صلاح الدین خدیو
كردهاي سوريه و جنگ سرد اربیل و قندیل
Sunday, December 15, 2013
Telegram
صلاح الدين خديو
در روایت های ناسیونالیستی کردها، سالهای 1514 و 1916 جایگاه و منزلتی ویژه دارند، طوری که این دو نقطه عطف تاریخی هریک از منظری سرآغاز ادبار و نگون بختی پنداشته می شود. در سال 1514 جنگ چالدران بین دو امپراطوری صفوی و عثمانی رخ داد و با شکست شاه اسماعیل، بخش عمده امیرنشینهای نیمه مستقل و خودمختار کرد که در حاشیه دو امپراطوری آن زمان روزگار می گذراندند، در قلمرو باب عالی قرار گرفتند. چهار سده بعد در سال 1916 با انعقاد قرارداد سایس-پیکو که به ترسیم مرزهای خاورمیانه کنونی انجامید، بخش هایی از کردستان عثمانی در داخل مرزهای کشورهای استعمار ساخته عراق و سوریه قرار گرفت، تا دگربار کردها شاهد تجزیه سرزمین خود باشند. تقريبا تمامی تاریخ صدساله خاورمیانه پس از قرارداد سایس پیکو شاهد تلاش های عمدتا ناکام جنبش های کردی برای غلبه بر نظم وستفالیایی موجود و ایجاد یک نظم بدیل بوده است.
البته مبارزات کردها برای بازترسيم نقشه خاورمیانه یا تحت الشعاع مساله فلسطین به عنوان مهمترین دستور کار ناسیونالیستی موجود در منطقه قرار گرفته و یا قربانی وضعیت ژئوپلتیک ناشی از نظم سایکس-پیکو و صورت تشدید شده ی آن در دوران جنگ سرد می گردید. اکنون اما به نظر می رسد که اوضاع تغییر کرده و تحول در موازنه قدرت جهانی و نبرد قدرت های منطقه ای بر سر هژمونی در خاورمیانه، فرصت های نابی را در اختیار ناسیونالیسم کرد قرار داده است. طرفه اینکه دود شدن و به هوا رفتن ساختارهای مولود 1916، به نوعی مسائل و مصائب 1514 را هم برای کردها احیا کرده است. جان کلام این که فروپاشی اقتدار دو کشور عربی عراق و سوریه _ که اولی به لطف درآمدهای نفتی كلان به ماشین جنگی ویرانگری دست یافته بود و دومی از رهگذر منازعه درازمدت با اسرائیل کارکردهای امنیتی فوق العاده ای پیدا کرده و صدالبته هردو به یمن حاکمیت تک حزبی و اقتدارگرایانه به خوبی ازعهده این نقش ها بر می آمدند _ دست کم کردها را در وضعیت رها شدگی قرا داده و زمینه ساز تبدیل آنها به بازیگران جدید و موثر منطقه شده است. به همان نسبت افول اقتدار دولت مرکزی در بغداد و دمشق، میدان را برای رقابت قدرت های منطقه ای مانند ایران و ترکیه و عربستان و پر کردن خلائ های استراتژیک بوجود آمده از این رهگذر باز کرده وبه گونه ای خاص مانند 1514 و سالها و سده های پس از آن مناطق کردنشین خاورمیانه عرصه هماوردی سیاسی ایران و ترکیه شده است.
آغاز روند خودگردانی موقت کردهای سوریه به رهبری "حزب اتحاد دمکراتیک"، در میانه مخالفت آمریکا و ترکیه و بخشی از حاکمیت اقلیم کردستان عراق هم نمایشگر پرده ای جدید از بحران پیچیده و چند لایه سوریه و هم ناظر بر این نکته است که در بازی خونین سوریه دست کم در مقطع کنونی کردهای سوریه و حامیان منطقه ای و بین المللیشان مانند ایران و روسیه در توازن قوا در شمال این کشور و مناطق نفت خیز آن دست بالا را یافته اند.
