موضوع روز:

سیامک شعاعی

خاطره ای از واحد مرزی کومله

Friday, February 12, 2016


سیامک شعاعی (رضا لر)

سال 1367 بود و تصویب قطعنامه 598 شورای امنیت عملا نقطه پایانی بود بر جنگ ویرانگر و ارتجاعی دولتهای مرتجع ایران و عراق. با پایان این جنگ خانمانسوز، رژیم جمهوری اسلامی فرصت را غنیمت شمرده، به منظور مسدود کردن راههای ارتباطی نیروهای پیشمرگ، سیل انبوه نیروهایش را به مناطق اشغالی در کردستان و به خصوص در نقاط مرزی عراق گسیل داشت. اتخاذ این سیاست در واقع بر بنیان وحشت این رژیم از فعالیتهای نیروهای پیشمرگ و به ویژه حزب کمونیست ایران (کومله) بود. مستقر شدن دهها هزار سپاهی، بسیجی و ارتشی نیز در همین راستا صورت می گرفت.

در آن زمان من به همراه تعداد دیگری از رفقایی که به دقت از سوی فرماندهی نظامی دستچین شده بودند، در واحد ويژه اى به نام "واحد مرزی" سازماندهى شده بودم. از وظايف اصلى اين واحد، کشف و شناسایی راههای ورودی به خصوص از میان میادین وسیع مین گذاری شده، هدايت كاروانهاى سياسى و نظامى نيروهاى پيشمرگ در نقاط مرزی و انتقال تسلیحات و زخمیها به درون و بیرون مرزها بود. 

تعداد افراد عضو اين واحد كلا از انگشتان دست فراتر نمی رفتند و در عرصه نبرد و رويارويي با نيروهاى ويژه و يا ساير نيروهاى رژيم هم می بایست در چهارچوب يک تيم عملياتى و زبده عمل كنند و هم به تنهایی و در شرايط استثنایی بتوانند كاملا مستقل تصميم گرفته و عمل نمایند. 

خوشبختانه اكثر قریب به اتفاق نفرات این واحد افراد با تجربه و نظامی كاربودند و از طرفی هم پیشینه قريب به اتفاقشان به واحد کماندویی کومله بازمی گشت. در كل و به لحاظ قدرت و کارایی نظامی کلیت اين واحدا از سطح کیفی و استاندارد نظامی بسیار بالایی برخوردار بود و همين خود به نوعى روحيه فناناپذيرى را در بين این رفقا به وجود آورده بود.

يكى از فصلهاى مشترک رفقای واحد مرزی روحیه و خوی "كله شقى" آنها بود؛ و همین خصلت آنها بود كه اين واحد را به پدیده ای استثنایی در آن شرايط خاص تبدیل می کرد. در آن زمان مسوولیت این واحد با رفیق سید خالد رحمتى بود.

در یک روز پاییزی سال 1367 رفیق سید خالد در جلسه ای با اعضای واحد مرزی، ما را از چند و چون ماموریتی که قرار بود به آن اعزام شویم آگاه كرد. ماموریت ما پیدا کردن راه ورودی از میان میادین مین و مواضع تازه تاسیس شده نیروهای ایرانی در جبهه پنجوین بود. 

در طول جنگ هشت ساله ایران و عراق هردو رژیم بعث و جمهوری اسلامی هزاران مین در حد فاصل مواضعشان كاشته بودند. گذشتن از اين ميدانها پر خطرترين بخش از ماموريتهاى ما را تشكيل می داد. درست همزمان با شروع ماموريت، بنا به دلايلى كه الان در خاطرم نيست "ثمین" راهنماى محلى واحد ما در دسترس نبود. منطقه عملياتى ما كه دشت پنجوين و شيلر(مريوان) را شامل مي شد براى اعضای واحد ما كه اكثرا از ناحيه سنندج بوديم تا حد زیادی ناشناخته بود. 

بنا به شرايط سياسى بوجود آمده ضرورت فرستادن واحدهای عملياتى به منطقه امرى ضرورى بود. واحد ما كه شامل دو تويوتاى لند كروزر می شد، به قصد پيدا كردن رفيق "درى" كه از پيشمرگان قديم كومله و راه بلد منطقه بود و در آن زمان در سليمانيه زندگى می كرد، به حركت در آمد. 

ما آدرس رفيق را نداشتيم ولى می دانستيم كه پاتوق هميشگی اش "چايخانه هوراميها" در نزديكى مزادخانه از محلات مركزى شهر سليمانيه است. 

