موضوع روز:

سیامک شعاعی

پیشمرگه کومه له در دالاهو (بخش پایانی)

Monday, January 11, 2016



سيامك شعاعى (رضا لر)

حالا دیگر پاسداران به نزدیکی ما رسیده بودند و با شعار الله و اکبر و مرگ بر کومله مواضع ما را زیر آتش سنگین خود قرار داده بودند. ما هم به محض اینکه مهاجمین در تیررسمان قرار میگرفتند، با آتش متمرکز سلاحهایمان آنها را هدف قرار می دادیم.

دوباره جنگ ما به جنگی سنگر به سنگر تبدیل شد. نبرد در سایر جبهه ها نیز به شدت ادامه داشت. تحت این شرایط رضا چاوکال و تیم ما اندکی به طرف سنگرهای پاسداران پیشروی کرده بودیم.

سعی ما بر این بود که با پرتاب نارنجک نیروهایی را که تحت فشار بودند هدف قرار دهیم. متاسفانه در گیرودار این پیشروی رضا مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به پایین صخره ای که ارتفاعش به دو یا سه متر می رسید و مواضع ما بر روی آن قرار گرفته بود پرت شد. 

به دلیل آتش سنگین سلاحهای رژیم و فاصله کم ما با نیروهای آنها، امکان دسترسی به رضا وجود نداشت. مساله دفع حملات سنگین رژیم و وضعیت محاصره ما این امکان را از ما گرفته بود که خود را در آن شرایط به رضا برسانیم. 

درگیریها به شدت ادامه داشت. تلاش ما این بود که نیروهای رژیم نتوانند به جسد رضا دسترسی پیدا کنند. تنها کاری که از دست ما بر می آمد این بود که با نارنجک و آر پی جی مواضع آنها را هدف قرار بدهیم.

مواضع ما به شدت زیر رگبار آتش نیروهای رژیم بود. ما با تقویت جبهه خود به ضد حمله جدید و محدودی دست زدیم که این حرکت ما فرار و عقب نشینی باقیمانده افراد رژیم را در پی داشت. هوا داشت به تاریکی می گرایید و وحشت از درگیری با نیروی پیشمرگ عقب نشینی نیروهای رژیم را در پی داشت. با این عقب نشینی امکان دسترسی به پیکر بیجان رضا برای ما فراهم آمده بود.

با عقب نشینی نیروهای دشمن، من و رفیق دیگری که از مسئولین نظامی دسته بود خود را به بالای سر پیکر بیجان رضا که در کنار تخته سنگی قرار گرفته بود رساندیم. اولین چیزی که توجه مرا جلب کرد چشمهای روشن و سبز رضا بود که هنوز باز بود؛ انگار داشت به ما نگاه میکرد. متاسفانه پیدا بود که گلوله ای قلبش را هدف قرار داده است. سوراخ کوچکی روی جلیقه اش هویدا بود که محل اصابت گلوله را نشان می داد.

ما جنازه رضا را در محلی قرار دادیم. حمل کردن جنازه رضا برای ما غیر ممکن بود. لحظه سخت و سنگینی بود. زمان ما بسیار محدود بود. جایی برای تامل نبود. با برداشتن مدارک شناسایی، اسلحه و حمایلش با غمی فراوان جنازه اش را جا گذاشتیم و دوباره به سایر رفقا ملحق شدیم. خبر جانباختن رضا همه ما را دچار غم و اندوه کرده بود.

حالا دیگر هوا کاملا تاریک شده بود و واحدهای ما می بایست از طریق سراشیبی ای که به انتهای بخش جنوبی دالاهو منتهی می شد منطقه را خالی میکرد. برای شکستن محاصره، واحد های ما به چند واحد کوچکتر تقسیم شده بود. قرار بود به هر قیمتی که باشد از حلقه محاصره خارج شویم. با اطلاعاتی که از منطقه داشتیم و عقی نشینی نیروهای رژیم به خاطر وحشت آنها از درگیری با ما در شب این امکان برای ما فراهم شده بود تا با استفاده از تاریکی شب منطقه را ترک کنیم. 

مسیر ما دره ای بود که سراشیبی بسیار تندی داشت. آرام آرام و در حالی که اسلحه هایمان را به حالت آماده در دست نگه داشته بودیم به طرف پایین کوه حرکت کردیم. حرکت ما تا خروج از حلقه محاصره، بدون هیچ برخوردی با نیروهای رژیم صورت گرفت. در واقع بخشهای وسیعی از نیروهای رژیم به خاطر وحشت از تاریکی شی و تواناییهای نیروی پیشمرگ در نبرد شبانه، تا اطراف روستای قمان عقب نشینی کرده بودند. ولی همچنان واحدهای کمین رژیم بر سر راه ما قرار داشتند. 

