حمید احمد زاده
رومانتیسیسم متوهم (بخش نخست)
Sunday, August 28, 2016
Telegram
اندکی بیش از دو ماه از آغاز عملیات نظامی حزب دمکرات کُردستان ایران و جان باختن شماری از اعضای آن می گذرد؛ عملیاتی که مقرر بود به "راسانی" تداوم یافته تبدیل و مبارزه "شاخ و شار" را به هم پیوند زده و مرحله ای نوین در تاریخ این بخش از کردستان را رقم زند. امری که در بادی امر مایه دلخوشی فراوان بود. تا به کنون نیز به رغم اظهار نظرهای شخصی و محفلی، تحلیلی بی طرفانه از ابعاد سیاسی، نظامی و روانی و نیز پیامدهای آن از سوی حزب دمکرات کُردستان ایران به عمل نیامده یا منتشر نگشته است؛ آنچه نیز که در رسانه های جمعی-مجازی نزدیک به این حزب منتشر گشته است یا چنان پراکنده بوده است که تدوین آن به تناقضاتی در جهت گیریهای سیاسی آن منتهی می گردد( در روزهای نخست) یا صرفا ایجاد فضایی تبلیغاتی و رمانتیستی بوده است که درصدد کسب مشروعیت کمرنگ شده در نزد افکار عامه برآمده و یا در زمره آن دست از تحلیلهایی می گنجند که عملا این اقدام را شکستی بزرگ برای حزب یا ناشی از فشار بدنه حزب بر رهبری آن قلمداد کرده اند. هر دو دسته از این تحلیل ها بخشهایی از واقعیت را در خود دارند؛ هرچند گذشت زمان و سیر رویدادها میتواند ابعاد این رخداد را هر چه بیشتر روشن نماید اما گذشته همواره چراغ راه آینده است.
گذشته
نگاهی بیرونی و گذرا به تاریخچه فعالیتهای حزب دمکرات کردستان ایران- به عنوان یک حزب اصیل- نشان می دهد که این حزب با قدمت هفتاد و یک ساله خود بیش از آنکه دستاوردی ملموس برای ساکنان این بخش از کردستان داشته باشد محل نزاعهای درون گروهی، انشعابات، فرقه گرایی، قرار گرفتن ذیل سیاستهای منطقه ای- حزبی و تشتت آرا بوده است. این حزب با قدمت هفتاد و یک ساله خود کمتر از چهار سال حضور نهادمند در بخش هایی از کردستان را در کارنامه خود داشته و بیشتر عمر خود را در تبعید گذرانده و درخلال عمر هفتاد و یک ساله خود ناتوان از آفرینش زبانی سیاسی در گسست از ایرانیتی بوده است که اکنون برخی از طرفداران این حزب در واهمه از فوبیای احزاب رقیب مدعی آنند.
دوران دشوار این حزب از سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۵۷ را می توان با دوران کمپ نشینی این حزب از سال ۱۳۷۲ تا به کنون مقایسه کرد. با این تفاوت که دوره دوم این دوران دشوار با شهادت دو رهبر کارکشته و سازمان دهنده آن مواجه شد؛ امری که در نهایت به خالی شدن صفوف رهبری این حزب از نخبگانی منجر شد که راه را برای ورود طیف رهبرانی گشود که در مقایسه با توانمندیهای دو رهبر پیشین این حزب از حداقلهای معیار یک رهبری قدرتمند، تصمیم ساز و آینده نگر برخوردار بودند. در دوران بعد از این دو رهبر، این حزب با بیشترین مشکلات درون سازمانی خود روبرو شد و این امر مشروعیت این حزب را در نزد طرفداران سنتی آن بشدت تقلیل داد.