ساعت اندكى از نيمروز می گذشت كه به سليمانيه رسيديم. خوشبختانه رفيق درى را در چايخانه ذكر شده همراه با "عبه مينه" ديديم. وقتى رفيق درى از مقصد ماموريت ما مطلع شد قبول كرد به عنوان راهنما با ما همراه شود. عبه مينه هم كه در آنجا حضور داشت به واحد ما پیوست. 

به دليل كمبود وقت با سرعت به طرف دشت پنجوين راه افتاديم. بعد از مدتى به نزديكى مواضع و كانالها ى نيروهاى رژيم رسيديم. هوا هنوز روشن بود، و لى با توجه به پوشش گياهى و جنگلى منطقه به آرامى، با راهنمایی رفيق درى و عبه مينه، به طرف ميادين مين و مواضع نظامى نيروهاى جمهورى اسلامى حرکت کردیم. 

راه انتخابى ما كوره راهى بود كه در گذشته توسط كولبران مورد استفاده قرار می گرفت، ولى مدتها بود كه كسى از اين مسير استفاده نكرده بود و خطر مين گذارى آن مسیر نیز توسط سپاه و ارتش بسيار بالا بود. 

تقريبا ديگر وارد دشت پنجوىن شده بوديم و هوا هم ديگر رو به تاريكى گذاشته بود. تا بالا آمدن مهتاب هنوز چند ساعتى مانده بود. در اين بين گهگاهى براى اطمينان از عدم حضور نيروهاى گشتى رژیم و یا كمين آنها، با دوربين شب مناطق مشكوک و بلنديهاى مشرف به مسيرمان را زير نظر می گرفتيم. گهگاهى هم نور خودروهاى نيروهاى رژيم را از دور مشاهده می كرديم كه در حال تردد از جاده ای كه از پشت مواضع آنها می گذشت بودند. 

هوا تاریک شده بود كه به اولين خاكريز نيروهاى رژيم رسيديم. برای کسب اطمینان از اينكه نيروهاى رژيم در پشت اين خاكريزها نيستند، دو نفر از رفقا خودشون رو به پشت خاكريزها رساندند. بعد از چند دقيقه سر و كله رفقا پيدا شد وبه ما اطلاع دادند كه سنگر ها متروكه اند. ما هم بلا فاصله جهت رفع خستگى به درون خاكريزها رفتيم. 

هنوز مدت کوتاهی از ورود ما به اين مواضع به خيال خویش متروكه نگذشته بود كه در تاريكى شب، اشباح چند نفر را که به فارسى صحبت می كردند را مشاهده كرديم. خوشبختانه به دليل تاريكى شب چشمشان به ما نيفتاد و به آرامی از بالای سرمان گذشتند. هنوز اندكى از عبور اين نيروها نگذشته بود كه متوجه شديم درون سنگرهاى سپاه و بسيج هستيم. بلافاصله و بدون وقت كشى، با استفاده از خالى بودن نقطه روبرويمان از سنگرها خارج شديم و از همان مسيرى كه آمده بوديم عقب نشستيم. 

هر چند كه ما با مانعى چنين بزرگ بر سر راه ماموريتمان روبرو شده بوديم، اما بعد از رايزنى با رفقا تصميم گرفتیم با انتخاب مسيرى ديگر به ماموريتمان ادامه دهيم. 

حالا تقريبا یک ساعتى از خروج ما از سنگرهاى رژيم می گذشت. مهتاب كم كم منطقه را روشن می كرد. رفیق "ريبوار پاوه" جلو دار بود و من و مختار آويهنگ هم پشت سر ريبوار در حرکت بوديم. در طول راه نيز مدام به صرف شوخى سر به سرش می گذاشتيم. 

با بالا آمدن كامل ماه نور مهتاب دیگر همه جا را روشن كرده بود. حالا ما به راحتى ساختمانهاى يكى از پايگاههاى رژيم را در فاصله اى نه چندان دور می ديديم. در همين اوضاع و حول و حوش شوخى كردنها با ريبوار بوديم كه به ناگهان ريبوار پاوه با نيمچه فريادى به ما گفت كه كسى تكان نخورد و هر چهار طرفم پر از مين است. وارد میدان مین شده بودیم.

همه ما در جاى خود ميخكوب شديم. من در گذشته تجربه زيادى در رابطه با عبور از ميادين مين به خصوص در سالهاى ٦٣ و ٦٢ از دوره فعاليتم در گردان دالاهو داشتم و به خوبى ميدانستم که تعريف فاجعه بار و عملی برخورد با میدان مین چيست. به هر حال ريبوار كادری زبده و از رفقاى با تجربه واحد انفجارات بود كه یکی از كارهايش هم همين خنثى كردن مين بود. 

