موضوع روز:

احمد آلتان

من را منتقل کن اسکاتی!

Wednesday, February 28, 2018



برگردان از ترکی: آزاد کریمی


مدتی پیش با جوانی که به بیماری ملیگرایی دچار شده بود، صحبت میکردم.

در واقع آدم زرنگی بود اما با این توصیف که تنها انسانهای خنگ و عادی گرفتار ملیگرایی میشوند، انسان در مورد باهوش بودنش دچار تردید میشد. 

میگفت که “من به ترک بودنم، میبالم.”

از او‌ پرسیدم که “چرا به ترک بودن خود افتخار میکند؟ ترک بودن چه نقشی در به خود بالیدن تو دارد. ترک بودن هیچ نقشی در این امر ندارد. تو تصادفا به عنوان یک ترک متولد شده ای! ممکن بود که در ساموا و یا نیجریه و یا اینکه همچون یک آمریکایی متولد شوی! آیا آن موقع نیز به ساموایی بودن خود افتخار میکردی؟ آیا چنین نیست؟”

جواب داد و گفت: “بله افتخار میکردم، هر کس به ملتی که به آن تعلق دارد، افتخار میکند. بر حسب تصادف هم باشد من یک ترکم و به ترک بودنم افتخار میکنم.”

-“اما چیزی که به آن افتخار میکنی تنها یک تصادف جغرافیایی است. اگر ۸۰۰ کیلومتر پایینتر متولد میشدی، سوریه ای، ۸۰۰ کیلومتر بالاتر متولد میشدی، روس و اگر ۸۰۰ کیلومتر به طرف غرب متولد میشدی اکنون یونانی بودی. آیا یک تفاوت ۸۰۰ کیلومتری تعیین کننده تمام زندگی و هویت تو است؟”

گفت: “بله! این تعیین کننده است. این تصادف، مال همه را تعیین میکند. تمام انسانهای دنیا به ملت خویش میبالند و همه آنها بر حسب تصادف بخشی از آن ملت هستند.” 

من به او‌گفتم: “در زمان جوانی من، سریالی به نام پیشتازان فضا پخش میشد. تمام چیزهایی که در این سریال وجود داشت، دارد به حقیقت میپیوندد. مثلا آنها با وسایل کوچک الکترونیکی که در دست داشتند با همدیگر صحبت میکردند. بهترین جمله ای که من در این سریال دوست داشتم این بود: من را منتقل کن، اسکاتی! اکنون ما با همان وسایل کوچک صحبت میکنیم. میتوانیم به وسیله تلفن همراه، از وضع انسانهایی که هزاران کیلومتر از ما دورند، با خبر شویم. امروز بخشی از این سریال به واقعیت تبدیل شده است. شاید در آینده وقتی که به سن و سال من رسیدی و شاید هم زودتر، آن بخش دیگر سریال نیز به واقعیت بپیوندد و شما را تبدیل به نور کرده و منتقل کنند.”

“اما گاهی در این کارها ممکن است که اشتباهی رخ دهد. مثلا ممکن است تو را جهت انتقال به عنوان یک ترک، تبدیل به نور کرده و در آن طرف تبدیل به یک اسرائیلی و یا یونانی شوی، چه اتفاقی خواهد افتاد؟”

پسر جوان خنده اش گرفت.

جواب داد: “آن موقع به یونانی بودن و یا اسرائیلی بودنم افتخار میکنم.”

من هم خندیدم.

گفتم: “یعنی از اینکه به یک تصادف افتخار کنی، کوتاه نمی آیی؟”

جواب داد: “سر حرف خودم هستم.” 

از او پرسیدم: “ آیا هرگز به این فکر کرده ای که چرا بخش عظیمی از انسانها در روی زمین،  به جمعیت، تاریخ و جغرافیایی که به آن تعلق دارند، افتخار میکنند؟”

او این مسئله را آنقدر امری طبیعی میدانست که هیچ گاه به علت آن فکر نکرده بود.

“اگر انسانها، چنین افتخاراتی را نداشته باشند و بدون پرسش قبول نکرده باشند که ملتی که به آن تعلق دارند مقدسترین، با ارزشترین و بهترینهای دنیاست، آیا حاضر بودند که بروند و در جنگها کشته شوند؟”

“بدون شک این کار را نمی کردند.”

