محمد غزنویان
زبون سازیِ نیروی کار از کانال مهاجرپذیری
Sunday, January 17, 2016
Telegram
چندی پیش و در روزهای رسیدنِ موج نسبتا بزرگی از پناهجویان سوری به کرانههای اتحادیهی اروپا، نجیب سویرس میلیاردر مصری که در زمرهی اصلیترین سهامداران شبکهی خبری یورونیوز (ارگان خبری اتحادیهی اروپا) محسوب میشود، پیشنهادی سخاوتمندانه ارئه داد؛ مبنی بر اینکه دولتهای اروپایی جزیرهای خالی از سکنه درآبهای ایتالیا یا یونان را به او بفروشند تا او نیز مهاجران سوری را اسکان داده و برایشان کشوری جدید بسازد.۱ او پیش از برشمردن هر امتیازی وعده کرده بود برای آوارگان سوری شغلی مهیا خواهد کرد تا آنها با تکیه بر دستمزد حاصله، هر وقت که خواستند به کشور خویش بازگردند. روایت سویرس روزآمد شدهترین شکل از تحریفِ وضعیت اضطراری است. وضعیتی که با شوکهای نظامیِ ابرقدرتهای جهانی و قدرتهای منطقهای آغاز، ولی در نهایت چنان بازتعریف میشود که آوارگان جنگی را به تعدادی «مهاجر اقتصادیِ» جویای کار تقلیل دهد.
آوارگان و پناهجویان جنگی در پی وضعصیت اضطراریِ حاصل از بمبارانهای چندجانبه و ایجاد شرایطی پیچیده که مرزهای شناختِ جبههی خودی و غیرخودی غیرممکن میشود، تن به مخاطرات بیشمار در راه مهاجرت میدهند. تقریباً روزی نیست که تعداد قابلتوجهی از این مهاجران در مسیرهای مهاجرت (خاصه مسیرهای دریایی) جان خود را از دست ندهند و اینکه در اردوگاههای پناهندگی با بلاتکلیفی دست و پنجه نرم نکنند. با این وجود آنچه توسط رسانهها ساخته و پرداخته و منتشر میشود، سرپوش گذاردن به واقعیت فرار از مرگ به نفع رویای ساختن یک زندگی بهتر است.
در این تصویر تاریخچهی منجر به آوارگی، به حاشیه رانده شده و میل به رفاه به مرکز تحلیلهای عامهپسند برکشیده میشود. در این گام نخست، پناهنده به انسانی همیشه سرگردان مبدل میشود که اساساً توفیری فیمابین زیست پیشا و پسا جنگی او وجود ندارد. پناهجو یک متکدیِ بالفطره است که به فراخورِ میزان دارایی میتواند میانِ زیستن در نقاط مرزی خاورمیانه و اردوگاههای جنگی یا سرزمینهای اروپایی دست به انتخاب بزند.
از همین روست که حتی انسانیترین فیگورهای سیاستمداران اروپایی در لحظهی حرکت انفجاری پناهجویان به سمت اروپا در بهترین حالت از سطح اقتصاد سیاسیِ خیریهگری فراتر نمیرود. اما بدون کمترین تردیدی پسِ پشتِ تمام این فیگورها، مجموعهی دقیق از محاسبات اقتصادی وجود دارد.
بهعنوان نمونه، «انستیتوی تحقیقات اقتصادی آلمان بر این نظر است که پناهجویان میتوانند ظرف چهار سال، بیش از هزینههایی که جذب آمادهسازی آنها برای ورود به بازار کار شده، سودآوری اقتصادی داشته باشند». در حالیکه رسانهها بر ژستهای بشردوستانهی مرکل متمرکز میشوند، اقتصاددانان آلمانی به این نتیجه میرسند که کسریِ ششصدهزار نفری نیروی کار از طریق جذب پناهجویان قابل جبران خواهد بود تا اقتصاد این کشور تا سال ۲۰۲۰ به رشد ۷ /۰ برسد.۲ طرفه آنکه شاید تفاوت این موج مهاجرت با موجهای مشابه پیشین، این باشد که درصد نیروی کار متخصص در میان این پناهجویان بسیار بالاست. دولت آلمان هماکنون برای جذب خارج از نوبت نیروی کار متخصص بادآورده و تزریق آن به بازار، برنامههای ضربتی متعددی در دست اجرا دارد.
در واقع این تازهواردها بهمثابهی خونی تازه به رگهای اقتصاد آلمان تزریق خواهند شد تا نیروی کار نسبتاً پیر این کشور بتواند خود را تجدید کند (کافی است دقت کنیم که بهازای هشتصدهزار نفری که در سال جاری در آلمان به سن بازنشستگی رسیدهاند، هفتصدوپنجاههزار پناهجو در آلمان پذیرفته شدهاند). با توجه به این مولفهی مهم که عمدهی این جمعیت تازه وارد درست در سن اشتغال قرار دارند، یکی از مهمترین خلاءهای اقتصاد آلمان یعنی کسریِ نیروی کارِ ماهر جبران خواهد شد.۳ این در حالی است که بروندادِ عموم رسانههای وابسته به نهادهای قدرت، ناظر است بر هزینههای گزاف آموزش و اسکان این پناهجویان.
