صلاح الدین خدیو
پان ترکیسم و آذربایجان غربی
Sunday, December 15, 2013
Telegram
صلاح الدین خدیو
نامە ٦٠ نفر از نخبگان و فعالان فرهنگی و مدنی کُرد آذربایجان غربی به رئیس جمهور روحانی در نخستین روزهای آغاز صدارت و طرح خواستە رفع تبعیض ها و نابرابریهای گوناگون موجود در استان و نیز احتمال انتصاب یک مدیر ایلامی به استانداری آذربایجانغربی، هر چند با استقبال و همراهی و حسن ظن بسیاری روبرو شد، اما ازجانب برخی رسانەهای مجازی منسوب به محافل چند نفرە موسوم به پان ترکیست با موجی از تخطئە، تحریف، جعل حقایق و توهین مواجە گردید .
تقریبا نیاز به هیچ دلیل و برهانی ندارد کە این گروهک ها و محافل چند نفرە فاقد هر گونە خط و ربط و ریشە و اصالتی در میان مردم فاضل و فرهیختە آذربایجان بودە و مخصوصا نسبتی با طبقە متوسط زندە و پیشرو این خطە ندارند که از قضا به نسبت سایر مناطق ایران، بیشترین درهم آمیختگی و امتزاج را با روندهای اصلی فرهنگی جامعە در دهە های اخیر داشتە و عموما از ارزش ها و هنجارهای فرهنگی ملی و ایرانی پیروی می کنند که خود بیش ترین نقش و سهم را در آفریدن و پروراندن آنها داشتەاند. از لحاظ اقتصادی هم ارتباط تنگاتنگ، تاریخی و عمیق و ناگسستنی بورژوازی و بازار آذربایجان با بازار سراسری و اقتصاد ملی به گونەای است کە در بزنگاه های حساس و تاریخی باعث تسهیل و تشویق روند ملت سازی در ایران، از طریق کمک به ظهور نظام اقتصادی مبتنی بر سرمایە و جامعە مبتنی بر مفهوم ملت شدە است. در واقع سر نخ بسیاری از روندهای ملت سازی ایران و حتی نمادها و نهادهای آن را باید در آذربایجان جست. با این وصف از نقطە نظر هستی شناختی، جایی برای جدی گرفتن دعاوی این محافل منزوی و چند نفرە باقی نمی ماند. اما نبود فضای رسانەای مناسب و سر و صدای بلند آنها کە از منطق کوتاە و عقلانیت ابترشان ناشی می شود، ضروری می نماید که گاە و بیگاە اخگری بر تاریکخانە پستوهای نم کشیدە سیاسشان انداختە شود تا حدود و اندازە، وزن و جایگاە واقعیشان مشخص گردد.
پان ترکیسم، کودکی ابدی یک اندیشه
تبار پان ترکیسم در قامت یک ایدئولوژی سیاسی به نیمە دوم قرن نوزدهم بر می گردد. آن زمان کە در سرزمین های غیر روس امپراتوری روسیە، تحت تأثیر زاد و ولد ناسیونالیسم های اروپای شرقی - آنها هم لابد در زیر تأثیر دومینیو وار تأسیس دولت های ملی در غرب اروپا - در میان نخبگان ترک ساکن روسیە نوعی خود آگاهی قومی پدید آمد. این خود آگاهی کە ناظر به تشکیل اتحادیەای از ترک تباران بود، در برهەای از تاریخ و در دوران ترک های جوان به سایست رسمی دولت عثمانی تبدیل شد. روند تحولات بعدی اما نشان داد کە برای این رٶیا پردازی سیاسی نە آمادگی نرم افزاری مناسب وجود دارد و نە دولت از توش و توان افتادە عثمانی از توان کافی برای پیگیری این سیاست خارجی رمانتیک برخوردار است. به همین خاطر پان ترکیسم به مثابه امر سیاسی صورتی جدی به خود نگرفت و مثلا هیچگاە منزلتی مشابە پان عربیسم ناصر و حزب بعث در دهەهای شصت و هفتاد میلادی نیافت. در دوران استقرار جمهوری در ترکیە هم به کلی از برنامەی دولت کنار گذاشتە شد و کمالیسم به مثابە ایدئولوژی دولت گرای ناسیونالیستی معطوف به سرزمین آناتولی جای آنرا گرفت. در دوران پس از فروپاشی شوروی و استقلال جمهوریهای آسیای میانه هم هیچگاه در مقام یک پروژه سیاسی جدی مجال طرح نیافت و تنها گاه و بیگاه و به صورت تاکتیکی در دستور کار سازمانهای جاسوسی برخی کشورهای منطقه به هدف نیل به برخی اهداف کوتاه مدت سیاسی قرار گرفت.