“اگر بیماری افتخار به یک ملت، وجود نداشت، آیا هیتلر میتوانست میلیونها آلمانی را به جنگ در پناه یک صلیب شکسته بفرستد؟ آیا میتوانست آنها را در آنجا به کشتن دهد؟” 

او صدایش در نمی آید و من به صحبتهایم ادامه میدهم.

“آنها برای آنکه باور داشتند که آلمانی بودن، مقدس است و به آن افتخار میکردند، به جنگ رفتند و در در اردوگاهها میلیونها یهودی را به قتل رساندند و خودشان نیز در میدان نبرد نابود شدند. آنان این کار را برای شخص هیتلر نکردند، برای آلمانی مقدس این کار را کردند. عشق آنها به کشور، ملت و نژادشان، آنها را نابود کرد.”

حرفهایم را میفهمید اما نمیدانم تا چه حد آنها را قبول داشت و تا چه حد او را به اندیشیدن وا میداشت.

تمام مدیران کشورهای جهان، برای آنکه مردمشان را مدیریت کنند و بر اساس نیاز آنان را به سوی مرگ بفرستند و گاهی در لباس جلاد و یا قربانی درآورند، هنوز از این حربه وحشتناک “ملیگرایی” استفاده میکنند. 

جوانانی با آینده ای روشن، به این بیماری مبتلا میشوند.

آنان به خود به کارهایی که خود برای جامعه اشان انجام داده اند افتخار نمیکنند بلکه به تصادفی میبالند که هیچ ربطی به آنها ندارد و این بدبختی است که آنها متوجه آن نیستند.

در واقع امروز جوانهای چندانی همچون این جوانی که به “ترک بودن” خود افتخار میکرد به سربازی و یا میدان جنگ نمیروند. از یک سو به ملیتشان افتخار میکنند و از سوی دیگر نیز میدانند که جنگ چندان چیز خوبی نیست. 

هنگامی که انسانها از رفتن به جنگ سر باز میزنند، ملیگرایی هم کاهش مییابد.

ملیگرایی جهت به کشت دادن جوانان در جنگ لازم است. اگر جوانان به مرگ رضایت ندهند، ملیگرایی نیز سودی برای مدیران (سیاستمداران) نخواهد داشت و آنها نیز از آن دست برخواهند داشت.

جنگها بر روی زمین پایان خواهند یافت.

و این پایان ملیگرایی خواهد بود. 

ترکی که میگوید: “من را منتقل کن اسکاتی!” و در آن طرف تبدیل به انسانی از گینه نو‌ میشود، انگشت به دهان نخواهد ماند. شاید تنها اندکی از گرمای آنجا شاکی باشد.

این مقاله در ۲۰۱۲/۰۱/۲۷ در روزنامه طرف منتشر شده است.


Telegram Icon

به تلگرام پایگاه خبری و تحلیلی روژ بپیوندید

مطالب مرتبط:

امیدوارم، زیرا که…

ملی گرایی و خواب‌ها

آیا غیر فارسها می توانند صبحت کنند؟[1]

واقعیت نظام بین الملل و "ملی گرایی تقویت شده" کُردی

سە جعبه شیشه ای

کلمات کلیدی:


بازنشر مطالب پایگاه خبری و تحلیلی روژ تنها با ذکر منبع مجاز است

تحلیل خبر

analis picture

قاتلانی بی خبر از مقتول؛ روایت قتل امید حسنی

آسمان شهر ابری است و از شب گذشته باران امان نمی دهد. شهر همچون تمام روزهای انقلاب "ژن، ژیان، آزادی" ملتهب است وآبستن حوادث تلخ و شیرین. مردم هنوز عزادار زانیار الله مرادی و عیسی بیگلری هستند؛ دو جوانی که شامگاه ۲۳ آبان و در جریان اعتراضات مسالمت آمیز در عباس آباد به قتل رسیده بودند. سومین روز مراسم جان باختن این دو جوان مصادف شده با چهلم شهدای ۱۶ مهر.

یکشنبه ۲۸اسفند۱۴۰۱/ ۱۴:۵۵


خبر


مصاحبه

Interview Picture

هیچکس نباید از انتقاد من برای تضعیف HDP استفاده کند. من عضو HDP هستم و خواهم ماند. من می خواهم همه این را به خوبی بدانند

پنجشنبه ۱۱خرداد۱۴۰۲/ ۱۷:۵۶