مواجهه این دوران حزب با سرعت گیری سازماندهی احزاب دیگر و موج تحولات منطقه ای سبب شد تا این حزب طی چند سال اخیر برای بازیابی مشروعیت کمرنگ شده خود در شرق کردستان تلاش بیشتری به خرج دهد؛ اما این مساله حداقل از سال ۲۰۱۳ تحت تاثیر مرزبندی های سیاسی جدید در جنوب کردستان، تحولات منطقه ای و اخیرا تیره و تار شدن افقهای رویارویی نظامی ایران و غرب باعث شده است تا این حزب جهت رهایی از بن بست عملی بیش از بیست ساله خود مقطعی جدید را با نام "راسان" در تاریخ خود اعلام نماید. از نظر بسیاری از ناظران منطقه ای و از جمله نویسنده که مدتی را در صفوف این حزب گذرانیده و با توانایی های این حزب از نزدیک آشنا است؛ این عملیات در همان گامهای اول متاسفانه راسانی شکست خورده را رقم زد. این شکست را می توان با زمینه های سیاسی و دلایل عدیده ای توضیح داد:
متعاقب تاسیس حزب حیات آزاد کردستان، حزب دمکرات کردستان که تصور می کرد با رقیب جدیدی در این بخش مواجه شده است- قرینه تاریخی آن را با تاسیس واعلام کومله مقایسه کنید- با هجمه ای شدید و استفاده از تبلیغات سوء سیاسی درصدد مشروعیت زدایی از این حزب برآمد. طی فاصله ۱۲ ساله ی متعاقب تاسیس این حزب بیشترین تلاش این حزب نه در راستای اهدف تعییین شده حزب بلکه در راستای حمله به این حزب قرار گرفته است؛ حضور مداوم و نبردهای دشوار و بعدها پراکنده این حزب با جمه.ری اسلامی ایران که مشروعیت فراوانی را در میان اقشار کردستان برای این حزب رقم زد؛ از یک سو با تجاهل عمدی حزب دمکرات کردستان ایران نادیده پنداشته شد و از سوی دیگر فشار شدیدی را از سوی بدنه حزب متوجه رهبری حزب دمکرات کردستان ایران برای حضور فیزیکی و جدی در منطقه نمود.
نبرد کوبانی و مشروعیت جدید و غیرقابل انتظار حزب کارگران کردستان که در مقابله با داعش کسب شده بود؛ نه تنها شرق کردستان بلکه مرزهای منطقه ای را نیز در نوردید؛ این مساله به سردرگمی سیساتهای منطقه در قبال رویکرد به حزب کارگران کردستان و حزب اتحاد دمکراتیک منجر گشت و این مساله به نوبه خود فرصتی را در سطوح نظامی-سیاسی و مشروعیتی برای این حزب رقم زد. این امر از تاثیر فوق العاده ای نیز در سازماندهی جدید حزب حیات آزاد کردستان در شرق کردستان برخوردار بود؛ تا جاییکه به نوبه خود به تهدیدی جدی برای تضعیف هر چه بیشتر جایگاه حزب دمکرات کردستان ایران محسوب گشت. پیروزیهای حزب کارگران کردستان همراه با موقعیت حزب دمکرات کردستان ایران درکنار پارتی باعث فعالتر شدن حزب دمکرات کردستان ایران گردید.
این استدلال را می توان از نگاه دیگری نیز پیگیری کرد؛ با سفر مسعود بارزانی به دیاربکر در سال ۲۰۱۳ و اتحاد استراتژیک این حزب با ترکیه، آرایش نیروهای کرد در کل کردستان دچار دگرگونی شد و دو حزب اصلی یعنی حزب کارگران کردستان و پارتی به دو قطب اصلی سیاسی در کردستان تبدیل شدند. این امر سیاستهای پارتی را نیز وارد مرحله ای دیگر نمود؛ شورای میهنی کردستان سوریه و حزب دمکرات کردستان ترکیه با حمایت پارتی و در تقابل پر رنگی با حزب کارگران کردستان تاسیس شدند. تاسیس شورایی از این دست برای شرق کردستان هم اکنون نیز در دستور کار پارتی قرار دارد. برخورد سال گذشته نظامی کێلەشین بین حزب دموکرات کردستان و حزب کارگران کردستان را نیز از این زاویه می توان توضیح داد.
