موضوع روز:

نویسنده میهمان

به‌ چالش کشیدن مدرنیته‌ی سرمایه‌داری، بر پا کردن کنفدرالیزم دمکراتیک

Friday, November 27, 2015

انسان آن موجودی است که‌ حقیقت را ممکن میکند.
[پیام اوجالان است به‌ دومین کنفرانس "تز آلترناتیو"]
دانشگاه هامبورک، ۳-۵ آپریل ۲۰۱۵


برگردان‌ از ترکی به‌ کردی: نجیبه‌ قره‌داغی
برگردان از کُردی به‌ فارسی: ژوان


حظار محترم؛
به‌ واسطه‌ی حضور شما شرکت کنندگان در کنفرانس، با احترام، درود میفرستم به‌ تمامی جویندگان حقیقت. این کنفرانس از جهت روشن کردن و تقویمِ پارادایمی برای آزادیهای بنیادینِ اکنون و آینده‌مان، اهمیتی تاریخی دارد. بدین وجه، من بر این باورم که‌ این کنفرانس میتواند به‌ مثابه‌ی حمایت معنیداری باشد از برپایی "آرمان آزادی"ی انسانیت. حسرت این را دارم که‌ نتوانسته‌ام در این کنفرانس در کنارتان باشم؛ با این وجود اما با تمام احساس و ذکر و جانم، با شمایم. 

در این میان من خود را علیه‌ سیستم سرمایه‌داری و، چونان مبارزی در راه آزادی مینگرم. هم اینک هیجان وصف ناشدنی‌ای دارم برای همرسانی ایده‌هایی که‌ بارور کرده‌ام.

عزیزان، حالا دیگر "مدرنیته‌ی سرمایه‌داری" از بسیاری جهات به‌ مرحله‌ای رسیده‌ است که‌ بیش از این نتواند خود را بزییَد. اگر به‌ لمحه‌ای نگاهی بر آن فرا داریم: مسئله‌ی افزایش جمعیت، نابودی منابع طبیعت، نامتوازن شدن ساز و کار محیط زیست، فروپاشی [ساختهای] اجتماع، اینها همه‌، به‌ نحوی تصاعدی رو به‌ رشد اند. فروپاشی ارزشهای اخلاقی و ازهم پاشی مفهوم "زمان و مکان" در زندگی نیز خود نمایی است از مدرنیته‌ی سرمایه‌داری امروزی. از دیگر سو، شاهد بی‌معناشدن عظمت زندگی و وجه‌ شاعرانه‌ی آن هستیم. از نتایج چنین رویکردی است، بیماریهای ڕوحی-روانی و انباشته‌کردنن سلاحهای اتمی در انبارهای تسلیحات که‌ خود جهان را به‌ بیابانی مانند کرده‌ است. عزیزان، چنین است که‌ جنگی بی‌حد و حصر همه‌ی اصول و مبانی زیست اجتماعی جهان حاضر را به‌ لرزه‌ درآورده‌ است؛ وضعیتی که‌ روز محشر را تداعی میکند.

ظهور و بروز واقعیتهای نامبرده‌ تا بدین پایه‌، گویای این است که‌ "مدلهای حقیقت" دیگر حرفی برای گفتن ندارند. روشن است که‌ من در جایگاهی نیستم که‌ تابلویی از نومیدی را برایتان به‌ تصویر بکشم، با این وجود، اما، دیگر نمی‌توان در مقابل ازدست شدنِ زندگی سکوت کرد و فریادی برنیاورد.

قوام مدرنیته‌ی غرب بسته‌ی سه‌ مؤلفه‌ی صنعت¬گرایی، دولتِ ملی و سرمایه‌داری است؛ اما هم اینها متاسفانه‌ خونینترین عصر را به‌ بار آورده‌اند. مدرنیته‌ی غرب، مدرنیته‌ای که‌ مبتنی بر این سه‌ مولفه‌ است، چنان درهم‌ و دگردیسه‌ گشته‌ که‌ رو به‌ سوی جنگ داخلی جوامع (فاشیزم) نهاده‌ است. این مدرنیته‌، در میان دول ملی نیز منجر به‌ دامن زدن جنگی بین‌المللی، منطقه‌ای و جهانی شده‌ است. مدام بازگفته‌ایم که‌ "سود" نحوه‌ی تولید و عرضه‌داشت خاص خود را دارد؛ همچنین دولت ملی، صنعتی‌گرایی را به‌ هدف اصلی خود بدل کرده‌ است و تماماً خواست سرمایه‌داری را به‌جا می آورد. کاپیتالیزم آنگاه که‌ پروژه‌ی "دولت-ملت"سازی را چونان هدفی فرا روی خود نهاد، چنان کرد که‌ ابتنای دولت بر ناسیونالیزم بتواند دولت-ملت را قوام بخشد! هم از این رو آنها متوجه‌ بوده‌اند که‌ پیاده‌کردن این شیوه‌ی دولت‌ داری، برای اجتماع و انباشت سرمایه‌ چونان یک ضرورت است.      