بر همین سیاق نمونەی وطنی این نگرە خام و کوتە فکرانە قرن نوزدهمی نە اهمیت و منزلت سلف تورانیش را دارد و نە حتی رابطە صحیح و وثیق معرفتی با آن. هر چە باشد انقطاعی صد سالە بین ایندو در میان است. صد سال زمانی مناسب و حتی بس دراز برای تولد، بلوغ، خیزش و احیانا پژمردگی یک نمونە ناسیونالیستی است. بە سرگذشت و داستان تکامل و تغییر و تحول ناسیونالیسم در ممالک غربی بعنوان مهد و زادگاە این ایدئولوژی نگاه کنید. همین آلمان و ایتالیای اولترا ناسیونالیست دهەهای بیست و سی را ببینید که امروزە چگونە داعیە دار ناسیونالیزم مدنی و شهروند مدار شدەاند. یا ادبیات سیاسی تولید شدە بە وسیلە اندیشمندان ناسیونالیزم ایرانی در ابتدای سدە حاضر را در نشریاتی چون کاوە و ایرانشهر را با نمونەهای معاصر آن مقایسە نمایید تا دریابید که در همین ناسیونالیزم نسبتا خوش خیم - در مقایسە با همسایگان و نمونەهای مشابە- چە تغییرات فکری و گفتمانی عظیمی از نقطە عزیمت رمانتیسم و نژاد باوری و تجدد آمرانە بە سمت جامعە مدنی و دمکراسی و حقوق شهروندی و توسعە پایدار روی داده است. ناسیونالیزم کردی در عراق و ترکیه هم به عنوان اندیشەای کە نە از جانب دولت ها بلکە از سوی نهضت ها و جنبش های آزادیخواهانە تغذیە و ترویج می شود، قاعدتا می بایست رادیکال تر، تند خو و خشن و نامنعطف باشد، در حالیکه بر عکس، از بسیاری از همتایانش در کشورهای همسایە و غیر همسایە متساهل و مدارا جوتر است. شاید بدلیل همان تداوم و پیوستگی تاریخی و صیقل خوردن های فراوان نظری و عملی کە لاجرم آن را به نوعی کمال و پختگی رساندە است.
پس چرا پان ترکیسم بهرەای از اعتدال و انصاف نبردە و بانگی بلند و طنینی نارسا دارد؟ برای پاسخ به این سٶال دلایل متعددی می توان اقامە کرد کە صد البتە بخشی از آنها در سطور فوق آمد. اندیشە موسوم به پان ترکیسم در ایران، نسب از ایدئولوژی ابتری می برد کە حدود یک سدە پیش تومارش به لحاظ فکری و سیاسی در هم پیچیدە شد و در تمامی سالهای پس از آن هیچگاە مقام و منزلت و جدیت سابق را نیافت. مضاف بر آن ناسیونالیزم ترکی در ایران، خوب یا بد در تعطیلات تاریخی به سر بردە و دورە طلایی قرن بیستم را پاک از دست دادە است. تازه اگر فرض را بر این بگیریم که در دوره طلایی موصوف به لحاظ کارکردی از پس چالش های مهمی چون وفاداریهای مذهبی، پیوندهای اقتصادی و در هم تنیدگیهای سیاسی و تاریخی و اجتماعی آذریها با ایران بر می آمد یا مثلا فرصت آن را می یافت که در دوران بی سوادی توده ها و عصر ماقبل اینترنت و آموزش همگانی به طرح و بسط یک تاریخنگاری ملی جعلی پرداخته و از این رهگذر به تکوین نوعی هویت غیر ایرانی و یا ضدایرانی بپردازد. کاری که امروز جمهوری آذربایجان در زیر نور چراغها و پروژوکتورهای عصر اطلاعات انجام می دهد و مصداق جهد بی حاصل است.