از همان آغاز بحران سوریه حزب کارگران کردستان به برکت فرصت شناسی و موقعیت یابی درست که از سالها حضور و نفوذ در مناطق کردنشین این کشور ناشی می شد، به بازیگری مهم در شمال سوريه تبدیل گردید. شاخه سوری پ.ک.ک با ترسیم چشم اندازی استراتژیک در ابتدا به اتخاذ موضعی میانه بین دولت بشار اسد و اپوزیسیون مسلح این کشور پرداخت و سپس آرام آرام به بسط نفوذ خود در کردستان سوریه همت گماشت. دولت سوریه هم با نوعی حسابگری استراتژیک، حضور و نفوذ پ.ک.ک در مناطق کردنشین هم مرز با ترکیه را به وجود متحدان آنکارا در آن خطه ترجیح داد و نیروهایش را به هدف تقویت جبهه حلب و دیگر مناطق استراتژیک به کلی از کردستان خارج نمود. این دقیقا همان فرصتی بود که پ.ک.ک سالها بدنبال آن بود و اکنون به سادگی آن را به کف آورده بود. رشته ای از نبردهای موفق با افراد القاعده، هم موقعیت پ.ک.ک را تثبیت نمود و هم از منظری کارکردی به منبع مشروعیتی در داخل و خارج تبدیل شد که لااقل تا آینده ای قابل پیش بینی آن را در برابر دخالت های نظامی خارجی به هدف تغییر موازنه ایجاد شده مصون نگاه می داشت.
ناگفته نماند که پ.ک.ک و شاخه سوری آن برای رسیدن به این نقطه راه درازی پیموده و با چالش های محلی و منطقه ای بسیاری روبرو شده اند. در سطح منطقه ای ترکیه که سیاست خارجی خود را بربادرفته می بیند و بجای سقوط بشار اسد و تشکیل دولتی اخوانی در شام با برآمدن یک اقلیم جدید کردی در طول صدها کیلومتر از مرزهایش روبرو شده، سعی کرد از سویی از طریق کمک به نیروهای رادیکال سلفی جهادی توان نظامی حزب اتحاد دمکراتیک را تحلیل ببرد و از طرف دیگر با کمک حزب دمکرات کردستان عراق به رهبری بارزانی که اقدام به مسدود کردن گذرگاه مرزی فیشخابور/سیمالکا کرده، از راه محاصره اقتصادی مانع از تشکیل یک اقلیم دیگر کرد آن هم به رهبری دشمن دیرینه اش شود.
با این حال حزب دمکرات کردستان بارزانی، غیر از ملاحظات مربوط به هم پیمانی با آنکارا، حساسیت و ملاحظه خاصی روی بخش کردنشین سوریه دارد. گویش مردم این منطقه و قرابت آن با گویش بارزانیها نوعی نزدیکی فرهنگی بین این دو بخش کردستان فراهم آورده و وجود ثروت های زیر زمینی هم مزید علت شده تا اربیل از چشم اندازی ژئو استراتژیک و ژئواکونومیک به کردستان سوریه بنگرد و حتی در فردای فروپاشی قدرت در دمشق به فکر ادغام آن در اقلیم کردستان عراق باشد.این اقدام می تواند در سطح اقلیم کردستان عراق به برقراری هژمونی بی چون و چرای حزب دمکرات نسبت به احزاب رقیب مانند اتحادیه میهنی و جنبش تغییر بینجامد و در سطح منطقه ای هم آن را در موقعیت بالادست در برابر پ.ک.ک به عنوان حزب مدعی همه رهبری کردها قرار دهد.در عمل اما روند تحولات اینگونه پیش نرفت و پ.ک.ک با در حاشیه قرار دادن احزاب کرد سوری طرفدار بارزانی عملا گوی سبقت را از آن ربود.
تحول نظامی مهم دیگری که در هفته های گذشته رخ داد، کنترل گذرگاه مرزی یعربیه /تل کوچر از سوی حزب اتحاد دمکراتیک در مرز استان موصل بود که با استقبال دولت مالکی روبرو گردید .چرا که این گذرگاه مرزی پیش از آن در اختیار گروههای نزدیک به القاعده بود.این رویداد مهم به این معناست که اقلیم کرد تحت رهبری پ.ک.ک در سوریه از این پس از محاصره اقتصادی آنکارا و اربیل خارج شده و عقبه لجستیک آن رسما به محور تهران – بغداد متصل می شود که البته خود عملا بخشی از آن است.می توان گفت که در کوتاه مدت دمشق هم از این تحول خشنود است و رقبای بارزانی در سلیمانیه هم آشکار و نهان به حمایت از حزب اتحاد دمکراتیک برخواسته اند.