اعلان جنگ همه‌جانبه‌ی "مدرنیته‌ی کاپیتالیزم" علیه‌ جامعه‌، چنان کرده‌ است که‌‌ تقویم "مدرنیته‌ی دموکراتیک" چونان جوابی درخور، بیش از پیش تبدیل به‌ ضرورتی عاجل گردد. جان‌مایه‌ی "مدرنیته‌ی دمکراتیک"، در واقع همین نیروهای تمدن دمکراتیک امروزی است، نه‌ دقیقه‌ای از یک عصر طلاییِ به‌سرشده‌! همچنین، آرمانی در دوردستِ آینده‌ نیز نیست، بلکه‌ موضع و هستیِ حال¬حاضر فرد و افراد اجتماع¬ی است که‌ با بودنِ در سیستم سرمایه‌داری و کنار آمدن با منافع آن سر ناساز دارند.

هم اینک میخواهم بگویم، برای اینکه‌ به‌ آلترناتیو وضع حاضر بدل شویم، باید با‌ "مدرنیته‌ی سرمایه‌داری" که‌ بر سه‌ پایه‌ی سرمایه‌داری، صنعتی‌گرایی و دولت ملی بنا شده است، به‌ مقابله‌ برخیزیم.‌ بدین معنی که‌ سیستمی را بپرورانیم که‌ در مقابل این سه‌ مؤلفه‌ (صنعتگرایی، دولت ملی، کاپیتالیزم) بتواند پیشنهاده‌های جامعه‌ی دمکراتیک، صنعتگراییِ اکولوژیک و کنفدرالیزمِ دمکراتیک را پیش بنهد و بدین شکل مدل "مدرنیته‌ی دمکراتیک" را قوام بخشد. بی‌گمان با ابتنا به‌ میراثی که‌ از تمدن دمکراتیک در دست است، فرصت مقابله‌کردن با نظام سرمایه‌ و امکان چیرگی بر آن مهیاتر خواهد شد.

"کنفدرالیسم دمکراتیک"، که‌ همان چارچوب اصلی سیاستِ مدرنیته‌ی دمکراتیک است، زیستن را به‌ منظور از-نو-بنیاد-نهادن افاده‌ می‌کند. "مدرنیته‌ی کنفدرالیسم دمکراتیک" در قبال مسائل اتنیکی، آیینی، شهرنشینی، پرسمانهای محلی، منطقه‌ای، و ملی (که‌ همگی سرمنشاءشان بی¬شک مدلهای فاشیستی جامعه‌ است) مدلی یکرنگ و منولوگ و هژمونیک است. همه‌ی این مشکلات زاده‌ی مدل دولتِ ناسیونالیستی هستند. این است که‌ به‌ مثابه‌ی پاسخی، گزینه‌ی ملت دمکراتیک را همچون برون‌رفت و راه چاره‌ پیش نهاده‌ایم. در "مدل ملت دمکراتیک" این حق برقرار است که‌ تمام واقعیتهای اتنیکی، مفاهیم آیینی، مدیریت شهری، محلی، منطقه‌ای و ملی، در چارچوب سیستم فدرالی و با هویت محلی خاص خود حضور داشته‌ باشند. ایدئولوژی "مدرنیته‌ی دمکراتیک" مسائل را از گوشه‌نگاه‌ راهبرد اقتدارطلبی و دولت‌محوری نمیبیند.

اینکه‌ "نظامهای تمدن" در طول تاریخ خود را در چارچوب حاکمیت و دولت زیسته‌اند، میتواند گویای آن باشد که‌ مدرنیته‌ی سرمایه‌داری امروزه‌ تمدنهای تاریخی پیش از خود را نمایندگی می¬کند، مدرنیته‌ای که‌ با راهبرد حاکمیت و دولت به‌ مسائل و مشکلات جامعه‌ می‌نگرد. اما در واقع دولت و حاکمیت خود سرمنشاء آن مسائل اند، مسائلی که‌ تازه‌ بنا دارد آنها را با ابزار خشونت هم رفع و جور کند.

عزیزان، بیماری قدرت و حاکمیت حقیقتاً زیستن را کشته‌ است. این است که‌ مدرنیته‌ی دمکراتیک جایگزینی برای آن زیستنی است که‌ دیگر به‌ واسطه‌ی حاکمیت و اعمال قدرت از بین رفته‌ است.

اکنون، عصرِ بر پا شدن آن جامعه‌ای فرارسیده‌ است که‌ در آن حاکمی وجود ندارد؛ جامعه‌ای که‌ زندگی آزاد زنان، اکولوژی و اقتصاد را در خود جای داده‌ است. قوام اجتماعات در "مدرنیته‌ی دمکراتیک" بدون مشارکت زنان نه‌ تنها نمیتواند بر جا باشد، بلکه‌ حتی بسی بیشتر، هرگونه‌ دگرگونی¬ای با قدمهای آگاه‌ و فعال زنان است که‌ به‌ انجام می‌رسد. تشکیل یک جامعه‌ی اقتصادی موفق نیز با پیشاهنگی زنان است که‌ شکل می¬گیرد؛ همچنان که‌ ضرورتِ تجدید حیاتِ نیروی کومونالِ زنان، بدون پیشاهنگی زنان محال است.