پرواضح است که زمان فعلی برای این پروژه های سیاسی مناسب نیست. اکنون هم کە پان ترکیسم از جانب چند دستە و محفل نقل چند سایت اینترنتی و نشر کم تیراژ شدە، نە طبقە متوسطی را می یابد تا داعیە دار ارزش هایش شود و نە اقتصادی کە روابط و مناسباتش بە برآمدن و نضج آن یاری رساند .اتفاقا همین ویژگی محفلی بودن و منزوی ماندن است که طنین آن را ناخوشایند و بانگش را ناهنجار نموده است.آرا و اندیشه های محفلی و باندی مصداق امر غیر گفتمانی هستند.
ابعاد فرهنگی و اجتماعی روند ملت سازی در ایران از لحاظ تشکیل طبقە متوسطی کە وفادرا به هنجارهای دولت ملی باشد، در آذربایجان تقریبا بی رقیب و بلا منازع و بدون چالش بودە است. در واقع آذربایجان ایران با زیر ساخت های نسبتا پیشرفتە و جامعە شهری ریشە دار و توسعە یافتەاش یکی از نمونەهای قابل اعتنای "بی اعتنایی به ناسیونالیزم قومی "است که در ادبیات ناسیونالیزم یکی از ترم های جدی و قابل مطالعه است.
چیزی شبیه تجربەی هلندیها کە بە سبب گرایش به مذهب پروتستان کالونی و هویت یابی در چارچوب آن بدلایل کاملا سکولار، چندان دلبستەی ناسیونالیزم نشدند و یا نمونه کردهای شیعه در ایران که ترکیبی از وفاداریهای مذهبی و پویه های تاریخی متفاوت آنها را از دسترس گفتمان های ناسیونالیستی کردی خارج نموده است. بدون شک روند تکوین جامعە شناختی مقولەی هویت ملی در ایران که تا حد زیادی وامدار مذهب تشیع است، در این انتخاب آذریهای شیعە، هم بدلایل مذهبی و هم بدلایل سکولار و کارکردی مۆثر بودە است . در چنین وضعی تکلیف ناسیونالیزم ترکی چە می شود ؟ پاسخ روشن است . این ناسیونالیزم محکوم بە ماندن و درجازدن در دوران کودکی است . کودکی ابدی کە هیچگاە به نقطە عطف دوران بلوغ و بزرگی نمی رسد. برای چنین کودکی پیش بینی پژمردگی و مرگ از بلوغ و رشد و نمو آن آسان تر است . تازە ماندن دائمی در دوران کودکی بر خلاف تقدیر و طبیعت گذرا و محدود دوران طفولیت است و برخی از جذابیت های زیبا شناختی دوران کودکی ریشه در همان سرشت کوتاه و گذرای آن دارد. طولانی شدن دوران کودکی نه تنها به امری غیر زیبا شناختی تبدیل می شود بلکه پای بحث های جدیتری مانند نقایص ژنتیکی و نارساییهای مغزی هم به میان می آید . مخصوصا در زمانه ما که بدلایل گوناگون و از منظر زیست شناختی، میانگین سن بلوغ چندین سال - مثلا به نسبت ٢٠٠ سال پیش - کاهش یافتە و به عبارت دیگر کودکان امروز زودتر بزرگ می شوند، معیارهای زیاشناختی طفولیت هم متحول شده است.