ما راه بازگشتى نداشتيم. وارد یک ميدان وسيع مين گذارى شده شده بوديم. در طول مسيرمان تنها به طور اتفاقى هيچكدام از ما با مينى برخورد نكرده بوديم. حالا به وضوح می توانستيم يك سری از مينها و سيمهاى ارتباطى مينهاى جهنده را ببينيم. 

در همين حال ريبوار به ما گفت كه هر چه كاغذ يا دفتری داريم به او بدهیم. اول ما دليل اين كارش را نفهميديم ولی به هر حال هرچه داشتيم و از جمله مقدارى پول كاغذى را به ريبوار داديم. ريبوار با استفاده از سر نيزه اش شروع به زيرورو كردن زمين مسير بازگشتمان كرد و زمانى كه اطمينانپيدا می كرد كه نقطه اى را كه با سرنيزه بررسى كرده بود فارغ از مين است كاغذى را روى آن ميگذاشت و به ترتيب ما هم با گذاشتن پايمان به روى اين كاغذ و كاغذهاى ديگرى كه ريبوار بر روى زمين قرار ميداد توانستيم به سختى و دقت ذره بينى، بعد از مدتى طولانى، خودمون را از ميدان مين خارج كنيم.

هوا ديگر كم كم داشت به روشنایی زد و ما ميبايست سريعا منطقه را ترک می كرديم. 

اما ريبوار زمانی که مشغول باز كردن راهى برای خروج از ميدان مين بود اسلحه اش در وسط ميدان مين فراموش كرده بود. ريبوار رفيق كله شقى بود. نظر ما اين بود كه بازگشت به ميدان مين، ارزش ریسک کردن ندارد. ولى ريبوار به حرف ما گوش نكرد و دوباره به ميدان مين باز گشت. خوشبختانه او توانست اسلحه ا ش را بياورد و دوباره به سلامت از میدان مین خارج شود. 

حالا ديگر هوا روشن شده بود و خطر لورفتن مكان ما و يا برخورد با گشتيهاى رژيم افزايش يافته بود. به سرعت و با استفاده از پوشش گياهى خود را از منطقه دور كرديم و بعد از طى چندين ساعت مسافت به نقطه اى كه با رفقاى ئاسو قرار گذاشته بوديم باز گشتيم. 

چند روزى پس از باز گشت از اين ماموريت دوباره به منطقه برگشتیم و اينبار توانستيم كريدور ورودى و خروجى را براى عزيمت واحدهاى تمركز به منطقه مريوان و سنندج شناسایی كنيم.


Telegram Icon

به تلگرام پایگاه خبری و تحلیلی روژ بپیوندید

مطالب مرتبط:

قاتلانی بی خبر از مقتول؛ روایت قتل امید حسنی

روایت قتل زانیار الله مرادی در سنندج

بازداشت سه فعال سیاسی و مدنی در مهاباد

"راه خوشبختی انسان کورد از استقلال کوردستان می گذرد"

هراس نهفته در بیانیه "هراس"

کلمات کلیدی:


بازنشر مطالب پایگاه خبری و تحلیلی روژ تنها با ذکر منبع مجاز است

تحلیل خبر

analis picture

قاتلانی بی خبر از مقتول؛ روایت قتل امید حسنی

آسمان شهر ابری است و از شب گذشته باران امان نمی دهد. شهر همچون تمام روزهای انقلاب "ژن، ژیان، آزادی" ملتهب است وآبستن حوادث تلخ و شیرین. مردم هنوز عزادار زانیار الله مرادی و عیسی بیگلری هستند؛ دو جوانی که شامگاه ۲۳ آبان و در جریان اعتراضات مسالمت آمیز در عباس آباد به قتل رسیده بودند. سومین روز مراسم جان باختن این دو جوان مصادف شده با چهلم شهدای ۱۶ مهر.

یکشنبه ۲۸اسفند۱۴۰۱/ ۱۴:۵۵


خبر


مصاحبه

Interview Picture

هیچکس نباید از انتقاد من برای تضعیف HDP استفاده کند. من عضو HDP هستم و خواهم ماند. من می خواهم همه این را به خوبی بدانند

پنجشنبه ۱۱خرداد۱۴۰۲/ ۱۷:۵۶