حال
می پذیرم عنوان این یادداشت "توهم رمانتیسیستی" اندکی تحریک کننده باشد؛ اما با گذشت دو ماه از حماسه تبلیغاتی دنیای مجازی میتوان اندکی واقع بینانه تر به توهم به هم پیوستن مبارزه شاخ و شار و مدعای راسان پرداخت. هر اقدام عملی در عرصه سیاسی نیازمند آمایش و تمهیداتی دقیق، درازمدت با پیش بینی عواقب پیش بینی شده و ناشده ی سیاسی و در نظر گرفتن آلترناتیوهایی برای بیرون رفت از عواقب پیش بینی ناشده باید همراه باشد. اما در این میان سوالاتی مطرح می گردد؛ شاخ به عنوان سمبلی برای مبارزه و مقاومت بیش از دو دهه است که خالی از حضور پیشمرگان حزب دمکرات می باشد؛ این امر در قاموس نظامی به معنای فراموش کردن جنگ مسلحانه از سوی نسل جدید پیشمرگان و عدم تداوم سنتی است که فلسفه سیاسی حزب دمکرات کردستان بعد از انقلاب ایران بر مبنای تداوم آن شکل گرفته است. عدم حضور در این مکان به معنای از دست دادن قدرت رزمندگی، هم نشینی با تن آسایی و راحت طلبی شهری یا حداکثر حضور در فضای مجازی است. با این پیش زمینه؛ چگونه از مقطع برخورد نظامی کێلەشین تا یک سال بعد این حزب هم توانسته است نیروهای کمپ نشین خود را بعد از بیش از بیست سال وارد فاز نظامی نموده و در این مدت هسته های شهری را تاسیس، زمینه های مبارزه مدنی را آماده و در گام بعدی اذهان عمومی تمامی مردم کردستان را برای این به هم پیوستن آماده نماید؟
به هم پیوستن مبارزه شاخ و شار محتاج پذیرش چند پیشفرض دیگر است؛ نخست آنکه باید غیر از این حزب هیچ حزب سیاسی دیگری در صحنه مبارزه حضور نداشته و تمامی مردم مترصد و منتظر فرمان حزب برای عمل به عنوان یک سیستم یا یک ارگان به هم پیوسته با شرح و تقسیم وظایف، اختصاص امکانات مالی و رسانه های قدرتمند باشند. دوم؛ "شاخ" با مجموعه های دور و نزدیک به خود زمینه های انسجام نیروی انسانی شهری را فراهم آورده، اقدامات تبلیغی برای این پیوند را مهیا کرده و ابعاد این به هم پیوستن را در سطوح استراتژیکی، تاکتیکی فورمول بندی و سرانجام یک برنامه زمانی را برای دستیابی به این اهداف تعیین کرده باشد. سوم؛ نظرسنجیهای عمیق و آمایشهای ذهنی مردم را به تمامی انجام داده؛ چهارم، در بخش سیاستهای منطقه ای و بین المللی نیز اقداماتی لازم را برای حمایت در سطوح سیاسی، نظامی و رسانه ای به انجام رسانیده و سرانجام؛ مناطق تحت اختیار نیروهای خود را برای جنگی دراز مدت از هر حیث آماده نموده باشد. بدون گمان براین پیش فرض ها می توان موارد دیگری را نیز افزود. با گذشت بیش از دو ماه از راسان، اکنون می توان این سوال مطرح می گردد که کدامیک از این موارد به درستی انجام یا حتی مطرح شده بود.
طی گفت و گوهای متعددی که با ساکنان دو منطقه عملیاتی انجام شده است این پیش فرضها اکنون برخی از پاسخهای خود را یافته اند. به رغم فضای عمومی پریشان و حسی عمومی از همدردی که در منطقه اشنویه به علت جان باختن پیشمرگان وجود داشت، برخی براین باور بودند که بنابه دلایلی حزب دمکرات کردستان بدترین زمان لازم را برای حضور در منطقه انتخاب کرده است؛ حضور پر رنگ نظامی سپاه و بسیج و جاشها در منطقه، عدم دیسیپلین نظامی پیشمرگان کرد؛ رصد و اشراف اطلاعاتی و عملیاتی دولت بر حرکت و مسیرهای انتخابی و احتمالی پیشمرگه ها از جمله دلایل مردم عادی غیر سیاسی بودند. در کمین افتادن هر دو دسته خود جای سوالهایی جدی دارد.