شاید قرینە بیولوژیکی این اندیشە سیاسی خام و تنک را بتوان در عالم شامپانزە ها یافت. جایی کە شامپانزەهای جوان و سایر میمون های انسان نمای بزرگ، هنگامی کە در سە سالگی از شیر مادر گرفتە می شوند، بلافاصلە دندانهای دائمی شان رشد می کند و از نظر پیدا کردن غذا و پردازش و فراوری آن بالغ محسوب می شوند ولی تکامل زیست شناسی مغزشان بعنوان فرماندە بدن در همین حد باقی ماندە و بە دیواری بزرگ برای تمایز آنها و انسانها تبدیل می شود. تجربەی نازیسم در آلمان و فاشیسم در ایتالیا به عنوان اشکال افراطی اندیشەی ملی در واقع میدان داری و حکومت دندانهای بلند و چنگال های تیز و مغزهای کوچک بود.
اقتصاد سیاسی پان ترکیسم
بررسی نقطە عزیمت، خاستگاە و انگیزەهای داعیە های پان ترکیستی از منظر اقتصاد سیاسی، چشم انداز فراخ تری را به روی ما می گشاید. هر چند کە برای ایضاح بیشتر مطلب توضیحی ضروری باید بە میان آورد.
اشارە به اصطلاح اقتصاد سیاسی برای بررسیدن یک نگرە افراطی و نژاد پرستانە ناسیونالیستی،نسبتی با آنچە کە برخی اندیشمندان ناسیونالیزم برای بر آمدن اندیشەی ملی در چارچوب پیدایش و گسترش اقتصاد سرمایە داری بیان می کنند، ندارد. همانگونە کە از تئوری ساختارهای بر انگیزانندەی نخبگان بومی برای دامن زدن به نهضت های ناسیونالیستی نیز نسب نمی برد . در مورد اول همانگونە کە در ابتدای این مقال هم اشارە شد، بورژوازی آذربایجان بخش جدا ناپذیر و مهم و مٶثر از بازار ملی است و نە انگیزە و نفعی برای جدایی از آن دارد و نە بدلیل منطق سادە اقتصادی سود و زیان امکانی برای آن.
در مورد نظریه ای کە یکی از دلایل بر آمدن نهضت های ناسیونالیستی را تلاش نخبگان بە حاشیە افتادە پیرامون برای باز ستانی قدرت و منزلت سابق میداند، باید اظهار داشت کە مورد حاضر دقیقا از منطقی خلاف این استدلال تبعیت می کند . اگر مدعای اصلی این مقالە را در مورد هستی شناختی عرضی و ثانویە پدیدەی پان ترکیسم بپذیریم – درونزا نبودن و صادراتی بودن آن -، لاجرم به این باور می رسیم کە بعضا دامن زدن به این قضیە بصورت موسمی و مقطعی، از جانب نخبگانی صورت می گیرد کە درساختار قدرت در استان آذربایجان غربی دارای جاە و جلالی هستند که یا بە فکر ارتقاء آن بودە و یا در اندیشە حفظ و تثبیت آن می باشند . نظریە پیر بوردیو کە بە منظور تشخیص حوزەهای مختلف کنش اجتماعی به بسط مفهوم سرمایە به گونەهای سرمایە اجتماعی، فرهنگی، نمادین و اقتصادی پرداختە است، در این زمینە بسیار کار گشاست. در یک ساختار اقتصادی سرمایە داری کە دارای ویژگیهای جوهری رانت خوارانە هم باشد، بە سهولت این انواع مختلف سرمایە مانند پدیدە تبدیل انرژی در فیزیک، بە همدیگر تحویل شدە و بر ارزش مبادلەای همدیگر افزودە و نهایتا بە سرمایەی اقتصادی بدل می شوند.