پیش بینی آینده بحران سوریه و به تبع آن سمت و سوی تحولات در مناطق کردنشین آن دشوار است.اما بدون تردید حتی در صورت عدم سقوط حزب بعث نیز، احتمال بازسازی و بسط قدرت آن در مرزهای قبل از بحران سال 2010 امکانپذیر به نظر نمی رسد. تداوم ونحوه تکامل یک اقلیم کردی دیگر در خاورمیانه غیر از عوامل داخلی و پویش های درونی خود، به طیفی از متغیرهای منطقه ای و بین المللی هم وابسته است. روشن است که خاورمیانه مخلوق 1916 تغییر کرده و زمان به عقب باز نمی گردد. اما همانگونه که در ابتدای این نوشتار هم اشاره شد، تضعیف ساختارهای خاورمیانه نوین به احیای برخی معادلات قرون ماضی منجر شده است. در گذشته امرای کرد برای ادامه حیات در حاشیه دو امپراتوری ایران و عثمانی، بازی ظریف و چند منظوره ای در فضای اختلافات و رقابت های آنها انجام می دادند. آنها در سده های نزدیکتر و با برآمدن قدرت های اروپایی در عرصه جهانی و با درک وزن و اهمیت روز افزونشان، به دلربایی از آنها هم پرداختند. هرچند که در این راه چندان کامیاب نبودند. به همه اینها باید رقابت ها و تنش های داخلی خودشان را هم افزود. شرایط کنونی به نوعی تداعی گر آن روزگاران است. ناسیونالیسم کردی تقریبا در تمامی کشورهای دارای جمعیت کرد در ارتباط و دیالکتیک با ناسیونالیزم های دولتی حاکم بوجود آمده و به نوعی پدیده ای متاخر است. اما به جرات می توان ادعا کرد که به جهت پراکندگی جغرافیایی کردها و ناکامیهای متراکم تاریخی، بیشتر به ناسیونالیسم عرب رفته است. در بیشتر سالهای قرن بیستم ناسیونالیسم عرب در رویای استقلال و وحدت بود. اولی نصف و نیمه و دومی تقریبا هرگز تحقق نیافت .بالاترین دستاورد آن در زمینه وحدت عربی، نهاد تشریفاتی و کم رونق اتحادیه عرب است که از قضا وبه گونه ای متناقض نما داعیه یکی از بندهای اساسنامه آن، تعهد به عدم دخالت در امور یکدیگر و در واقع پذیرش و تقدیس نظم وستفالیایی موجود است.
طی ماههای گذشته تلاش مسعود بارزانی برای تاسیس نهادی مشابه آن در اربیل -کنگره ملی کرد-، بدلیل رقابت سنگین حزب متبوعش با پ.ک.ک و امتناع وی از پذیرش واقعیت موجود در کردستان سوریه به جایی نرسید. جنگ سرد اربیل و قندیل-كوهستان محل استقرار رهبری پ.ک.ک – که عملا و احتمالا ناخواسته به زیر مجموعه یک رشته مناقشات و رقابت های منطقه ای و بین المللی دیگر تبدیل شده، حالا تعین بخش قسمتی از آینده سیاسی کردستان است. تمامی احزاب مطرح کرد در همه بخش های کردستان،یا در طرفین این دعوا قرار گرفته و یا به امید کسب منافع و دسترسی به قدرت بیشینه در این هنگامه به میانه داری برخواسته اند.جنگی که به نحوی غریب یادآور رقابت مصر انقلابی و متکی به ابرقدرت شرق و مجهز به هنجارها و شور و هیجان ناسیونالیستی با عربستان محافظه کار و مستظهر به پول نفت و وابسته به غرب در سرتاسر دهه شصت سده گذشته میلادی است. دو تحول ناگهانی و غیر منتظره مرگ ناصر و افزایش بهای نفت در سال 1973 کفه ترازو را به نفع عربستان تغییر داد. مشخصا مراد این است که نباید اهمیت متغیرهای ناگهانی و پیش بینی نشده را دست کم گرفت.
درست سی سال پیش در اوایل دهه هشتاد میلادی، بر یال شرقی کوهستان قندیل در منطقه ای موسوم به "دره احزاب"، یک دوجین از احزاب سیاسی کرد از همه کشورهای منطقه ماوی گزیده بودند. دره احزاب در آن زمان قلب سیاست کردی بود و عمده جهت گیریهای سیاسی و حتی گفتمان های سیاسی کردی از آن کوهستان دور افتاده بر می خواست. تمامی حزب هایی که در این دره در همسایگی هم می زیستند، هم تا حد ممکن از طرح اختلافاتشان در آن جغرافیای کوچک خودداری و هم بر اساس قاعده ای نانوشته متعهد بودند که احزاب هر بخش کردستان از دخالت در امور کردهای کشورهای همسایه خودداری کنند.- اگرچه این قرارداد چند بار از سوي كردهاي عراق اگر نه به صورت ایجابی بلکه به شکلی سلبی در مورد کردهای ایران نقض شد. منطق ورای این بینش و رفتار سیاسی، پذیرش هنجارو قواعد نشات گرفته از ترتیبات وستفالیایی منطقه بود که در عین حال آن ها را به بیرون مرزها رانده بود.