علم "اکولوژی"، [از نگاه ما] علمی است که‌ جامعه‌ را به‌ واسطه‌ی آگاهی زنان به‌ سوی مقاصدش راه‌ می‌برد. همین است که‌ زن همیشه‌ چونان حافظِ زیستِ جهان شناخته‌ می‌شود. کوتاه‌ سخن اینکه‌، عصر "مدرنیته‌ی دمکراتیک" عصر انقلاب و، تمدن و مدنیتِ زنان است. [عصری که‌] زنان با تحلیل واقعیتهای خودشان، خود را تبدیل به‌ محور حقیقت می¬کنند و زن آزاد را چونان بنیادیترین بنیادِ زیستن، در جامعه مشارکت می‌دهد.

عصر سرمایه‌داری، که‌ دولت و حاکمیت بنیاد تمدنش را برپا داشته‌ است، نه‌ تنها دستاوردهای عقلانیت را پایمال کرده‌ بلکه‌ حتی عقل‌ورزی سنتی را نیز نابود کرده‌ است. [با این وجود] ما اکنون در مرحله‌ای پای داریم که‌ در آن، عقلِ آزاد با همه‌ی وجوهش به‌ عرصه‌ آمده‌ است.

پارادایم مدرنیته‌ی سرمایه‌داری مبتنی بر جنگی است علیه‌ اجتماع و آزادیهایش. اما در مدرنیته‌ی دمکراتیک، زیستن و تجدید حیات اصل و اساس است؛ به‌ تعبیری دگر: امکان وقوع جهانی نو ممکن است.

همراهان عزیز؛
در کل می‌توان در مصاحبت در باب مدرنیته‌، علی‌الخصوص در باب "مدرنیته‌ی دمکراتیک"، چشم-اندازهایمان را نسبت به‌ حقیقت وسیعتر کنیم. میتوان آن زیستنی را که‌ تا کنون در راهی اشتباه و نادرست به‌ هدر رفته‌ است، فرو گذاریم و آن را به‌ سمت و سوی درست راهبر شویم. میتوان با فلسفه‌، هنر و علم _ چندان که‌ به‌ موجب تحول در آگاهی و به‌ سبب جهانبینی مدرنیته‌ی دمکراتیک، سویه‌ی اجتماعی یافته‌ است_ "مفهوم حقیقت" را تقویت و "زیستنِ حقیقی" و شاد و خوب را همه‌گیر کنیم.

در زندگیِ انسان، هیج چیز ارزشمندتر از این نیست که‌ انسان پای واقعیتها را به‌ حقایق بکشاند. جستجوی حقیقت ارزشمنترین فعل انسانی است. اگر بشود انسان را در جمله‌ای خلاصه‌ کرد: انسان موجودی است که‌ حقیقت را ممکن میگرداند. حقیقت عشق است. عشق، زیستنِ آزاد است.

بدین وسیله‌ بار دیگر با احترام درود میفرستم به‌ همه‌ شرکت کنندگان در این کنفرانس. هیجان و پروای آن نتایجی را دارم که‌ این کنفرانس به‌ آنها دست می‌یازد. شک نکنیم، آزادی پیروز خواهد شد.

زندان امرالی/ عبدالله اوجآلان

Telegram Icon

به تلگرام پایگاه خبری و تحلیلی روژ بپیوندید

مطالب مرتبط:

کلمات کلیدی:


بازنشر مطالب پایگاه خبری و تحلیلی روژ تنها با ذکر منبع مجاز است

تحلیل خبر

analis picture

قاتلانی بی خبر از مقتول؛ روایت قتل امید حسنی

آسمان شهر ابری است و از شب گذشته باران امان نمی دهد. شهر همچون تمام روزهای انقلاب "ژن، ژیان، آزادی" ملتهب است وآبستن حوادث تلخ و شیرین. مردم هنوز عزادار زانیار الله مرادی و عیسی بیگلری هستند؛ دو جوانی که شامگاه ۲۳ آبان و در جریان اعتراضات مسالمت آمیز در عباس آباد به قتل رسیده بودند. سومین روز مراسم جان باختن این دو جوان مصادف شده با چهلم شهدای ۱۶ مهر.

یکشنبه ۲۸اسفند۱۴۰۱/ ۱۴:۵۵


خبر


مصاحبه

Interview Picture

هیچکس نباید از انتقاد من برای تضعیف HDP استفاده کند. من عضو HDP هستم و خواهم ماند. من می خواهم همه این را به خوبی بدانند

پنجشنبه ۱۱خرداد۱۴۰۲/ ۱۷:۵۶