در یک نظام ایدئولوژیک کە بر اساس نگرە و منطق های غیریت ساز آن، شهروندان بە خودی و غیر خودی تقسیم می شوند، برای خودی ها، فرصت ها و امکانات مهیاتری برای ارتقاء انواع چهارگانە سرمایە وجود دارد. صرف وجود تعلق بە مذهب رسمی و مورد حمایت دستگاە ایدئولوژی، نوعی سرمایەی نمادین و فرهنگی بوجود می آورد کە قابل تبدیل به سرمایەی اجتماعی ( آشنایی با متنفذین و ارباب قدرت ) است و آن هم نردبان ورود بە دسگاە قدرت و بهرە مندی از مزایای آن مانند سرمایە اقتصادی می شود. عکس این فرایند هم صادق است . داشتن سرمایە اقتصادی بە شرط داشتن رانت های دیگر ( سرمایە های اجتماعی و فرهنگی نمادین ) بە هم افزاییی دو سوی این معادلە می انجامد . دمکراتیزاسیون بە مثابە ایدئولوژی زدایی و عرفی شدن به منزله جدایی دستگاه دین و دولت، از دیدگاە اقتصاد سیاسی، نوعی حسابداری است کە سعی در زدودن این رانت ها و ویژە خواریها دارد. بعنوان مثال اگر در استان آذربایجان غربی معیارهایی چون شایستگی و درصد جمعیت، در انتصابات مدیران لحاظ شود، حداقل ٥٠% مدیران مختلف دستگاه های اداری با مدیران کرد جایگزین می شوند و این بە معنای کوتاە شدن دست تعدادی زیادی از افراد مأنوس با نظم ساختاری رانت خوارانه ای است کە عادت کردەاند، از راه های سهل الوصول به وجوە مختلف سرمایە دست یابند .صدالبته نمونه های روشنی هم در این زمینه وجود دارد.
در گذشتە کە مثلا رقبا از کرد های سنی بودند و یا اساسا شهرهای کرد سنی استان به دلیلی مطرح می شدند، این کالای مذهب بود کە بدلیل اشتراک مذهبی با ایدئولوژی رسمی فورا به سرمایە اجتماعی و نمایدین تبدیل می شد تا در نهایت بە سکە و ارز قدرت تبدیل شدە و منویات شخصی و یا گروهی و جناحی کاربران آن را تامین کند. اکنون اما که جهت تصدی استاندلری رقیبی شیعە ولی کرد مطرح است و ایدئولوژی رسمی هم در میان عامەی مردم از جذابیت سابق برخوردار نیست، این کالای قومیت و عرق قومی است کە نقش ارز مبادلەای را در این بازار سرمایە ایفا می کند . در هردو مورد هم برای این سودگران مهم نیست کە در نهایت تورم ناشی از چاپ این اسکناس های بی پشتوانە از جیب چە کسانی پرداخت می شود ! حتی اگر این جیب مقولەای بنام " منافع ملی " باشد.
شواهد معتبری وجود دارد کە در ایام انتخابات مجلس و شوراها از جانب مراکز و نهادهای قدرتمند و اشخاص متنفذ استان به فراخور وضعیت از کارت پان ترکیسم و یا تمایز بر اساس مذهب استفادە می شود. بعنوان مثال بررسی پدیدە انتخابات از زاویەی قبض و بسط های سیاسی و جناحی صورت گرفتە در آن، در سال های اخیر حاوی بصیرت های دیدەگشایی در این زمینە است . فرایند مهندسی انتخابات کە از سالهای هفتاد به این طرف بعنوان یکی از واقعیت های این حوزە برای حذف رقبای چپ و اصلاح طلبان حتی از جانب ناظران بی طرف پذیرفتە شدە، در این جا سویه ای متفاوت یافته وبه زبانی قومی ترجمە می شود .