از دو دستور کار ناسیونالیستی نیمه نخست قرن بیستم کردها یعنی استقلال و وحدت ملی، در ذیل واقع گرایی سیاسی اولی به اصل مارکسیستی خودمختاری ترجمه شده و دومی به کلی کنار گذاشته شده بود. حزب کارگران کردستان اما که یکی از دیرآمدگان به این پايتخت سیاسی کردی بود، به زودی در نظر و عمل نشان داد که اولین تجدید نظرکننده در این پلاتفرم سیاسی است. نخست در میان ناباوری همگانی به طرح شعار استقلال پرداخت و درسالهای بعد هم دست به تشکیل شاخه های ایرانی و عراقی و سوری زد. روشن است که تبعات این سیاست پرهزینه نه تنها رویارویی با تمامی دولت های منطقه بلکه با اکثریت احزاب کرد هم بود. پ.ک.ک اما بهای این آرمانگرایی نظری و اراده گرایی عملی را با انعطاف پذیری استراتژیک و اتحاد و دشمنی های موقت و تاکتیکی با بازیگران ملی و فروملی پیشگفته می پرداخت.
سال 1991 با شکست صدام در جنگ کویت و باز شدن نخستین زنجیر سایس پیکو از گرده کردها، کردهای عراق از «کوهستان» به «شهر» رفته ولی در واقع از فرش به عرش رسیدند. از آن پس پ.ک.ک به تنهایی مالک الرقاب قندیل و داعیه دار انحصاری مشروعیت انقلابی شد که در ذهن بسیاری از لوله تفنگ و حضور در کوهستان سرچشمه می گرفت. اربیل هم مرکز نخستین تشکیلات حکومتی کردها و نزد بسیاری مکانی مقدس و قابل احترام. رقابت اربیل و قندیل در پرتو شرایط جدید به نوعی رقابت ميان محافظه کاری و انقلابی گری است. محافظه کاری که مهمترین حزب خانوادگی کرد نماد آن است و انقلابی گری که از سوی بزرگترین حزب سوسیالیست کرد که شباهت های زیادی با فرقه های ایدئولوژیک و انقلابی دارد، نمایندگی می شود.سي سال پس از سياست ورزي بازيگران فروملي كرد در دره احزاب قنديل، قلب سياست كردي اکنون به چند مركز و كلان شهر قرن بيست و يكمي در اربيل و دياربكر و اخيرا هم قاميشلو در سوريه منتقل شده است. صدالبته كوهستان هم كارويژه هاي خود را دارد.
در ادبیات سیاسی کرد، کاربرد توامان دو واژه "شاخ " به معنی کوهستان و "شار" به معنی شهر، طنین و دلالت های سیاسی خاصی دارند. رابطه معنایی میان ایندو بسته به چگونگی کاربردشان اغلب مبهم و پیچیده و بعضا متناقض است.شاخ و شار در برخی موارد مکمل هم و در موقعیت هایی خاص هم در تقابل با یکدیگر قرار دارند. پراتیک سیاسی پ.ک.ک بیانگر اهتمام به خوانش هم افزایانه از این دو مفهوم است. چه هم در عرصه مبارزات چریکی فعال است و هم در شهرها در عرصه های مدنی و فرهنگی و اقتصادی از طریق نهادهای اقماریش. منتقدان کردش اما این را نه هنر سیاسی این سازمان بلکه طبیعت و ویژگی سیاست در ترکیه بدلیل ماهیت نیمه دمکراتیک آن می دانند. اکنون اما در کردستان سوریه این حزب نه از رهگذر مبارزات سیاسی و پارلمانی بلکه از طریق تاکتیک های سیاسی و آمادگی رزمی به "شار" رسیده است. در حالیکه علیرغم روند صلح در ترکیه "شاخ" را هم محکم چسپیده است. باید دید در هم آوردی با اربیل فربه از دلارهای نفتی به کجا می رود؟
اصطلاح "اقليم" با همه ابهامات حقوقيش و عطف به تجربه منطقه كردستان عراق به مفهومي جديد در قلمرو سياست تبديل شده كه در مرز باريك بين واحدي فروملي با واحد ملي يا كشور قرار مي گيرد. روشن است كه اقليم كردستان سوريه خواسته يا ناخواسته اين تجربه كردي را مد نظر خواهد داد. آينده آن اما به نوعي به برآيند نيروها در همه سطوح فروملي، ملي و فراملي و نيز تبعات جنگ سرد اربيل و قنديل بستگي خواهد داشت.
مطالب مرتبط:
کلمات کلیدی:
چند لحظه منتظر بمانید...
بازنشر مطالب پایگاه خبری و تحلیلی روژ تنها با ذکر منبع مجاز است