بالاخره بعد عبور از کمینها توانستیم به سلامت و بدون درگیر شدن خود را از حلقه محاصره خارج سازیم. کم کم با روشن شدن هوا خودمان را در دره ای کنار یک روستای متروکه مخفی کردیم. من به همراه دو رفیق دیگر پست اول دیده بانی را در بلندی مشرف به دره به عهده گرفتیم. 

از پست دیده بانی به خوبی می توانستیم بدون اینکه دیده شویم تحرکات نیروهای رژیم را مد نظر بگیریم. تحرکات آنها و به ویژه گروههای ضربت سپاه که در تعقیب ما بودند بسیار چشمگیر به نظر می رسید. یک بار یکی از واحدهی موتوریزه آنها از نزدیکیهای مخفیگاه ما هم رد شدند ولی خوشبختانه وارد دره ای که ما در آن مستقر بودیم نشدند. 

مجددا با تاریکی شب توانستیم با عبور از خطوط مرزی ازگله و گذشتن از کمینها و میدانهای مین به مقرهای مستقر در کوهپایه های بمو برسیم. 

نیروهای جمهوری اسلامی پس از یافتن جسد رضا خرده بین، جهت زهر چشم گرفتن از مردم منطقه جنازه او را پشت خودروی نظامی بسته و در روستاهای اطراف گردانده بودند. یاد عزیز آن انسانهای استوار و رزمنده و رفاقت و فداکاریشان برایم همیشه جاودانه خواهد ماند.

این خاطره یادنامه ایست به یاد رفقای جسور و فداکار و  قهرمانان گردان دالاهوی کرمانشاه!

همانطور كه پیشتر هم گفته بودم اكثريت مرم منطقه قالخانى به زور و تحت فشار رژيم اسلامى مسلح شده بودند. اما به دليل ظلم و ستم رژيم اسلامى، مردم منطقه با آغوش باز و با مهمان نوازى خاص خودشان از ما استقبال می کردند. در بسيارى از موارد نیز چه به لحاظ تسليحاتى و چه از نظر اطلاعاتى به انحاء مختلف به ما كمك می كردند. يادم است كه وقتى به يكى از اين روستاها جهت استراحت و تهيه مواد خوراكى رفته بوديم با اينكه اكثريت مردم روستا عضو بسيج محلى بودند ولى از هيچ گونه كمکی به ما دريغ نکردند. اينبار حضور نيروهاى پيشمرگ در میان مردم منطقه دالاهو برعكس دفعات گذشته كه تنها منوط به واحدهاى كوچكتر و متحركتر بود، بيشتر شبيه جوله هاى سياسى و نظامى كلاسيك نيروى پيشمرگ در سایر مناطق متعارف کردستان بود. نفس همین حضور گسترده و سنگين نیروی پیشمرگ و فراگيرتر شدن محدوده عملياتى كومله در منطقه کرمانشاه و کرند و به خصوص با توجه به اهميت استراتژیک و نظامى منطقه، حساسيت زیاد رژيم را برانگیخته بود.


Telegram Icon

به تلگرام پایگاه خبری و تحلیلی روژ بپیوندید

مطالب مرتبط:

بازداشت های گسترده در دالاهوی کرمانشاه

زلزله کرمانشاه؛ بسیج عمومی در سایه بی اعتمادی عمومی

"زلزله ما را نکشت ولی از سرما و گشنگی میمیریم"

سپاه: عاملان حمله مسلحانه دالاهو بازداشت شدند

فلاحت پیشه: پژاک متهم اصلی است

کلمات کلیدی:


بازنشر مطالب پایگاه خبری و تحلیلی روژ تنها با ذکر منبع مجاز است

تحلیل خبر

analis picture

قاتلانی بی خبر از مقتول؛ روایت قتل امید حسنی

آسمان شهر ابری است و از شب گذشته باران امان نمی دهد. شهر همچون تمام روزهای انقلاب "ژن، ژیان، آزادی" ملتهب است وآبستن حوادث تلخ و شیرین. مردم هنوز عزادار زانیار الله مرادی و عیسی بیگلری هستند؛ دو جوانی که شامگاه ۲۳ آبان و در جریان اعتراضات مسالمت آمیز در عباس آباد به قتل رسیده بودند. سومین روز مراسم جان باختن این دو جوان مصادف شده با چهلم شهدای ۱۶ مهر.

یکشنبه ۲۸اسفند۱۴۰۱/ ۱۴:۵۵


خبر


مصاحبه

Interview Picture

هیچکس نباید از انتقاد من برای تضعیف HDP استفاده کند. من عضو HDP هستم و خواهم ماند. من می خواهم همه این را به خوبی بدانند

پنجشنبه ۱۱خرداد۱۴۰۲/ ۱۷:۵۶