در واقع این فرایند انتخاباتی کە اساسا اهدافی سیاسی و جناحی و البته فراقومی دارد، در ارومیە سویەهای قومی به خود گرفتە و بە زیان کاندیدای کرد اعم از اصلاح طلب، اصولگرا و مستقل بکار گرفتە می شود. بر عکس هر گاە اندک آزادی در فرایند انتخابات وجود داشتە، در حوزەهای مشترک کرد و آذری مانند ارومیە و نقدە حتما کاندیداهای کرد به مجلس و یا شوراها راە یافتەاند. در دورە ششم مجلس که انتخابات سالم تری نسبت بە ادوار گذشتە برگذار شد، نە تنها در حوزەهای یاد شدە بلکە در حوزە انتخابیه ماکو هم کرد ها تا دم در ساختمان بهارستان آمدند. در انتخابات دورە اول مجلس شورای اسلامی هم که قید و بند های کنونی وجود نداشت، نمایندە اول حوزەی انتخابیەی میاندوآب و شاهیندژ و تکاب کرد بود کە البتە بعلت تنش های سیاسی آن دورە موفق به ورود به مجلس نشد.
حدود هشتاد سال پیش کە دولت مرکزی در ایران به هدف تمرکز و اعمال اقتدار دست بە نو سازی ساختارهای اداری و اجتماعی و اقتصادی زد، تشکیل استان های جدید بعنوان یکی از ابزارهای این سیاست مورد توجە قرار گرفت . تأسیس استان آذربایجان غربی در شمال غرب کشور کە با انضمام بخش اعظم جغرافیایی ولایت مکری بە آن صورت گرفت، بر اساس رویە های اقتدار گرایانە مرسوم آن زمان و بدون در نظر داشتن ظرافت های فرهنگی، تاریخی و اجتماعی لازم صورت گرفت . طبیعی بود کە در آن زمان نواحی ترک نشین استان بدلیل وجود جامعەی شهری توسعە یافتەتر و درهم آمیختگی بیشتر با دستگاە اداری قاجاریە و بە همان نسبت ساختار ایلی مناطق کرد نشین و دور افتادگی آن از نهادهای قدرت، از تعداد بیشتری از صاحب دیوانان و امیران برخوردار بودە و در دستگاە اداری جدید در هر دو شاخە کشوری و لشکری آن دست بالا را یافتند .
بدلیل تمرکز موثر و سازمان یافته قدرت در در اینگونە نهادها که ویژگی دوران مدرن است، بە مرور زمان این روند باعث ایجاد نوعی عدم تعادل و بروز پارەای نابرابری ها و فرودستی ها گردید کە بعلت تداوم و استمرار حالت ساختاری بخود گرفت. رویداد های خونین منطقە پس از انقلاب و پیدایش رانت های جدید سیاسی و مذهبی بە تشدید این روند کمک و باعث تصلب و جان سختی ساختارهای یاد شدە شد. صدالبته تداوم این وضعیت در طول دهەهای متمادی و تشدید آن در سال های پس از پیروزی انقلاب، باعث ایجاد " منافع مشخص " نهادی در حوزەهای گوناگون شدە کە اکنون زیر بنای اقتصادی سیاسی پان ترکیسم موصوف را تشکیل می دهد. از این "منافع مشخص" کە عمدتا بر اساس رانت و تبعیض های گوناگون ایجاد شدە، الیگارشی های مختلفی سود می برند. از اشخاص و دستجات موسوم به پان ترکیست تا مدیران و بوروکرات های ارشد و حتی برخی سرمایەداران و کارفرمایان بخش خصوصی کە در غیاب رقبا خاطری آسودە و گشادەتر داشتە و بە آسانی انواع مختلف سرمایە را بە همدیگر تبدیل می نمایند و در این راستا از مدعیان پان ترکیسم چون عمله و گروه فشار بهره می گیرند.درست به همان سیاقی کە در بیان بی نهایت سادە شدە پیربوردیو آمد.
چە باید کرد ؟
این پرسش لنینی را می توان بە فراخور وضعیت و بە منظور پرهیز از افتادن در دام بازی های یک طرفە و تضمین یک بازی برد - برد بە چە نباید کرد ؟ و چە می توان کرد ؟ هم ترجمە نمود.
