چیز دیگر تصمیم بگیرد. 

چه باید کرد؟ 

یکی از اندیشه‌های سیاسی که مجال مطرح شدن را نداشته لیبرتاریانیسم است؛ اندیشه سیاسی که مدافع آزادی افراد و گروه‌ها و مخالف دخالت دولت در امور شخصی است. مسئله حق افراد را که در اندیشه سیاسی جایگاهی ندارد مورد دقت قرار دهیم. 

مسئله دوم مبارزه با استعمار داخلی است. اگر مناطقی از ایران امروز با فقر و فلاکت روبرو است باید روند توسعه‌زدایی را قطع کرد و خطاهای گذشته را جبران کرد. باید حق مشارکت سیاسی غیرفارس‌ها و غیرشیعیان را به رسمیت شناخت و اجازه داد تا صدای دیگری شنیده شود. تنها در جامعه‌ای که اساس آن بر کنترل بدن‌ها و ذهن‌ها نباشد می‌توان انتظار داشت که خدمات عمومی به خواست همان مردم تامین شود.

 

Telegram Icon

به تلگرام پایگاه خبری و تحلیلی روژ بپیوندید

مطالب مرتبط:

قاتلانی بی خبر از مقتول؛ روایت قتل امید حسنی

روایت قتل سپهر مقصودی در ایذه

روایت قتل زانیار الله مرادی در سنندج

آب به عنوان سلاح؛ چگونه ترکیه علیه کُردها در سوریه عمل می‌کند؟

بازداشت‌ها و ناپدیدشدن‌های اجباری در سال ۲۰۲۰ در عفرین

کلمات کلیدی:


بازنشر مطالب پایگاه خبری و تحلیلی روژ تنها با ذکر منبع مجاز است

تحلیل خبر

analis picture

قاتلانی بی خبر از مقتول؛ روایت قتل امید حسنی

آسمان شهر ابری است و از شب گذشته باران امان نمی دهد. شهر همچون تمام روزهای انقلاب "ژن، ژیان، آزادی" ملتهب است وآبستن حوادث تلخ و شیرین. مردم هنوز عزادار زانیار الله مرادی و عیسی بیگلری هستند؛ دو جوانی که شامگاه ۲۳ آبان و در جریان اعتراضات مسالمت آمیز در عباس آباد به قتل رسیده بودند. سومین روز مراسم جان باختن این دو جوان مصادف شده با چهلم شهدای ۱۶ مهر.

یکشنبه ۲۸اسفند۱۴۰۱/ ۱۴:۵۵


خبر


مصاحبه

Interview Picture

هیچکس نباید از انتقاد من برای تضعیف HDP استفاده کند. من عضو HDP هستم و خواهم ماند. من می خواهم همه این را به خوبی بدانند

پنجشنبه ۱۱خرداد۱۴۰۲/ ۱۷:۵۶