در منطقه سروآباد خبطهای رهبری نظامی حزب آنچنان فاحش بوده اند که در تمام مدت حضور پیشمرگان اشراف کامل اطلاعاتی همراه با تصاویر مسیر تردد در چند کانال تلگرامی دست به دست می شده است. سوالی که در این میان مطرح می گردد؛ چرا در هر دو منطقه، در حالیکه پیشمرگان در جلوی چشمان "شار" و تصاویر دوربین های موبایل پرپر می شدند "شار" نجنبید؟ چرا شار حتی به یک مبارزه مدنی برای تحویل گرفتن جنازه های فرزندان خود اقدام نکرد؟ و چرا همچنان "شار" زندگی خود را آنگونه که لذت جویانه می طلبد همچنان ادامه داد؟ چرا سنندج و مریوان فقط در فضای مجازی پریشان بودند و در فضای واقعی، فضای سور و سات و کنسرت و مراسم عروسی و شادخواری همچنان برجای بود؟ چرا به رغم سالروز شهادت دکتر قاسملو "شار" از خاموش کردن چراغها در شب- اعتصاب عمومی که جای خود دارد -برای یک دقیقه دریغ کرد؟ اکنون چه کسی باید بهای این توهم رومانتیسیتی و تبعات سیاسی-روانی این مدعای بزرگ و این عدم دوراندیشی را بدهد؟ مشاوران جوان کمیته مرکزی حزب دمکرات کردستان ایران و مشاور این حزب در آسایش پارتی یا بدنه سیاسی آرمانگرا و بی تجربه حزب- که متوهمانه از فوبیای حزب کارگران کردستان حتی حاضر به هر اقدامی است- یا درلغزیدن رهبری این حزب به بازی از پیش تعیین شده پارتی؟
می توان از زاویه ای دیگر این سوالات را همچنان ادامه داد؛ توهم رمانتیسیستی پیوند شاخ و شار در نزد حزب دمکرات کردستان ایران از معضله تئوریکی سرچشمه میگیرد که بدرازای تاریخ مبارزه مسلحانه در شرق کردستان این حزب همواره نسبت به آن تجاهل یا حتی می توان گفت نسبت به آن آگاهی نداشته است و آن عدم حضور این حزب در داخل کردستان و پیامدهای سیاسی آن است. یازده ماه دوران جمهوری مهاباد، و در خوش بینانه ترین حالت سالهای بین ۱۳۵۷ تا اوایل سال ۱۳۶۲ سراسر زمانی است که این حزب در میان توده های مردم کردستان حضوری نهادمند داشته است، با این تفاوت که هر چند در دوره دوم این حزب حتی بر اقشار مردم کردستان نیز غلبه سیاسی کامل نداشته و هیمنه سیاسی آن با حضورکومله همواره به چالش کشیده شده بود. پیوند شاخ و شار نیازمند حداقلی از هیمنه سیاسی است که این حزب هیچگاه از وجود آن برخوردار نبوده و با انشعاب درونی این حزب مشروعیت پیشین آن در میان طرفداران پیشین نیز کمرنگ تر شده است. بگذریم از کپی برداری صرفِ این شعار حزب کارگران کردستان از سوی حزب دمکرات کردستان ایران که با خالی کردن پشت جبهه این حزب از سوی پارتی عملا در کوس رسوایی آن دمیده شد. اگر پیوند شاخ و شار برنامه ای استراتژیک محسوب می گردد یا راسان- که به لحاظ واژه شناسی نیز کاملا غلط و دور از معنایی است که این حزب در نظر دارد- مقطعی جدید در این مبارزه است چرا با چند تهدید و تشر جمهوری اسلامی ایران و اشرار خواندن ضد انقلاب از سوی کریم سنجاری و اظهارات ناظم دباغ و اخیرا نچیروان بارزانی عملا دچار ایست شد؟ مگر نه اینست که استراتژی و تاکتیک باید در راستای هم، مکمل یکدیگر محسوب می شوند؟
آینده
انتظار می رفت حزب دموکرات کردستان ایران با اعلام راسان زبان سیاسی، مطالبات سیاسی و پیوندهای سیاسی خود را نیز در راستای این استراتژی تغییر دهد. بتواند با همسنگران پیشین به اتحادی مجدد دست یابد، با نیروهای دیگر به ایجاد پلاتفرمی سیاسی-نظامی دست بزند، با انتقاد از گذشته خود در راستای دست یابی به اهداف کلانتر زمینه نزدیکی با حزب حیات آزاد کردستان را فراهم آورد، به انسجام صفوف حزبی خود در خارج دست زند و ... اما تا به کنون نه تنها چنین اتفاقی نیفتاده است بلکه سیاست بر مدار گذشته همچنان به سیر و سلوک منفعلانه خود ادامه داده و نیروهای این حزب- علیرغم بازگشت تعدادی بیش از انگشتان دست به کردستان- همچنان درصدد سکنی گزیدن در ولایات غربی زمین و تداوم مبارزه از طریق فضای مجازی برآمده اند. آینده ای در کار نیست، آینده همان اکنون و گذشته ای است که ما در حال ساختن آنیم. کردهای ایرانی سالهاست با این نوع مبارزه، با توهم و رمانتیسیسم خو گرفته اند؛ باید در انتظار شورای میهنی شرق کردستان در آینده ای نچندان دور با نظارت پارتی و احتمالا با مبالغ اهدایی دول جوار باشیم. بگذارید با این دم خوش باشیم که همین دم زندگی است.
مطالب مرتبط:
کلمات کلیدی:
چند لحظه منتظر بمانید...
بازنشر مطالب پایگاه خبری و تحلیلی روژ تنها با ذکر منبع مجاز است