ناگفتە پیداست کە حل مشکلات اینچنینی تنها از راە اصلاحات تدریجی و ساختاری با مشارکت مردم و جامعە مدنی میسر است. شرط اول هم آن است که ابتدا ابعاد گوناگون مساله برای عموم شکافته شده و در فضایی آرام و مدنی برای آن چاره جویی شود.شرط موفقیت این بخش از کار هم پرهیز از نگاه های قومی و افراطی و داشتن دیگاهی ملی و سیستمی است.
آهنگ اصلاحات هم لازم نیست حتما تند باشد . بر عکس هر چە آهستە تر و عمیق تر باشد بهتر است. در این زمینە نگاهی به برخی تجربیات مشابە خالی از لطف نیست . چه آمریت و اقتدار تقریبا ویژگی و عنصر اصلی تمامی طرح های مدرنی بودند کە در دهەهای نخست قرن بیستم در تمامی سطوح ملی، فرو ملی و حتی فرا ملی چە از جانب دولت های مدرن و چە قدرت های استعماری حامیشان در آن زمان بکار گرفتە شدند. همزمان با تشکیل استان آذربایجان غربی در ایران کە بخشی از پروژەی مدرنیزاسیون آمرانە رضا شاهی بود، در مرزهای غربی کشورمان فرایند تشکیل دولت مدرن عراق از جانب بریتانیا کبیر بە سرانجام رسید.
تأسیس کشور عراق بر مردە ریگ امپراتوری فرو پاشیدەی عثمانی و بهم چسباندن ولایت های بغداد در مرکز و موصل در شمال و بصرە در جنوب با چسب قدرت، پروژەای بود کە قبل از آنکە خواستە های واقعی مردم در آن دخیل باشد، ملاحظات نفتی و منافع ژئوپلتیک بریتانیا در آن اساس بود . صد البتە وظیفە پایان دادن بە اعتراضات کرد ها در شمال و شیعیان در جنوب را نیروی هوایی سلطنتی بە عهدە گرفت و ظاهرا به خوبی هم از عهدە آن بر آمد. نکتە بعدی اما انتصاب امرای ارتش و دیوان سالاران برای دولت جدید بود کە قرار بود ستون فقرات آن را تشکیل دهند. برنامەی اصلاحات موسوم به تنظیمات عثمانی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کە اساسا به هدف پیشگیری از تجزبە و استقلال خواهی مناطق غیر ترک امپراطوری طراحی شدە بود، بە بر آمدن طیفی وسیع از مدیران و امیران عرب اهل سنت انجامیدە بود کە بصورت تقریبا طبیعی ادارە امور عراق را بر عهدە گرفتند، در دهەهای بعدی وجود رانت نفت و ساختار های سیاسی غیر دمکراتیک بە تدوام این وضعیت و تحکیم سلطەی این الیگارشی بروکراتیک بر سازمان اداری و لشکری کمک کرد . در دوران بعثی ها هم کە اساسا سکولار و غیر مذهبی بودند، این روند با تمرکز بیشتر در تکریت و مناطق اطراف آن تشدید شد . اگر در این زمینە اقتصاد سیاسی را زیر بنا بگیریم، روبنای رژیم بعث و حتی دولت های قبل از آن را نوعی ایدئولوژی ناسیونالیزم پان عربی سنی مذهب ( بدلایل کاملا سکولار ) تشیل میداد کە بە نوعی باز تابندە منافع نخبگان حاکم بود.
تداوم این وضعیت به مدت هفتادسال به گونه ای بازنمایی آن را طبیعی جلوه داده بود،که تازە بعد از فرو پاشی رژیم بعث در سال ٢٠٠٣ بود که مشخص شد، عرب های سنی کە تمامی مقدرات عراق را در دست داشتند، تنها بیست در صد جمعیت کشور را تشکیل می دهند . با از بین رفتن چسب قدرت و مخصوصا انحلال ارتش عراق بعنوان حافظان وضع موجود، کرد ها سریعا به سمت استقلال بیشتر از دولت مرکزی رفتند و شیعیان هم با مدد از اکثریت عددی خود، بە جبران گذشتەها پرداختند . صد البتە عرب های سنی کە از ترکیبات جدید متضرر شدە بودند، ابتدا از مشارکت در روند سیاسی جدید سر باز زده و سپس بصورت کجدار و مریز به آن پیوستند،در حالیکه کماکان دستی و گوشه چشمی به بهم زدن نوع بازی دارند.