مارکس، «رابینسون کِروزوئه» ( قهرمان رمانی از دانیل دِفو) را جزو نخستین قهرمانهای برساختهی دورهی بورژوایی میدانست. قهرمانی که دریاها را درمینوردد و آنگاه که کشتیشکسته و سرگردان به جزیرهای ناشناخته میرسد، با کمکِ دانشِ پیشینیِ خود شروع به استثمار بومیان کرده و سنگ استعمار را بنا مینهد. جزیرهی سرشار از مواد خام و البته نیروی کار بسیار ارزانقیمت که با معجزهی ماجراجویِ بریتانیایی به موتور محرکهی کشف بازارهای جدید و مصرفکنندگان تازه بدل میشود. ادوارد سعید روشنفکر فلسطینی نیز در اثر درخشان خود با نام «امپریالیسم و فرهنگ» و با استناد به دادههای مارکس، داستان دفو را پیشگام ادبیات استعماری نامید که از بطن آن، حاکم بهرهکش به قهرمان خلقها تبدیل شده است.
حال باید به برخی از گمانهزنیها نظر کنیم که ظرف کمتر از دو ماه جامعهی عمل پوشیدهاند و از رهگذر اقتصاد-سیاسی خیریهگیری در حال بازتولید اشکالی از فاشیسم هستند:
الف: حزب سبز نروژ پیشنهاد داد که پناهجویان را در مجمع الجزایر سوالبارد، در نزدیکی قطب شمال اسکان دهند. نمایندگان محلی امیدوارند سوالبارد بتواند جمعیت پناهجویان را بپذیرد و آنها را اسکان دهد. جزایر سوالبارد 61 هزار کیلومتر مربع مساحت دارد و جمعیت آن 2600 نفر است. در این مجمعالجزایر بیش از 3 هزار خرس قطبی زندگی میکند. حزب سبز نروژ از فرماندار سوالبارد خواست تا مسائل حقوقی این پیشنهاد را مورد بررسی قرار دهد. جزایر سوالبارد در حوزهی شینگن قرار ندارد و رفتوآمد به آن مقررات ویژهای دارد. بیشتر مردم این جزیره در یک معدن زغالسنگ کار میکنند، اما این صنعت رو به افول است و بهزودی 150 نفر از کارکنان این معدن از کار بیکار خواهند شد. اسپن روتواتن، رهبر این حزب گفت: اروپا اکنون در تبوتاب افتاده، و وقت آن است تا در برخورد با پناهجویان اصول و ارزشهای اخلاقی خود را در بوته آزمایش قرار دهیم. پیش از حزب سبز، یکی دیگر از احزاب نروژ هم پیشنهاد اسکان 10 هزار پناهجو را در این جزایر داده بود. سیاستمداران نروژی امیدوارند که با اسکان پناهجویان کسبوکار در این جزایر رونق بگیرد.۴
ب: پلیس دانمارک قصد دارد اشیاء ارزشمند پناهجویان را از آنها بگیرد و از آن برای تامین مخارج پروسه پناهندگی استفاده کند. این تصمیمی است که از سوی اداره مهاجرت دانمارک اتخاذ شده است. به عبارتی، دولت دانمارک تعیین میکند که پناهجویان چه میزان پول و دارایی میتوانند همراه داشته باشند و چه میزان از آن توسط دولت مصادره میشود. اموالی که توسط دولت مصادره میشود، قرار است خرج پروسه پناهندگی شود.۵
ج: یوها سیپیلا، نخستوزیر فنلاند، روز سهشنبه اظهار داشت افرادی که برای پناهندهگی به این کشور میروند باید بهطور رایگان کار کنند، این اقدام بهخاطر سختتر ساختن شرایط برای مهاجرینی که به این کشور میروند اتخاذ شده است. حکومت فنلاند اظهار میدارد بعد از این وضعیت کشورهای اصلی پناهجویان را سالی دو بار بررسی میکند و در صورت نیاز با در نظر داشتن وضعیت این کشورها اجازهی اقامت پناهجویان را لغو میکند.۶
آنچه به کرات از مارکس نقل شده است، تکرار دوبارهی تاریخ است اگر چه بار نخست به صورت تراژدی ولی بار دوم به صورت کمدی متجلی خواهد شد! این دقیقاً حدیث زمانهای است که پیش روی ما مفتوح است. زمانهای که نیروی کار ارزان بهجای رابینسون کِروزوئه رنج دریانوردی را به جان خریده، در طوفان گرفتار شده و میمیرد تا بازماندگاناش در انتظار عزیمت به جزایر خالی از سکنه و برای بیگاری و تندادن به استثمار در صف بایستند. کمتر لحظهای در تاریخ تا این پایه کمیک بوده است! لحظهای که کروزئهی مصری با ثروت اساطیری فراعنه، مالک تریبون خبریِ اتحادیهی اروپا باشد و به درمانگان ندا دهد که:
بشتابید و در جزیزهی شخصیِ من قرنطینه شوید. بیایید و در معادن بکر یونان کلنگ بزنید تا هم خودتان به پرولتاریای آبآورده تبدیل شوید و هم به بازپرداخت وامهای یونان کمک شود. این لحظهای است که بورژوازی در پی انکشاف اشکال تازهتری از قرنیطنهسازی و استثمار نیروی کار، اذهان نسبتاً بیدارِ زمانه را دچار مالیخولیا میکند.