در این میان بهشت امن برای سازمانهای تروریستی نظیر القاعدە پدید آمد تا با بهرەگیری از نارضایتی عرب های سنی و کمک بازماندگان حزب بعث، همان نقش سابق ناسیونالیزم پان عربی را البتە با نسخەای اسلامی و محتوایی سلفی بر عهدە بگیرند . اکنون اما برآیند این وضعیت به گونەای است که هیچ افق و دور نمای روشنی برای زیست صلح آمیز و بدون خشونت در این کشور دیدە نمی شود و تقسیم جامعە بر اساس گسل های قومی و مذهبی خطرناک و پر شدن این شکاف ها با دریای خون و نفرت، امکان راە حل های اساسی و قاطع برای حل بحران را از بین بردە است . حتی تجزیە کشور بە عنوان جراحی ناگزیر و ناخواستە هم با وجود دهها و صد ها مسألە انسانی، ارضی، اقتصادی و جغرافیایی نە تنها چارە کار نبودە، بلکە بدون شک بە تعمیق و تشدید بحران هم خواهد انجامید .
شاید بر صاحب این قلم خردە گرفتە شود کە مقایسەی واحدی فرو ملی در داخل کشوری کهن و با تمدنی هزاران سالە با واحدی ملی مصنوع و خلق الساعە، قیاسی مع الفارق است . در پاسخ باید گفت کە علیرغم تفاوتهای ریز و درشت این دو پروژه بویژە در تجربەی حکومت قسی القلب بعث، اما آنچە بیش از هر چیز باعث ایجاد تشابە بین ایندو می شود، ماهیت مدرن، آمرانە و اقتدارگرایانەی مهندسی و دستکاریهاییست کە تنها ویژگی دوران جدید بودە و وضعیت و مناسبات و تعادل و توازن های طبیعی قرون ماضی را بە کلی تغییر دادە است .
در پیش گرفتن سیاست های توسعەای با ماهیت متوازن و پایدار و ویژگی های شهروند مداری، می تواند این عدم تعادل ها را بە جای خود باز گرداند. اگر یکی از مشکلات امروز عراق از بین رفتن هنجارها و بنیادهای فرهنگی و اجتماعی مقوم هویت عراقی است و این هویت در اثر سیاست های اشتباە مرکز به نفع هویت های فرو ملی و فرا ملی تضعیف شدە، شاید استان آذربایجان غربی تنها استان ایران است کە بدلایل پیشگفتە، هنوز هویت " هم استانی بودن " در آن جا نیفتادە است. امری کە در مناطق دیگر کشور بصورت عرق منطقەای واستانی خود را نشان میدهد، در اینجا محلی از اعراب ندارد . ایجاد توازن بین دو قومیت کرد و ترک و مذاهب شیعە و اهل سنت در استان هم می تواند به توسعە استان در حالت کلی بیانجامد و هم بە الگویی از زیست دمکراتیک و باز و چند فرهنگی برای کشور و منطقە تبدیل شود . همەی اینها مشروط بە آن است کە عزم ملی برای این مهم جزم شود و نخبگان کرد و ترک هم در قالب تشکل های غیر دولتی و انجمن های جامعە مدنی به یاری دولت تدبیر و امید بپردازند.کردها و ترکهای آذربایجان غربی صاحبان اصلی و تاریخی این منطقه بوده و مهمانان ناخوانده و مزاحم، اندیشه های نژادپرستانه و ضد انسانی هستند که البته به فوریت باید طرد شوند.
مطالب مرتبط:
کلمات کلیدی:
چند لحظه منتظر بمانید...
بازنشر مطالب پایگاه خبری و تحلیلی روژ تنها با ذکر منبع مجاز است