سهگانهی فوق که از قضا جملگی نیز در منطقهی اسکاندیناوی محقق شدهاند میتوانند نویدبخش شکلی از عادیسازیِ تبعاتِ شوکهای نظامی باشد. این شوکها که مطلقاً در خارج از مرزهای دولتهای فرهنگی و عمدتاً در خاورمیانه بر سینهی جنوبنشینان مینشینند، طی پروسهای قاعدهمند شده و ضمن ایجاد بستری خارقالعاده برای مداخلهگری شرکتهای چند-ملیتی و سرمایهگذاران اروپایی-آمریکایی، به یاریِ بازسازی اقتصادی غرب نیز میآیند.
اهمیت وضع و اجراییسازیِ قوانینی از این دست در جغرافیای دولتهای رفاه، بهمثابهی آب سردی است بر رخسارهی آنها که خامدستانه دستاندرکار بازتعریف و بازنشر مدلهای اقتصادی این منطقه هستند.
کل این پروسه را میتوان بهعنوان زبونسازیِ نظاممند نیروی کار تعبیر کرد. در این فرایند، مهاجرانی که در سرزمین مبداء واجد سطحی از آموزش و تخصص بودهاند، خلع سلاح کامل شده و مجبور خواهند بود از نو و بهتناسب نیازهای سرزمین مقصد آموزش بگیرند. این آموزشها عموماً کمی بوده و اصرار دارند تا تازهواردان هرچه سریعتر در جرگهی نیروی کار وارد بازار شوند. از این روست که این نیروی کار میتواند بهسرعت، ارزانترین و مطیعترین لایه از طبقهی کارگر اروپا را تشکیل دهد. نیروی فاقد هرگونه آموزش صنفی و سندیکایی که برای کسب حداقلی از حق ماوا ناگزیر است صفی طولانی از پاسداران مرزی و سیم خاردارها را پشت سر گذارد و به نقطهای برسد که نیروی کار خویش را در ازایِ حق اقامت موقت معاوضه کند.
بدون تردید این شکل از استثمار که در حال حاضر تنها از مدخل کمپینهای خوشآمدگویی به مهاجرین عبور میکند، به عادیسازیِ نوظهورترین اشکال بردهداری منجر خواهد شد. تخلیهی حداقل داشتههای مالیِ پناهجویان و ادبیات بیشرمانهی کار بدون دستمزد در کنار تهدید دائمی مبنی بر بازپس فرستادن پناهجویان به سرزمین مبداء، عزمی جدی است برای بازپسگرفتن حداقلهایی از حقوقِ کارگری که در اثر دههها کنشگری و ممارست طبقهی کارگر اروپا بدانها بازپس داده شده است.
این شکل از زبونسازی نیروی کار میتواند لایههایی از طبقهی کارگر اروپا را که در اثر بحرانها و سیاستهای ریاضت اقتصادی روزبهروز در تنگنای بیشتری قرار گرفته است، هرچه بیشتر به دامن راستگرایان نزدیک سازد تا شاهد تقویت بنیانِ ناسیونال سوسیالیسمی نوبنیاد باشیم. در واقع کل این پروسه قادر خواهد بود فاشیسم را چنانکه کمترین تکانههای نظامی آن مشمول حال شهروندان اروپایی شود، بازیابی کرده و مهر خاورمیانهای را همچون ستارهی داوود بر پاسپورت مهاجران بدوزد.
همانطور که امروز کمتر کسی هست که از لیبی پسا-قزافی خبری داشته باشد، دیری نخواهد پایید که سوریه نیز مشمول مرور زمان خواهد شد. با این وجود، آنچه از این کشور و کشورهایی از این دست در بطن اروپا باقی خواهد ماند، بردگانی است کمجیره و مواجب (اگر بنا به روند جاری نگوییم بیجیره و مواجب) که مولدان ارزش افزوده برای اقتصاد اتحادیه خواهند بود و در ذهنشان خاطرهای کمسو از پرچمهایِ «مهاجرین خوش آمدید» سوسو خواهد زد.
منبع: پراکسیس
مطالب مرتبط:
کلمات کلیدی:
چند لحظه منتظر بمانید...
بازنشر مطالب پایگاه خبری و تحلیلی روژ تنها با ذکر منبع مجاز است